حلقه وصل: علی نخعیزاده، کارشناس اقتصاد استراتژیک/
در باب کارنسی
«جنگ ارزی» یک پدیدهی جدید و مدرن است که از نوع جنگهای پیشرفته و نامتقارن به حساب میآید. مدرن بودن این جنگ به خاطر جدید بودن پدیده پول در تمایز دو مفهوم «مانی» و «کارنسی» است. در گذشته، یعنی در تاریخ اقتصاد باستان در تمدنهایی چون یونان، ایران، مصر و... تقابلهای اقتصادی مختلفی با محورهای تجاری و تعرفهای که در قالب بستن مرزها بر روی صادرات و واردات انجام میشدند. آن موقع هنوز پول ماهیت و اهمیت امروز را نداشت. فلزات ارزشمندی مثل طلا و نقره محور مبادلات بودند و هنوز پدیدهای به نام اسکناس، کارنسی یا پول اعتباری خلق نشده بود.
پول مدرن، کارنسی، «پول فیات» یا هر عنوان دیگری که در ادبیات اقتصادی بر آن گذاشته میشود، در اروپا و با ایجاد اسکناس شکل گرفته است. «اسکناس» در ابتدا به اعتبار و پشتوانهی فلزات ارزشمند مورد مبادله قرار میگرفت؛ و قرار شد اسکناس بهعنوان کاغذ و رسیدی بر آن فلز ارزشمند محور مبادله باشد. برای مثال اگر فردی یک اسکناس یک پوندی در اختیار میداشت، میتوانستید به اندازهی آن در بانک مرکزی انگلیس طلا دریافت کند؛ اما این روند با توسعهی نظریات اقتصادی و رسوخ بدهی در اقتصاد جهان تغییر کرد و چاپ و انتشار اسکناس از میزان طلای موجود پیشی گرفت. ذهنیت مردم همه جوامع الآن این است که پشتوانهی پولشان طلا است درصورتیکه این روند سالهاست که تغییر کرده و نظام پولی جهان از استاندارد کلاسیک طلا فاصله گرفته و با ایجاد کارنسی (پول بدون پشتوانه)، پول اعتباری موضوعیت دارد که در دامنهی خود این بستر را فراهم کرده است که «امپراطوری دلار» شکل بگیرد.
امپراطوری دلار برمیخیزد!
این روند با طی فراز و نشیبهای مختلف، طی چند سده رقم میخورد و با ورود به قرن بیستم و پایان جنگ جهانی دوم، در سال 1944 کنفرانس «برتون وودز» شکل میگیرد. از سال 1944 تا 1973 را اصطلاحاً «عصر برتون وودز» میگویند. در این عصر، «امپراطوری دلار» نهادینه شده و دلار بهعنوان پشتوانه اقتصاد جهانی و ارز تمام کشورهای دیگر قرار داده میشود.
در جنگ دوم جهانی، به دلیل دوری آمریکا از مناطق جنگی، کشورهای مختلف طلای خودشان را به این کشور برده بودند و خود آمریکا هم بهعنوان سرزمین طلا از ذخایر طلایی برخوردار بود. ازاینرو، در پیمان برتون وودز تصمیم میگیرند که طلاهای آمریکا و کشورهای دیگر مبتنی بر نسبتی مشخص پشتوانهی دلار باشد و دلار هم ارز مرجع جهان قرار بگیرد. این اتفاق به این دلیل مهم است که قبل از 1944 دلار آمریکا مرجعیت جهانی ندارد و در جایگاه برابری با ارز کشورهای دیگر قرار گرفته است؛ اما از این تاریخ تمام کشورها مبادلات خود را بدون توجه به طلا، مبتنی بر دلار انجام میدهند. این اتفاق، دلار را تبدیل به یک ارز قالب و هژمون میکند و «امپراطوری دلار» را شکل میدهد.
این روند تا آنجا ادامه مییابد که تقریباً در اواخر عصر برتون وودز نسبت تعریفشدهی طلا با دلار هم از بین میرود و از سال 1973 به بعد در پی بحرانی که اقتصاد آمریکا را درمینوردد، رئیسجمهور آمریکا (ریچارد نیکسون) قانونی وضع میکند که طی آن طلا از پشتوانه دلار برداشته میشود؛ اما دلار همچنان ارز قالب و رایج کشورهای جهان میماند؛ یعنی به این نتیجه میرسند که دیگر دلار را با طلا ست و برابر نکنند و هرچهقدر که میخواهند دلار منتشر کنند. لذا انتشار دلار آزاد میشود، اما جایگاه دلار در اقتصاد جهانی همچنان ثابت و برقرار ماند.
از ۱۹۷3 میلادی به اینطرف، دیگر «طلا» مبنای اسکناس و ارز کشورها نیست. امروز اسکناس و پول مبتنی بر ماهیت کارنسی، یعنی پول بدون پشتوانهی طلا یا هر شی ارزشمند دیگری منتشر میشود. ازاینرو، در اقتصاد مدرن انتشار پول بدون پشتوانه معادلات اقتصادی را بسیار پیچیده کرده است و چرخههای تورم و رکود و عارضههای دیگر اقتصادی در پی این نظام مدرن به وجود آمدهاند.
در جمعبندی این بخش باید اینگونه گفته شود که برای تبیین وضعیت اقتصاد امروز تفکیک دو مفهوم مهم «مانی» و «کارنسی» ضرورت بسیار مهمی دارد. در نسبت با پول بدون پشتوانه، «مانی» پول باپشتوانه است که در صدر اسلام و در تاریخ اقتصاد گذشتهی کشورهای مختلف هم موضوعیت داشته است؛ ازاینرو، وقوع پدیدههایی مانند تورم و رکود را در تاریخ اقتصادهای گذشته سراغ نداریم. حال، در این پارادایم، «جنگ ارزی» یا «کارنسی وار» تعریف میشود؛ و جنگ ارزی در بستر کارنسی رقم می¬خورد و با اقتصاد مانیمحور جنگ ارزی موضوعیت نخواهد داشت.
از کارنسی تا جنگ ارزی
با توجه به ماهیت کارنسی که به پول بدون پشتوانه شناخته میشود، پول مدرن دارای حالت متغیر و اعتباری است که این اعتبار دائم در حال نوسان بوده و عواملی چون، تورم، رکود، بدهی خارجی، نرخ سود بانکی و... در ارزشگذاری آن مؤثر است و ارز کشورهای مختلف دائم در حال نوسان با یکدیگری هستند. با توجه به این، در مختصات اقتصاد مدرن و لیبرال، پولی قدرتمند است که نرخ ارز آن با کشورهای دیگر ـ مخصوصاً با ارز مرجعی مثل دلار، یورو و... ـ برابر باشد یا اصطلاحاً نسبت یکبهیک داشته باشد؛ یک ریال بدهد و یک دلار بگیرد. حال این نسبت برابری در ارز کشورهای مختلف دستخوش تغییر و نوسان است و «جنگ ارزی» در این فضا رقم میخورد؛ کاهش یا افزایش نرخ برابریبین ارز کشورهای مختلف. در این بین، ابزاری که جنگ ارزی را پیش میبرد، بازارهای مالی و ابزارهای مشتقه و انواع اوراق بهادار، بازار فارکس و... است.
امروز همه کشورها نظام «کارنسی» را پذیرفتند، هیچ کشوری در جهان مبتنی بر «مانی» عمل نمی¬کند. این مشکل اصلی اقتصاد جهان است و مطمئناً در آینده به فروپاشی آن خواهد انجامید و هر کشوری که اقتصادش به اقتصاد جهانی نزدیکتر باشد، بیشتر ضرر خواهد کرد. همه کشورها از این فروپاشی آسیب میبینند. چرا؟ چون تمام کشورها در نظام مالی جهانی به شکل یکپارچه به هم وصل هستند و اقتصاد همهی کشورها مبتنی بر کارنسی عمل میکند.
هدف اصلی از جنگ ارزی، ایجاد «اشتغال» در کشور خود است. برای مثال، اگر در فضای کارنسی موجود ایران بتواند ارزش ریال خود را پایینتر از دینار عراق نگه دارد، کالایی که در ایران تولید میشود ارزانتر از عراق تمام میشود و برای تاجران و بازرگانان عراقی بهصرفه است که از ایران خرید کنند و در کشورشان به فروش برسانند. چون قدرت دینار بیشتر از ریال است و این سبب میشود که برای خریدار عراقی صرفه اقتصادی داشته باشد. مبنای «جنگ ارزی» این است. وقتی میشنویم جنگ ارزی بین دو کشور ایجاد شده، یعنی یک کشوری ارزش پول خود را پایین آورده است تا کشورهای همسایه کالاهای مورد نیاز خود را از آن کشور خرید کنند.
بازی از هر دو سر باخت
این تحلیل «جیمز ریکاردز» استراتژیست اقتصادی آمریکا است که در کتابش می¬گوید، جنگ ارزی یک بازی دو سر باخت است. چراکه پایین آوردن ارزش پول ملی در کوتاهمدت شاید به یک رشد بادکنکی بیانجامد و صادرات را افزایش دهد اما در بلندمدت منجر به ورشکستگی اقتصادی آن کشور میشود. جنگ ارزی در دل خودش جنگ اشتغال را هم دارد و در کوتاهمدت منجر به فقیرسازی همسایگان میشود. چون چرخه تولید و اقتصاد این کشورهای همسایه را دچار رکود میکند. این جنگ در بلندمدت آسیبهای زیادی را متوجه اقتصاد کشوری که جنگ ارزی را شروع کرده میکند و آن کشور دچار یک تورم افسار گسیختهای میشود که نمیتوانید آن را کنترل کند. چین به عنوان بزرگترین صادرکننده دنیا با این معضل دست به گریبان است و تورم در این کشور بیداد میکند. این تورم افسارگسیخته حاصل جنگ ارزیای است که چین ده دوازده سال است با آمریکا شروع کرده و امروز به «جنگ تجاری» ختم شده است.
سه جنگ جهانی ارزی از قرن بیستم تاکنون
مبتنی بر نگاه «جیمز ریکاردز» در کتاب «جنگهای ارزی»، تا به حال سه جنگ جهانی ارزی در جهان به وجود آمده است. جنگ جهانی ارزی نخست از 1921 تا 1936 طول کشید. زمینه این جنگ با جنگ جهانی اول و پیمانهایی مثل پیمان ورسای و کنفرانس صلح پاریس و... فراهم شد. بدهی کشورها، غرامت کشورها به همدیگر، وضعیت نابسامان اقتصادی کشورها بعد از جنگ جهانی اول منجر به شکلگیری جنگ ارزی یکم شد.
شروعکننده جنگ جهانی ارزی اول آلمان بود. جنگ جهانی ارزی اول بعد از 15 سال سبب نابودی پول آلمان شد و کشورهای دیگر نیز اقتصاد ورشکستهای پیدا کردند. چرا؟ چون کشورها برای اینکه بتوانند غرامتها و بدهیهای جنگ جهانی اول را بدهند شروع کردند به بازی با نرخ ارزشان تا با ایجاد صادرات و تولید بیشتر از پس بدهیهای خود برآیند که منجر به ورشکستگی اقتصاد چند کشور اروپایی شد و پول ملی آلمان نابود شد.
از سال 1967 و شش سال مانده به فروپاشی «عصر برتون وودز» جنگ جهانی ارزی دوم شکل گرفت و تا سال 1987 ادامه پیدا کرد. ورود آمریکا به جنگ ویتنام و زمینگیر شدن آن و هزینههای بسیار زیادی که صرف این جنگ شد، شروع اجرایی شدن برنامه «جامعهی بزرگ» توسط آمریکا با هدف ریشهکن کردن فقر در ایالاتمتحده، مسئله غرامتهای جنگ جهانی اول و دوم و... سبب شد که کشورها برای مدیریت این شرایط باز به جنگ ارزی روی بیاورند. این کشورها مجدد در کوتاه مدت نتایجی گرفتند، اما در بلندمدت دچار رکود و بدهی و فقر و در نهایت ورشکستگی شدند. این درسی است که ما باید از جنگ ارزی بگیریم.
جنگ جهانی ارزی سوم از سال 2010 به این سو آغاز شد. دو جنگ ارزی قبلی بین کشورهای اروپایی و آمریکا بود؛ اما جنگ جهانی ارزی سوم سه جبهه اصلی و گسترده دارد؛ درگیری اول بین یوآن و دلار است بین چین و آمریکا، درگیری دوم بین یوآن و یورو است بین چین و اروپا و درگیری سوم یورو و دلار است بین اروپا و آمریکا. هدف همان افزایش تولید، افزایش صادرات و گردش اقتصاد کشورهاست.
آمریکا، اروپا و چین سه قدرت اقتصادی جهان امروز هستند. امروز این جنگ از یک جنگ ارزی در لایه اقدامات کارنسی به لایه اقدامات تجاری و تعرفهگذاری منتقل شده و عامل این انتقال هم آمریکا است. دو جنگ جهانی ارزی گذشته به خاطر بدهی سنگین کشورها شکل گرفته بود و امروز هم آمریکا بیشترین بدهکاری را در جهان دارد. آمریکا بیش از 21 هزار میلیارد دلار بدهی دارد و مجموعه بدهی آمریکا بیشتر از جیدیپی این کشور است. وقتی میزان بدهی یک کشور از میزان تولید خالص داخلیاش بیشتر باشد، نشانهی ورشکستگی آن کشور است.
ترامپ قبل از اینکه سیاستمدار باشد یک تاجر و بیزینسمن است و میداند که این جنگ به نفع هیچ کس نیست و اگر این جنگ ارزی را ادامه دهد حتماً شکست خواهد خورد، لذا زمین بازی را از سطح اقدامات ارزی به سطح مسائل تجاری و تعرفهگذاری منتقل کرده و تمام تلاشش را میکند که دور آمریکا دیوار بکشد تا کالاهای چین، مکزیک، فرانسه، آلمان و... به کشورش وارد نشود؛ ازاینرو از قید پیمانهای جهانی مانند «پیمان نفتا» هم خارج شده است؛ «پیمان نفتا» سه کشور آمریکا، مکزیک و کانادا را آزاد میگذاشت که با هم تجارت آزاد داشته باشند و تعرفه بازرگانی و گمرکی را در نسبت با کالاهای همدیگر در حداقل نگه دارند. ترامپ زیر تمام این قواعد زد و با تعرفهگذاریهای گستردهای که روی کالاهای اروپایی، چینی و آمریکای لاتینی انجام داده است، میخواهد از ورشکستی اقتصادی آمریکا جلوگیری کند. این سیاستی است که امروز هیأت حاکمهی آمریکا اتخاذ کردهاند و تلاش میکنند جنگ جهانی ارزی سوم را در پوشش جنگ تجاری به نفع آمریکا تمام کنند.
از جنگ ارزی تا جنگ هیبریدی
موضوع مهمی که در چهارچوب جنگ ارزی باید دانسته شود این است که تمام جنگهای ارزی تاریخ با هدف اقتصادی صورت گرفتهاند و در هیچ یک از این جنگها اهداف سیاسی برای کشورها متصور نبوده. کشورها در رقابت اقتصادی با هم و برای رهایی از بحرانهای اقتصادی درگیر این جنگ میشوند تا بتوانند اقتصاد خودشان را حفظ کنند. اما فرآیند جنگ ارزی، در ادامهی اقدامات خود میتواند در قالب رویکردها و روشهای دیگری پیش برود که هدف از آن، از بین بردن ارزش پول کشور مقابل باشد تا به نابودی بنیهی اقتصادی آن بیانجامد؛ مانند اتفاقاتی که در عمل در قالب جنگ ارزی ایران و آمریکا در حال وقوع است و یکبار در سال 91-1390 نتایج ناگواری بر اقتصاد ما برجا گذاشت.
در اینجا جنگ ارزی بر سر مسائل اقتصادی اتفاق نمیافتد بلکه با هدف سیاسی و بر سر مسائل ژئوپلیتیک و بالاتر از آن درگیریهای ایدئولوژیک رقم میخورد. شبیه اتفاقی که بین آمریکا با روسیه در جریان است یا خاصتر از آن درگیریای که آمریکا با ایران دارد. این درگیری یک دعوای ایدئولوژیک است. ایران غیر از فروش نفت و گاز برتری ویژهای در اقتصاد جهانی ندارد یا بازراهای جهانی دست تولیدات ایران نیست که آمریکا بخواهد با آن مقابله کند. پس آمریکا با ایران چهکار دارد که وارد جنگ اقتصادی با رویکرد ارزی و مالی شده است؟! این اقتصاد ایران نیست که اشتغال آمریکا را برهمزده یا اقتصاد آمریکا را با رکود مواجه کرده است؛ بلکه آمریکا درگیر مشکلات داخلی و بینالمللی در اقتصاد است.
اینجاست که ویژگیها و شاخصهای «جنگ هیبریدی» در عرصه نبرد نامتقارن مطرح میشود. جنگ هیبریدی یا جنگ ترکیبی مجموعه اقداماتی است که هدف از آن این است که با مدنظر قرار دادن لایههای مختلف «جنگ شناختی»، «جنگ سایبری»، «جنگ ارزی»، «جنگ معرفتی» و «جنگ نرم» و... تعادل سیاسی کشور مقابل را برهم بزند تا به هدف اصلی که «رژیم چنج» است، برسند. برای همین ما باید هدف از جنگ اقتصادی از نوع مالی و ارزی که آمریکا علیه ما راهانداخته را در این کل تعریف کنیم. بهعبارتدیگر اگر ما بخواهیم جنگ ارزی ایران را خارج از مفهوم جنگ هیبریدی و ترکیبی تعریف کنیم، به جایی نمیرسیم و به خطا رفتیم. امروز ما در جنگ شناختی داریم از همه طرف میخوریم و آمریکا با طراحی جنگ ارزی و مالی (توأمان با هم) از بین بردن ارزش پول ملی ایران را هدف گرفته است؛ تا از این طریق بتوانند اغتشاشات خیابانی و درگیریها و شورشهای اجتماعی راهبیندازند و از حوزه اقتصاد به عرصه اجتماع و در نهایت به حوزهی سیاست وارد شوند و حکومت را تغییر دهند.
از جنگ ارزی تا جنگ اقتصادی
جنگ ارزی یکی از شقوق «جنگ اقتصادی» است و «جنگ مالی» ، «جنگ تجاری» و «جنگ منابع» سایر ابعاد جنگ اقتصادی هستند. این جنگها همطراز و همردیف هم عمل میکنند. جنگ اقتصادیای که امروز بین ایران و آمریکا در جریان است از نوع جنگ مالی و ارزی است و نمیتوان این جنگ را صرفاً جنگ ارزی نامید. اگر کشوری دادهها و منابع اطلاعات مالی کشور مقابل را در اختیار داشته باشد میتواند با آن کشور جنگ مالی کند و از این طریق با کاهش ارزش پول ملی جلوی ورود منابع را بندد؛ کاری کند که منابع مالی در داخل کشور کمیاب و کمارزش شود. اتفاقی که یکبار در سال 90 و 91 در ایران رخ داد و از سال 96 دوباره شروع شده است. در سال 90 و 91 دلار از 1200 تومان به 3600 تومان رسید، همزمان تحریم نفتی آغاز شد، تحریم بسیاری از بانکهای خصوصی، دولتی و صرافیها را داشتیم و تمام این اقدامات با هدف جلوگیری از رسیدن منابع مالی به چرخهی اقتصاد ایران صورت میگیرد.
از سال 96 دوباره جنگ مالی و ارزی آمریکا علیه ایران توسط دولت ترامپ شروع شده است و ما الان در یک جنگ مالی و ارزی گسترده با آمریکا هستیم. آمریکا از طریق شهری مثل دوبی و بانکهای اروپایی سیطره و هژمونی و تسلط بیشتری بر اطلاعات مالی ما پیدا کرده است. در اقتصاد استراتژیک آن بخشی از اطلاعات مالی یک کشور که در ساخت تصمیمات اساسی و کلیدی مؤثر است را «اطلاعات هوشمند مالی» میگویند. این اطلاعات، «دیتا»ی صرف و اصطلاحا رکوردهای حسابداری نیستند؛ اینکه این عدد از کجا، در چه تاریخی، به چه کسی و به کجا رفته است نیست، اطلاعات هوشمند است. اطلاعات هوشمند یک نگاه از بالا به کلیت اقتصاد است. الان موضع آمریکا نسبت با ما اطلاعات هوشمند مالی است؛ یعنی با استفاده از دیتاهای مالی که از منابع بینالمللی مانند «سوئیفت»، «گروه ضربت اقدام مالی FATF»، بانکهای تجاری و... به دست میآورد میتواند به منابع و شبکهی مالی ایران دست پیدا کند.
اقتصاد ما وابستگی بسیار زیادی به دبی دارد. این یک نقطه ضعف بر اقتصاد ما است. آمریکا میتواند از طریق بانکها، صرافیها، منابع اطلاعاتی مالی دبی، منابع ما را کشف کند و کنار همدیگر قرار دهد و به ساختار ارتباطات اقتصادی ما برسد؛ اینکه ما چطور صادر میکنیم، چطور وارد میکنیم، چطور پول نفتمان را میگیریم، بانکهای اصلی کدامها هستند، چطور پول وارد بانک مرکزی میشود، چطور در دوران تحریم میتوانیم کار کنیم و... . 40 سال است صادرات و واردات ما به دبی وابسته است. میتوانیم با قاطعیت بگوییم که «ریال ایران گروگان دبی است». ما نمیتوانیم صادرات و واردات کنیم مگر اینکه با دبی ارتباط داشته باشیم و باید از طریق شیخنشینهای دبی این کار را انجام دهیم. امپراطوری دلار این استیصال را برای ما به وجود میآورد که حتما باید با دلار معامله کنیم و ما برای معامله با دلار مجبور به رفتن به سمت دبی هستیم. آمریکا هم به راحتی از طریق دبی به اطلاعات مالی ما دسترسی پیدا میکند. هدایت و فرماندهی مجموعهی این عملیات در «وزارت خزانهداری آمریکا» رقم میخورد که به تعبیر صحیح امام خامنهای، «اتاق جنگ اقتصادی» آمریکا را تشکیل داده است.
از نهادهای مالی بینالمللی تا FATF
آمریکا با نفوذ منطقهای ایران مشکل دارد و این را به صراحت بیان کرده است و هفت تریلیون دلار برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه هزینه کرده است. چون نمیتواند در منطقه از پس توان نظامی ما برآید وارد «جنگ نامتقارن» شده است. در این نبرد نامتقارن، از طریق فنون «جنگ مالی» عمل میکند. وقتی میبیند نمیتواند از پس سپاه قدس برآید، نمیتواند جلوی نفوذ نظامی ایران در منطقه را بگیرد، تلاشش این است که از طریق «جنگ مالی» جلوی منابع مالی نیروهای رزمنده و کشورهای مقامت را بگیرد؛ ازاینرو این یک نبرد نامتقارن است که در حوزه اقتصاد و از طریق جنگ مالی و ارزی پیگیری میشود.
رهبر معظم انقلاب در این زمینه فرمودند: امروز اتاق جنگ آمریکا از وزارت دفاع به وزارت خزانهداری منتقل شده است. وزارت خزانهداری این توان را دارد که به صورت گسترده بر اطلاعات اقتصادی همه کشورهای اشراف داشته باشد و ابزارهایی برای به دست آوردن این اطلاعات هم دارد. افایتیاف و اطلاعات هوشمند مالی یکی از ابزارها و بازوهای اصلی در جمعآوری این اطلاعات است. افایتیاف با عینک آمریکایی میخواهد به تامین مالی تروریسم نظارت و اقدام کند و امروز بهعنوان بازوی خزانهداری آمریکا عمل میکند و اطلاعات اقتصادی کشورهای مختلف را در اختیار خزانهداری آمریکا میگذارد. آمریکا امروز از نهادهای مالی بینالمللی مثل صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، افایتیاف، گروه ضربت اقدام مالی، سوئیفت و بانکهای مرکزی و تجاری، اطلاعات مالی کشورها را در اختیار میگیرد و در اتاق جنگ اقتصادی خود تحلیل و تبدیل به طرح عملیاتی میکند. آمریکا دقیقاً از همین طریق به اطلاعات ما هم دسترسی پیدا کرده و جنگ مالی ـ ارزی را با ما جلو میبرد.
اینکه نحوهی مبارزه ما در این نبرد باید چگونه باشد، سوال مهمی است و راهکارهای مختلفی در این زمینه وجود دارد. ترجیعبند این راهکارها آماجی است که امام خامنهای در بین فرماندهان سپاه بیان کردند. ایشان فرمودند: «اگر مسئولان و مردم بتوانند اقتصاد مقاومتی را به معنای واقعی محقق و کشور را از جادوی مالی و پولی دشمن خلاص کنند و ارزش و آقایی دلار را در زندگی اقتصادی بشکنند، کشورهای دیگر را نیز نجات داده و برای آنها الگو خواهند شد.»
منظور حضرت آقا از «جادوی پولی و مالی» همین روندی است که سعی شد در این مجال تبیین شود. شکلگیری کارنسی و تفکیک آن از مانی، به وجود آمدن پول بدون پشتوانه و وقوع جنگ ارزی، رخ دادن سه جنگ جهانی ارزی و ورود ایران به این جنگ با فرماندهی وزارت خزانهداری آمریکا را در یک عبارت تحت عنوان «جادوی پولی و مالی» میتوان خلاصه کرد. عبارت دوم «شکستن ارزش و آقایی دلار» است که استراتژی ما را در «جنگ اقتصادی» مشخص میکند و به ما میگوید که در این جنگ باید استراتژی حمله به دلار و قطع ریشههای دلار در اقتصاد ایران را پیگیری کنیم. این سیاست هنوز محور تصمیمات دولت و مجلس قرار نگرفته است و با وجود تأکیدات مقام معظم رهبری سیاستگذاران اقتصادی کشور استراتژی مشخصی در این زمینه ندارند. درصورتیکه اتخاذ سیاست درست اقتصادی در نسبت با شکستن آقایی دلار تعریف میشود که ما را از وضع موجود میتواند بیرون ببرد.