حلقه وصل: به گواه اسناد تاریخی و مقاتل، از همان روز اول که قافله عاشورا از مدینه سوی کربلا به راه افتاد، یزید و عمال او به انحاء مختلف سعی در منصرف کردن حسین از ادامه مسیر خود بودند. التماس، خواهش، توصیه، نصیحت، تطمیع، تهدید، تحریم، محاصره! هیچکدام از این ها کارگر نشد تا حسین را از ادامه مسیر کاروان عاشورایی خود باز دارد، چرا که هدف حسین چیزی جز کندن ریشه فتنه و ظلم و اصلاح امور و مبارزه با فساد ظالمان نبود. به گواه تاریخ معاصر، از همان روز اول که کاروان انقلاب به مقصد زمینه سازی ظهور به راه افتاد، دشمن به طرق مختلف متوسل شد تا ما را از حرکت باز دارد یا مسیر حرکت ما را منحرف کند. مذاکره، نصیحت، توصیه، تطمیع، تهدید، محاصره، تحریم. اما هیچکدام از این فشارها تا امروز نتوانسته ما را از هدفی که داشتیم و داریم بازدارد و یقینا تا هدفمان چیزی جز هدف اباعبدالله نیست، زین پس نیز ما را از نیل به هدف مان باز نخواهد داشت.
امروز اگر می گویند در دنیا منزوی شدیم و دوست و یاوری نداریم مگر به تعداد اندکی، این واقعیت گرچه حکایتی بس غم انگیز است، اما در عین حال می تواند افتخار آمیز هم باشد. افتخار به اینکه کاروان انقلاب روز به روز به کاروان حسین شبیه تر می شود. از یک سو تنهایی و بی یاری، از سویی تحریم و محاصره، از سوی دیگر حمله ناجوانمردانه... اما حاصل مقاومت عاشورایی چه شد؟ جز عالمگیر شدن نوری که هرگز خاموش نخواهد شد؟ جز فراگیر شدن تدریجی آرمان عاشورا در سراسر عالم؟
وقتی یزیدیان زمانه محاصره و تحریمت می کنند، بدان قدم هایت حبیبانه است، بدان به زیبایی هرچه تمام تر در مسیر عاشورا گام برمی داری. بدان جنس مقاومتت کربلایی است. اما نگذاریم با فشارهای مختلف گام هایمان را لرزان کنند، نگذاریم با تهدید ها و تحریم ها مسیر حرکت کاروانمان را منحرف کنند. آرمانی که در دل خود عاشورا دارد، از تحریم و محاصره نمی هراسد!
هر چه تحریم ها بیشتر شود، مهر عاشورایی بودن قافله انقلاب ما معتبرتر می شود. تا قیام قیامت اگر یزیدیان کدخدا باشند، حسینی که باشی، محاصره خواهی شد. امروز اگر در محاصره ایم، بخاطر داشتن بمب و موشک نیست، این ها همه بهانه های استکباری است. حسین ابن علی که انرژی هسته ای را حق مسلم خود نمیدانست، پس چرا آنگونه محاصره شد؟ امروز موشک بالستیک موضوع و بهانه مناقشه است. حسین که موشک بالستیک نداشت! محاصره و تحریم حسین در کربلا، بخاطر شمشیر بران عباس نبود، جنگاوری بهانه بود؛ خطرناک تر از شمشیر عباس، آرمان ابالفضلی او بود. راه عاشورایی عباس و اکبرها در حمایت از آرمان ولی زمانشان بود که مهر محاصره را پای نامشان زده بود.
اصلا حسین که نیروگاه هسته ای و آب سنگین اراک و تأسیسات نطنز و فردو نداشت، به کدامین گناه و چرا محاصره شد؟ چرا از حق مسلم آب محرومش کردند؟ و چرا اهلبیتش را به اسارت بردند؟ هیچ! جز اینکه حسین حاضر نشد رژیم فاسد و خونخوار و نامشروع یزید را به رسمیت بشناسد! باید حواسمان باشد که دشمن دون با بهانه های واهی فریبمان ندهد، وانگهی امروز با بهانه هسته ای تحریم و محاصره کردند، فردا با بهانه ای دیگر این جنایت را رقم می زنند!
دیروز قیام ضد استکباری حسین بن علی، محاصره و تحریم آب را در کربلا رقم زد. امروز نگذاریم با فشار و تهدیدها و تحریم ها راه کاروان ظلم ستیز انقلابی ما را سوی بیراهه بکشانند. علاج محاصره، مبارزه است نه مذاکره! اتمام حجت های چندباره حسین در روز عاشورا و در عرصه میدان کربلا ثابت کرد گفتگو با مستکبرین بی فایده است و کاری جز وقت تلف کردن نیست. تا یزیدیان کدخدا هستند، داستان محاصره و تحریم ادامه دارد، حسینیان اما تا جان در بدن دارند تا آخرین قطره خون، دست از مبارزه برنخواهند داشت. (سید محمد رضیزاده)
* اینفوگرافی | روایت ورود به کربلا
بررسی ابعاد مختلف ورود کاروان به کربلا، نقشه حرکت اباعبدالله الحسین(ع) به طرف کربلای معلی، معرفی اصحاب الحسین(ع) و روایت هایی از امام حسین(ع) از جمله موضوعات تشریح شده در اینفوگرافیک «روایت ورود به کربلا» است.
دلشوره هایم دست این دل نیست ارباب
این حس در دل خفته باطل نیست ارباب
حس غریبی در دل من پا گرفته
طوفان زده آرامش دریا گرفته
در خواب دیدم آتش افتاده به جانم
بر نیزه هاشان می برند روح و روانم
من خواب دیدم که همه گرگان صحرا
افتاده اند بر جان تو ای جان زهرا
میبینم اینجا شمر و خولی و سنان را
شمشیر و خود و نیزه و تیر و کمان را
من خواب دیدم همسرت قلبش کباب است
بر روی لب هایش صدای آب آب است
ترسم برای تشنگی کودکان است
از حنجر طفل تو از تیر و کمان است
میشد که برگردی مدینه کاش ای کاش
حالا که خیمه میزنی نزدیک شطّ باش
یاسر مسافر
با احتیاط لالهی ما را پیاده کن
عباس جان، سه سالهی ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
با احتیاط تا که نیفتد ستارهای
میترسم آنکه گیر کند گوشوارهای
چشم مخدرات به سمت نگاه تو
دوشیزه گان محترمه در پناه تو
باحوریان رفته به زیر نقابها
یک لحظه روبرو نشدند آفتابها
این حوریان عزیز خدایند و بس، همین
این دختران کنیز خدایند و بس، همین
این دختر علی ست که بالش شکستنی است
ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است
از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش
عباس جان مراقب این با حجاب باش
این دختران من که بیابان ندیده اند
در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند
یک لحظه هم ز خیمهی طفلان جدا نشو
جان رباب از دم گهواره پا نشو
توهستی و اهالی این خیمه راحتند
در زیر سایه ات همه در استراحتند
توهستی و به روز حرم شب نمیرسد
چشم کسی به قامت زینب نمیرسد
یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند
احساس میکنم همه دلواپس هم اند
احساس میکنم که جوابم نمیدهند
با آب آب گفتنم آبم نمیدهند
راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست
از سنگها شکستن دندانم آرزوست
من راضیم به پای خدا دست و پا زنم
با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم
اگر به روی نی سر ِمن نیز رو شود
تا که مقام خواهر من نیز رو شود
جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا
این جام را الست گرفتیم ما دو تا
میخواستیم عبد شدن را نشان دهیم
پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم
…با احتیاط لالهی ما را سوار کن
زینب بیا سه سالهی ما را سوار کن
با احتیاط خسته شدند این ستارهها
این گوش پارهها سر گوشوارهها
علیاکبر لطیفیان
آفتاب دوبارهای پیداست
روی دوشش ستارهای پیداست
مشک بر روی شانۀ عباس
لب دریا کنارهای پیداست
این طرف غیر خار در دستی
وایِ من سنگ خارهای پیداست
آن طرف حنجری عطش آلود
در پسِ گاهوارهای پیداست
این طرف با سه شعبههای خودش
روی اسبی سوارهای پیداست
آه از توی گودی گودال
سر دارالامارهای پیداست
اگر این نیزهها اجازه دهند
بدن پاره پارهای پیداست
خاک این دشت سربلند شده
روی پایش اگر بلند شده
کاروانی ز دور میآید
آه از هر جگر بلند شده
چهرۀ ماهتاب این لشکر
روی دست قمر بلند شده
به قد و قامت علی اکبر
چشم نیزه نظربلند شده
وای تیر سه شعبهای انگار
روی پاهای پر بلند شده
روی زانو نشسته حرمله و
روی دستی پسر بلند شده
سمت هرکس حسین در نقشی
گه عمو گه پدر بلند شده
این خمیده سه ساله کیست مگر
مادر از پشت در بلند شده
نجمه گوید که قد قاسم من
از چه اینقدر بلند شده
روی دست تو اکبر از پا؟ نه
از میان کمر بلند شده
گل به وقت گلاب نزدیک است
لحظۀ اضطراب نزدیک است
لحظهای که عمو به خود میگفت:
مشک بردار آب نزدیک است
بی گمان بین آب و شش ماهه
لحظۀ انتخاب نزدیک است
لحظۀ رو گرفتن ارباب
از نگاه رباب نزدیک است
آه خفاشهای بی مقدار!
کشتن آفتاب نزدیک است
لحظههای کشیدن دست و
روسری و نقاب نزدیک است
مهدی رحیمی
دلشورهای افتاده در جانم برادر
غمگینم و سر در گریبانم برادر
حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی است
مبهوت سِحر این بیابانم برادر
یک دشت مرد اجنبی دور و برماست
اینجا مزن خیمه، هراسانم برادر
در کاروانت دختران بی شماری است
میترسم از آینده؛ حیرانم برادر
جایی برای بازی طفلان تو نیست
دلواپس ِخار مغیلانم برادر
صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است
خشکیده لبهای غزل خوانم برادر
دست دخیل خارهای ِدشت رفته
سمت ضریح پاک ِ دامانم برادر
بادی جسارت کرد و خلخالم تکان خورد
تشویش دارم؛ دل پریشانم برادر
آن نامههای بار اُشتر را نشان ده
با حُر بگو در کوفه مهمانم برادر
با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد
مظلومهی معروفِ دورانم برادر
از کودکی با درد چشمم خو گرفتم
در گریه کردن، پیر کنعانم برادر
مهدی قاسمی
این روزها دلشوره دارم بیش از پیش
کاری بجز گریه ندارم بیش از پیش
این روزها قلب مرا ماتم گرفته
باز این لبم نام شما را دم گرفته
این روزها دلشوره دارم مثل هرسال
هر شب گریزی میزنم تنها به گودال
اما همه ترسم جدایی از تو شد، آه
اینکه نباشد دستم از ماه تو کوتاه
ای کاش با گریه توانم را بگیری
امسال بین روضه جانم را بگیری
ای کاش این ماه محرم با تو باشم
ای کاش در این روضه مَحرم با تو باشم
تا اینکه ما را مادرت درهم ببیند
مارا سیه پوش غم و ماتم ببیند
کاری بکن غیر از غمت، غم را نبینم
ماهی بجز ماه محرم را نبینم
زهراست ما را راهی این جاده کرده
ما را برای نوکری آماده کرده
فهم محرم را به ما امشب عطا کن
راه حسین ابن علی را راه ما کن
هر چند که صحرایی از غم تشنه اوست
او تشنه بود، اما دو عالم تشنه اوست
امیر فرخنده
کاروانی پر از نسیم سحر
کاروانی ز خویش کرده سفر
در قیام، آیههای مصحف صبح
در سجود، آینه برای سحر
همه در دشت تازهتر از گل
همه در باغ، میوهی نوبر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیله هاجر
آری از دودمان ابراهیم
کعبه دل، بت شکن، به دوش تبر
هر یکی در مقام خود ساقی
هر یکی درمرام خود ساغر
در دل و جان کاروان اینک
میتپد این نهیب، این باور:
نکند شوکران شود معروف
نکند نردبان شود منکر
مرحبا بر سلاله کوثر
هان فصل لربک وانحر
در نزولش زمنبر ناقه
خطبه خوان حماسه آن، خواهر
شد عصا شانه علی اکبر
پای عباس پله منبر
تا نباشد ز بیم آشفته
خواب آرام چند تا دختر
پای عباس میشد بالش
دشت احساس میشود بستر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنه عشق بود و پهناور
ناگهان در هجوم باد فراق
کنده شد برگههایی از دفتر
کاش دستان باد میشد خشک
کاش میشد گلوی گل ها تر
نکند علقمه، عمو را کشت
که پدر میرود خمیده کمر
کیست مردی که میرود میدان
که ندارد به جز خودش لشکر
و زنی روی تل برای نبی
صحنه را میشود گزارشگر
که بیا جای بوسههای شما
شده سرشار بوسه خنجر
میبرند از تن حسین تو جان
میبرند از تن حسین تو سر
آیههای کتاب آغوشت
دارد از فوج زخم زیر و زبر
آن طرف صحنه شگفتی هست
نه! بسی صحنه هست شرم آور
رفته از پای دختری خلخال
رفته از دست مردی انگشتر
میرود کاروان به کوفه و شام
میکند سمت قتلگاه گذر
میرود کاروان، ولی خالی است
جای عباس و قاسم و اکبر
آخر داستان، ولی این نیست
مانده پایان خوب قصه اگر ….
جواد محمد زمانی
مداحی شب دوم محرم(محمود کریمی)
مداحی شب دوم محرم(سیدمجید بنیفاطمه)
مداحی شب دوم محرم(منصور ارضی)
مداحی شب دوم محرم(محمدحسین پویانفر)