
به گزارش حلقه وصل، یکی از ابهاماتی که اخیرا توسط معارضین با اسلام مطرح شده است این است که «در گذشته مسیحیت بیشترین چالشها را با پروسه روشنگری داشت و ادیان دیگر مانند اسلام یا یهودیت، چندان در معرض اصطکاکهای محسوس نبودند. اما امروز پس از گذشت صدها سال از زمان حیات گالیله، اندیشه ضد روشنگری از قالبهای دیگر دینی و این بار از قالب اسلامی آن احیا شده است».
اندیشمندان غربی با بیان این مطلب سعی دارند با استفاده از اصطلاحاتی از قبیل دموکراسی و آزادی، ارزشهای دینی را زیر سوال ببرند؛ آنها میخواهند با محور قراردادن انسان در جامعه، همه چیز را برای او و با خواستههای او تعریف کنند و به اصطلاح اومانیسم را پر رنگتر کنند.
به همین منظور در این خصوص با حجتالاسلام دکتر حسین عندلیب از اساتید حوزه و دانشگاه که درخصوص اینگونه مباحث صاحبنظر و دارای مطالعات است، مصاحبهای انجام دادیم که بخش اول این گفتگو در ادامه میآید.
دکترعندلیب ضمن تعریف از روشنگری و در پاسخ به ادعای اینکه اسلام مخالف با عصر روشنگری است، گفت: در ابتدا لازم است یک نکته مهم را به درستی روشن کنیم. اینکه بیان میشود امروزه ضدروشنگری از درون اسلام احیا شده است. اگر منظور ضد همان روشنگریی که به انکار توحید و فرقهسازی و بداخلاقیهای اجتماعی و فرهنگی منجر شده است، بله اسلام مخالف است. اما اگر منظور «روشن بینی» و «روشن فکری» است، نه تنها اسلام با آن مخالفتی ندارد، بلکه همواره بر تعقل و تفکر و تدبر تأکید دارد که نتیجه این سه، روشنفکری و پدید آمدن نظرات نو به نو است و این ظرفیت در فقه اسلامی هم وجود دارد که خود را با شرایط زمان و مکان منطبق کند و پاسخگوی آن باشد.
وی با بیان این مطلب که برای شناخت بهتر عصر روشنگری یا به تعبیر دیگر انقلاب روشنگری باید شرایط و اوضاع اجتماعی آن دوران را بررسی کنیم خاطر نشان کرد: دوران حکومت قرون وسطایی کلیسا بر جهان غرب، دوراني آكنده از جلالت آميخته با جمود، سنگدليها و جهلورزيهاي برخاسته از جهالتها بوده است. اين تعصبها و جهالتها آنچنان بر جامعه كليسا سايه افكنده بود كه علم و علمورزان و طبيعتگرايان را به سنگدلي و با سنگپراني ميراندند و ميسوزاندند.
این استاد حوزه افزود: اذهان بشري كه عاريتي از انديشهی الهي بودند، در هراس دادگاههای تفتیش عقائد و آدمسوزیهای کلیسا از انديشيدن باز ميماند و كنج عزلت ميگرفت. در چنين روزگاري افسار اندیشه بايد در دستان کلیسا قرار ميگرفت تا مبادا پرده از كژانديشيهاي اربابان كليسا برافكند. جنگهای صلیبی از دیگر دستآوردهای این دوره است که طی 9 دوره انسانهای زیادی را به کشتن داد و تعداد بیشتری را نیز آواره و بیخانمان نمود.
انسان پس از دوران رنسانس کارکردی برای خداباوری و خداجویی نیافت
این محقق حوزوی با اشاره به دوره رنسانس و انقلاب صنعتی فرانسه گفت: بعد از رنسانس و پدید آمدن انقلاب صنعتی فرانسه، با وجود اینکه بسیاری از اندیشمندان علوم طبیعی از عالمان دیني بودند، غالب طبيعتگرايان تجربه گرا، به جهان بینیاز از خداوند، گرایش پیدا کردند تا انسان را بر مسند خدايي بنشانند و انسان نیز پس از قرون وسطي و دوران رنسانس در پناه پیشرفتهای علوم طبیعی و تجربی، کارکردی برای خداباوری و خداجویی نمييافت و نگرشهاي بهجا مانده از انديشمندان اين دوران به خوبي اين ادعا را اثبات ميكند.
وی با اشاره به کتاب علم و دین معنوی در آستانه قرن 21 گفت: «فاصله میان ظهور نیوتن و لاپلاس بیش از یک قرن نبود اما در حالی که نیوتن اعتقاد داشت یک منظومه شمسی منظم و پایدار صرفا نمیتوانسته از علل طبیعی نشأت گرفته باشد و دخالت خداوند برای پایدار کردن آن لازم بوده است. لاپلاس معتقد بود منظومه شمسی خودش حرکت خود را تصحیح میکند و نیازی به دخالت خداوند نیست. بین برآندن بویل (معاصر نیوتن) و پریستلی نیز بیش از یک قرن فاصله نبود اما در حالی که از نظر بویل ماده با سرشت ذرهای خود فاقد توانایی ذاتی وحرکتش مدیون اراده خداوند بود در دید پریستلی تمایزماده – روح ناپدید شده بود و جایی برای روح وجود نداشت و نیز معتقد بود که خداوند بر ذهن انسان تأثیری ندارد.»
عندلیب با اشاره به مقاله وضعیت دین در جهان پیش از انقلاب اسلامی نوشته دکتر احمد رهدار افزود: شک فلسفی و روش عقلی دکارت، تجربهگرایی فرانسیس بیکن، پیشرفت علم و... در مجموع، باعث شدند تا دین مبتنی بر وحی مورد تردید قرار گیرد و سیر حذف دین و متافیزیک در غرب و تکیه بر علمتجربی دادههای آن تا دهه هشتاد قرن بیستم رو به تزاید و تکامل داشت تا جایی که از نیمه قرن نوزدهم به بعد الهیات مرگ خدا شکل گرفت. کتاب خدا مرده است اثر نیچه یکی از مهمترین مصادیق آن است.
وی ادامه داد: در واقع گام نهادن اندیشمندان علوم انسانی در وادی نفی خدا و متافیزیک آخرین میخ بر تابوت دینمداری و خداباوری مغربزمين است.
بعد از گریزان شدن مردم از دین نسخهای جایگزین آن نشد
این محقق فقه اسلامی با اشاره به قیام صورت گرفته علیه کلیسا افزود: آن فشارهای کلیسا و دادگاه های تفتیش عقاید از یک طرف و پدید آمدن انقلاب صنعتی فرانسه و رنسانس دست به دست هم داد تا انسان خسته و افسرده دست به قیام بزند. البته این قیام هم توسط کشیشان صورت گرفت و کشیشی با نام مارتین لوتر و نیز شخصیتی با نام ژان کالون بیرق نهضت اصلاح ديني را بر دست گرفتند.
وی گفت: نفی قدرت بی حد و حصر کلیسا که همگان را به ستوه آورده بود، توانست به زودي تودههاي مردم و بسياري از نخبگان را با اين نهضت همگام سازد. اصلاحگران به زودي توانستند پروتستانتيزم مسيحيت را به اوج رسانده و سران كليسای کاتولیک رومی و قوانين آنها را با چالشي شگرف روبرو سازند. بسياري اين دوران را سرآغاز افول كليسا ميدانند. بعد از این هم جنگ جهانی اول و سپس جنگ جهانی دوم مزید بر علت شد تا این بشر دیگر توان پذیرش دین سنتی مسیحیت را نداشته باشد و به دنبال دینی جدید برای آرامش و راحتی بگردد.
عندلیب با اشاره به شعار «دین افیون ملتها است» افزود: در این میان جامعه شناسانی همچون جان تولند، ماتيو تيندال، ديويد هيوم، وين فرانكلين، دنيس ديدرو، ولتر و گاتهولدلسينگ شعار «دین افیون ملت ها است» را سر دادند و اینها همگی کمک کرد تا مسیحیت سنتی به انزوا برود.
وی سختگیریهای بی مورد و سلیقهای را باعث گریزان شدن مردم از دین دانست و ادامه داد: بعد از گریزان شدن مردم از دین، نسخهای مناسب جایگزین آن نشد و دقیقا از همین دوره به اصطلاح روشنگری، میبینیم دینواره و عرفانهای بدلی ظهور میکنند و به جای آنکه جامعه را به سمت خدای واحد ببرند به سمت چند خدایی و همه خدایی میبرند. از این پس دیگر محور جامعه انسان می شود و همه چیز برای او و با خواستههای او تعریف میشود و به اصطلاح اومانیسم پررنگتر میشود.
پس باید عصر روشنگری را یک اقدام مثبت اما به اشتباه رفته و از چاه در آمدن و به چاله افتادن بدانیم.
برای مطالعهی بخش دوم این گفتگو، تحت عنوان «دموکراسی غربی و مردمسالاری اسلامی از دیدگاه صاحبنظران» اینجا را کلیک کنید.