ابراهیم رفت دوتا برانکارد آورد و خودش پرید تو کانال. تا زانوهاش هم رفت توی قیر. بعد هم رفت وسط کانال، یک برانکارد رو روی یک کتفش گذاشت و یکی را هم روی کتف دیگر. سردیگر برانکارد را هم روی لبه های کانال گذاشت. مثل یک پل، همه را عبور داد و فرستاد عقب.