حلقه وصل: «خیلی با خودم کلنجار رفته بودم که ببینم آن چیز خاص چیست؟ آن ویژگی منحصر بهفردی که توی امجدیه وجود داشت و جای دیگری نمیشد پیدایش کرد. به بغل دستیم نگاه میکردم که از پاکت تخمه بیرون میآورد و میشکست. درباره هر پاس یا پرتاب اوت اظهار نظر میکرد و کت چرکمردش نشان میداد که نباید چیزی بیشتر از یک کارمند رده پایین باشد. قبلاً هم او را همینجا بغل چپ امجدیه دیده بودم. اینجا روی سکو انگار خودش را، شغلش را و لباسش را از یاد برده بود و تند تند تخمه میشکست، من چه ربطی به این آدم داشتم؟ توی خیابان قطعاً از کنار هم رد میشدیم بدون اینکه نگاه کوتاهی به هم بیندازیم. اما حالا انگار یک نخ نامریی ما را به هم دوخته بود. یک رابطه عجیب که بیاختیار وادارمان میکرد همدیگر را دوست داشته باشیم. من اظهار نظر او را تأیید کنم و او پاکت تخمه آفتابگردانش را بگیرد جلوی من که بردارم. میخواستم بفهمم چه چیز من را به همه این آدمها ربط میدهد. اما پیش از آن که بتوانم این معادله پیچیده را توی ذهنم حل کنم یک شوت دیدنی یا یک خطای ناجوانمردانه فریاد تماشاگران را به هوا میبرد و من مثل آدمی که از خواب بپرد به خودم میآمدم و هر چه توی ذهنم رشته بودم پنبه میشد.»
آنچه خواندید بخشی از رمان «رمق» نوشته مجید اسطیری بود،از «مجید اسطیری» پیش از این، مجموعهداستان «تخران» و داستانی که در کتاب «کجا بودی الیاس» با همراهی جمعی از نویسندگان گردآوری شده بود، خوانده بودیم.
اسطیری، دغدغۀ شخصیتها و آدمهای طبقۀ متوسط و معمولی را در داستانهای کوتاهش داشت و همینطور بهاذعان خودش، در نوشتن. حالا در اولین رمانی که از او منتشر شد یعنی «رمق» نیز دست روی همین طبقه میگذارد و روایتگر زندگی این مردمان است.
بازی فوتبال ایران و رژیم صهیونیستی
ماجرای این رمان در زمانی اتفاق می افتد که بازیهای جام ملتهای آسیا در سال 1347است، نخستین حضور و نخستین قهرمانی از سه قهرمانی متوالی تیم ملی فوتبال کشورمان در این دسته از رقابتها است. مجید اسطیری در قالب رمان «رمق» تلاش داشته تا در کنار نگاهی به این رویداد مهم تاریخ ورزش کشورمان، شرایط اجتماعی و مبارزات مردمی آن دوره را در دل روایتی جذاب به رشتۀ تحریر در آورد. داستان در ورزشگاه امجدیه و از اولین بازی این رقابتها که پیروزی دو بر صفر ایران بر هنگکنگ را در پی داشت، آغاز میشود و با آخرین بازی که منجر به قهرمانی ایران -بعد از غلبۀ دو بر یک در مقابل رژیم اشغالگر قدس- میشود پایان مییابد، منتهی اینبار آمیخته با شادیها و مبارزات مردمی در دل خیابانها.
برد ایران در برابر رژیم اشغالگر قدس از دو جنبه در تاریخ کشورمان واجد اهمیت است: یکی آنکه منجر به نخستین قهرمانی ایران در «جام ملتهای آسیا» شد و این موفقیت پیگیری رقابتهای فوتبالی بین ایرانیان را وارد مرحلهای تازه کرد و دیگر آن که در آن زمان نیز عموم مردم ایران از روابط دوستانۀ محمدرضا پهلوی با اسرائیل ناراضی بودند و این برد کمک کرد تا بتوانند شادیشان را با مبارزاتی که علیه رژیم شاه داشتند درهمآمیزند.
زهرچشم مردم از اسرائیل در سال 1347
«رمق» از جوانی فوتبالدوست میگوید. امجدیه میرود و ورزشگاه، بازیکنان و تماشاچیان را نگاه میکند و به عالمی میرود که آراماش میکند. برای رئوف، ورزشگاه با آن همه سروصدا و تماشاچی و بازی و صدای گزارشگر و... محلی است برای فاصلهگرفتن از دغدغههای بیرون از زمین بازی و خلوتکردن با خود و فکرکردن و در درون تأملکردن و ماندن.
«رمق» از گروهی میگوید که خستهاند از وطنفروشیها و ذلتپذیریهای شاه و میخواهند زهرچشمی از اسرائیل بگیرند، گروهی از بچههای مسجد؛ گروهی که تا همین چندیپیش رئوف هم آنجا بود و بهخاطر اختلافهایی که با سبحان داشت دیگر در جلسهها شرکت نکرد و نرفت. حالا زمانی میرسد که این گروه و آن ورزشگاه بههم گره میخورند و شاخکهای رئوف را میجنباند که اتفاقی دارد میافتد و او اگر سهمی در این اتفاقها ندارد، لااقل باید بداند که چهخبر است و دارد چه میشود.
اسطیری با گذر و نگاهی که به «خاطرات عزتشاهی» داشته، همچنین استفاده از فضای فوتبال و شور مسابقه و تنفرِ بهجایی که از اسرائیل در دلها داریم، رمانی نوشته که میتوانست با اندکتغییرهای جزئی، رمانی مناسب و خوب برای نوجوانان هم باشد.
رمق اما بیش از همه، داستان پیداکردن موقعیت است. اینکه هرکس باید جایگاه خودش را در دنیا پیدا کند و برود سراغش. کارش را بکند، اثرش را بگذارد و زندگیاش را متناسب با جایی که هست و قرار است باشد، جلو ببرد و بچیند.
نام رمان هم با مسابقات فوتبالی که در بطن روایتش قرار گرفته، تناسب دارد و هم اشارهای است به دردی که شخصیت اصلی آن، رئوف، گاهی در بازوهایش احساس میکند و باعث اُفت عملکرد حرکتیش میشود. نویسنده بهجای انتخاب شخصیت اصلی از دل مبارزان کاربلد آن دوران، فردی با گرایشات متضاد فکری و از طبقۀ فرودست جامعه را انتخاب کرده و همین کمکی بوده تا تصویری کاملتر از زمانۀ رخدادهای رمان برای خواننده بازنمایی شود. این شخصیت از یکسو دوستانی مسجدی دارد و خودش نیز واجد عُلقههایی مذهبی است و از سوی دیگر رفیقی هیپی با گرایشاتی نه چندان دینمدارانه دارد. این شخصیت غیرکلیشهای واجد ظرایفی است که از جنبههای مختلف باعث غنای اثر شدهاند. مثلاً در همان صفحۀ ابتدایی مشخص میشود دلیل علاقهۀ رئوف به حضور در امجدیه این است که علاوه بر لذتش از تماشای فوتبال، آنجا را مکانی خوب برای خلوت کردن میبیند!
رمق رمانی طولانی نیست، ولی به اندازۀ کافی برای شخصیتپردازی و پیشبرد منطق روایت وقت میگذارد. مثلاً این اثر با وجود بازنمایی خوبی که از نقش مسجد در مبارزات مردمی آن دوران ارائه میدهد، بچههای مسجد محلۀ رئوف را بهشکل تودهای یکشکل و بدون وجه تمایز نسبت به یکدیگر تعریف نمیکند. گذشتهای هر چند اندک برای هر یک از آنها ارائه میدهد و حتی از اختلافاتی بین این بچه مسجدیها پرده برمیدارد. برخی از فرازهای داستان که ممکن است فاقد کارکرد روایی و جدا از کلیت آن به نظر برسند نیز فکرشده هستند؛ مثل فصلی که رئوف به خانۀ بابک -دوست هیپیاش- میرود تا بابک یک خارجی را به او نشان بدهد. این فصل غربزدگی عدهای از جوانان ایرانی در آن دوره را بهخوبی به تصویر میکشد و البته وجه تمایزی از رئوف نسبت به بابک نشان میدهد که میتواند یکی از علل همسو شدن رئوف با مبارزات باشد.