به گزارش حلقه وصل، کانال تلگرامی مطالعات پژواک خرد معاصر یادداشت علیرضا تقوینیا را در رابطه با تحولات اخیر آمریکا منتشر کرد.
قتل جورج فلوید موج گسترده ای از ناآرامی ها را در بیش از ۱۵۰ شهر آمریکا ایجاد کرده است؛ راهپیمایی های خشم آلودی که در ۵۰ سال اخیر بی سابقه بوده. اگر چه شاید عده ای گمان کنند این اعتراضات صرفا ساخته و پرداخته سیاه پوستان است اما وقتی به چهره تظاهر کنندگان می نگریم به عکس متوجه می شویم سفید پوستان نیز نقش گسترده ای در این شورش ها دارند.
برخی معتقدند این اعتراضات صرفا اعتراض به رفتار ظالمانه پلیس آمریکاست و عده ای دیگر آن را انقلاب ملت بیدار و تحت ستم آمریکا عنوان می کنند و بعضی دیگر نیز معتقدند وقایع اخیر تلاش ترامپ برای تشدید شکاف بین سفید و سیاه جهت بهره برداری در انتخابات آتی ست؛ چون سیاهان ۱۲ درصد از جمعیتند و سفیدان اروپایی حدود ۶۰ درصد؛ و اگر ترامپ بتواند سفیدپوستان را علیه رنگین پوستان تحریک کند می تواند همانند دور گذشته در آبان ماه نیز موفق باشد. اگر چه فرضیه های فوق قابل تامل اند اما راقم سطور نظر متفاوتی دارد.
در جامعه ایالات متحده از بدو تاسیس شکاف های اجتماعی مختلفی وجود داشته ؛ از شکاف مرکز پیرامون گرفته تا شکاف های نژادی، جنسیتی، ثروت و ... این شکاف ها همواره با استفاده از توان تولیدی نظام سرمایه داری غیرفعال نگه داشته می شدند.
یعنی کثرت تولید ثروت بر اثر قدرت تکنولوژیکی بالا و به تبع آن به کار گیری نیروهای کار در کارخانجات و سپس مصرف درآمدها توسط توده در جامعه کاملا مصرفی آمریکا نوعی رضایت مندی (شاید کاذب) ایجاد نموده بود و تا زمانی که چرخه فوق به کار خود ادامه میداد رخداد اعتراضی به شکل گسترده دیده نمی شد. اما به زعم نگارنده ویروس کرونا چرخه نظام سرمایه داری آمریکا را متوقف نمود و اینجا بود که به چند علت گسل های متعدد جامعه آمریکا فعال گشت.
اول این که حدود ۳۰ میلیون آمریکایی بیکار شدند؛ تا اینجای کار این گزاره طبیعی ست اما جالب است بدانید سیاه پوستان که فقط ۱۲ درصد از جامعه آمریکا بودند نیمی از سیل بیکاران را تشکیل می دادند که خود گواه تبعیض شدید بین سیاه و سفید در ایالات متحده است که گسل نژادی را فعال کرد.
دوم این که با انتشار کرونا و توقف چرخ کارخانجات سرمایه داری نیروهای کار که شاید بر اثر فعالیت مداوم در کارخانجات و مصرف حقوقشان در روزهای تعطیل آخر هفته زمان فکر کردن نمی یافتند و به طبقه درخود تبدیل شده بودند فرصت یافتند پس از سالها قدری به خود بیایند و به قول کارل مارکس به طبقه برای خود تبدیل شوند.
در نظام سرمایه داری کارگر باید کار کند و ارزش لازمی که به او تحت عنوان حقوق و درآمد اختصاص می یابد بلافاصله خرج شود تا دوباره نیاز بدان پیدا کند و باز هم کار کند تا چرخ کارخانه بچرخد. کرونا این سیکل را بر هم زد و به نیروهای کار فرصت داد تا قدری تفکر کنند. اگر چه دولت سعی نمود با بسته های حمایت مالی بحران را کاهش دهد اما ظاهرا این مهمان ناخوانده در جامعه آمریکا کار خود را کرده است.
سوم، دولت ها تا زمانی رضایت مردم را جلب می کنند که کارویژه هایشان را به درستی انجام دهند و در مواقعی که از انجام وظایف خود عاجز می شوند شکاف های اجتماعی در جامعه فعال می شود.
نباید فراموش کرد در آمریکا دولت صرفا کارگزار بخش خصوصی ست و عملا کمترین نقش را در اقتصاد بازی می کند. این سرمایه داران هستند که مقدرات جامعه را در دست دارند . کرونای ناخوانده چرخه تولید سرمایه داری را غیرفعال کرد و مردم به حال خود رها شدند و اینجا بود که نقش دولت پررنگ شد.
اگر دولت فدرال می توانست به خوبی بحران کنونی را کنترل کند، قتل یک سیاهپوست چنین ناآرامی هایی را رقم نمی زد. در واقع ناتوانی دولت آمریکا در رفع نیازهای مردم در شرایط بحران باعث فعال شدن شکاف هایی شده که در شرایط عادی قابل کنترل بودند.
شاید اکنون وقت آن باشد که حامیان لسه فر و نئولیبرال ها نگاهی به سیستم های دولت رفاه در کشورهای اسکاندیناوی بیاندازند و اثرات سیاست های آنان را در رفع نیاز جامعه ، ثبات و کنترل شکاف ها بررسی کنند.
در نهایت معتقدم اگر قتل فجیع جورج فلوید قبل از راهیابی ویروس کرونا به جامعه آمریکایی رخ میداد به هیچ عنوان تبعاتش چنین گسترده نمی شد و در واقع کشتن او صرفا جرقه آزاد شدن نارضایتی های فشرده شده چند سال اخیر و فعال شدن شکاف های جامعه آمریکایی بود.
این سوال که دولت ترامپ از پس این نارضایتی ها برخواهد آمد یا خیر را باید به توانایی آن در رفع نیازهای معیشتی آمریکایی ها جستجو کرد و به نظرم با توجه به اندوخته طلا و ثروت ایالات متحده و حمایت بخش وسیعی از ناسیونالیست های آمریکایی ، وی موفق به کنترل اعتراضات خواهد شد.
اما بی شک شورش های اخیر انگیزه اقلیت های متکثر آمریکا برای اتحاد تحت لوای حزب دموکرات در جهت شکست او در انتخابات آبان ماه را افزایش خواهد داد.