
به گزارش حلقه وصل، روزنامه «وطن امروز» در یادداشتی به نقد فیلم نخست نرگس آبیار، «اشیاء از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» پرداخته است که در ادامه میآید:
«اشیاء از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» اولین فیلم نرگس آبیار محسوب میشود که از همان آغاز کار و درپی نمایی از یک در بسته میتوان فهمید با یک اثر مینیمال و کمینهگرا روبهرو هستیم که ساختار خود را بر پایه سادگی بیان و خالی از پیچیدگیهای معمول فلسفی یا شبهفلسفی بنیان گذاشته است تا با این بیان ساده به مفهوم ساده و در عین حال پیچیدهای مثل خود زندگی بپردازد.
نرگس آبیار در «اشیا از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» از همان ابتدا تا انتهای کار به این قرار و قاعده وفادار میماند تا مخاطب را با جهان لیلا، زنی معمولی و خانهدار، همراه کند که میان تکلف و سادگی سرگردان است. تکلفی که همسر لیلا و خانوادهاش نمایندگی میکنند و از طرف دیگر سادگی دلنشینی که مربوط به 2 خواهر سالمند، عطی و عزیز است.
این دو خواهر نازنین با حالتی باورپذیر و صمیمانه، فضای ناب و لطیف ایجاد کردهاند که سرشار از حس زندگی و سرزندگی است، آنها میتوانند یادآور کهن الگوی 2 خواهرِ قصههای عامیانه ایرانی (خواهر! ... جان خواهر!) باشند که برخلاف توصیههای حیاتی و اغلب فلسفیشان در قصههای عامیانه، این بار نکتههای کوچک وکاربردی نابی برای لیلا، قهرمان داستان دارند.
بار معنایی فضای خانهها
صرفنظر از شخصیتها خود فضای خانهها نیز واجد معنا و مفهوم است. خانه خواهرها سرشار از زندگی و حیات و انعطاف و سادگی است در حالی که در تنها نمایی که از خانه مادر شوهر لیلا داریم، بلور و دیس و بشقابهای باسمهای و تزئینی، دیوار و طاقچه را پر کردهاند. نشانههای این دوگانگی (سادگی و تکلف) با دقت تمام در تمام فیلم وجود دارد.
در یکسو اشیا قرار دارند و طبیعت بیجان و در دیگر سو انسانها و گلها و گیاهان. یک طرف تکلف و کلاف تعارف و دروغ و پنهانکاری است و یک طرف سادگی و صمیمیت. یک طرف لیلا زنی جوان و خام و سر به هوا و طرف دیگر 2 همسایه پیر و مهربان و با تجربه. یک طرف در بسته و چشمی در، یک طرف درهای باز خانه 2 خواهر و مفهوم اصیل و ناب همسایگی در فرهنگ اصیل ایرانی.
یکسو آرزوهای جاهطلبانه و پرطمطراقی از جنس استخر پرورش شیلات است و یک سو خواستهای ساده و ناچیز مثل داشتن گلدان گلی کوچک. یک طرف پلههای تاریک بیرونی است و انبار اشیای بیمصرف در راه پله، یک طرف پلههای اندرونی و پلکان روشن و مفروش و صمیمیت و بوی غذای اصیل خانگی. یک طرف هواپیمای عظیم مسافری و ساختمانهای قد و نیم قد، یک طرف پسرکی عقبافتاده و گل و گیاه و موسیقی و بیوزنی بادبادکی با شمایلی شاد و خندان.
مهارت خاص در چیدمان دقیق نشانهها
در سراسر فیلم نشانههایی از این دست با حوصله و دقت تمام در کنار هم چیده شدهاند.نرگس آبیار چه در این فیلم، چه در فیلم تحسین شده «شیار143» و چه حتی از همان ابتدا در آثار کوتاه و مستند خود مهارت خاصی در چیدمان دقیق نشانهها دارد که میتوان آن را به نوعی محصول مؤلفههای جهان سینمایی او به حساب آورد. تاکید میکنم نشانه، نه نماد.
نشانه امری ساده و بصری است در حالی که نماد متکی به پیچیدگی و تکلف است نشانه محصول نگاهی جزئینگر و زنانه است و در مقابل، نماد حالتی کلی و ریشه در قانون پدر دارد. مثلا وقتی لیلا در بازار با حیرت به آن حبابساز و حبابها نگاه میکند فیلمساز بیآنکه از همین عنصر، رویکردی فلسفی و نمادین را برجسته کند با سادگی تمام لحظهای ناب و شوخطبعانه به وجود میآورد که در خدمت کلیت فیلم است و میتواند نشانهای خیامی از کوتاهی و در عین حال زیبایی زندگی باشد.
به طور کلی، لحن ساده و صمیمی اثر محصول فرم و محتوای به هم تنیده شدهای است که با پختگی در کنار هم قرار گرفته و در خدمت هماند. این حالت کار، شباهتی هنرمندانه به شکل و ساختار طبخ غذای اصیل ایرانی دارد، درست مثل قرمهسبزی، دلمه و فسنجانی که در دل خود اثر به آن اشاره میشود.
تمام جزئیات و ریزهکاریها با دقت و سلیقهای که تنها از یک نگاه زنانه بر میآید کنار هم قرار گرفته و با حوصله تمام، اثری پخته و جا افتاده و در عین حال کاملا بیادعا را رقم زدهاند که نه چیزی کم دارد نه اضافه. تاکید میکنم حوصله! عنصری حیاتی که کمتر اثری از آن در فیلمهای امروزی میتوان یافت و گویا اغلب محصول نگاهی شتابزده و بیحوصله هستند، از این منظر اشاره خود فیلم به زودپزی که میهمانهای لیلا برای چشمروشنی آوردهاند استعارهای به جا و درست است.
از قضا بحران مرکزی داستان نیز درست از همان شب میهمانی شکل میگیرد. انگار با ورود این شیء فلزی و یغور همه چیز خانه و زندگی این زوج جوان به شکل کپسول و محفظهای تنگ در میآید که هر لحظه امکان فروپاشی آن هست، همین واژه زودپز، تداعی ویژهای در ذهن ناهوشیار مخاطب به وجود میآورد که در خاطرات سالهای دور و شیوع و احتمال ترکیدن زودپز، ریشه دارد.
بغض فروخورده میترکد
میگویند ظروف یکبار مصرف پلاستیکی و پلی استرن بین 800 تا 1000 سال عمر میکند و شیشه و بلور بیش از 4 هزار سال. این از اشیا و اما آدمی: عمر ما کوتاست چون گل صحراست!
فیلم درست به سیاق سینمای مینیمال با یک تجلی تمام میشود؛ لحظهای ناب و ساده! همچون تلاش پسرکی عقب مانده که سعی دارد بادبادکش را از میان ساختمانهای قد و نیم قد بافت فرسوده شهری هوا کند و دلخوش به همین شیء سبک و کوچک، اهمیتی به عظمت هواپیمایی که از بالای سرش عبور میکند نمیدهد و درست در همین لحظه است که بغض فروخورده لیلا میترکد و در ترکیب با ترانهای شاد و کودکانه، لحظهای ناب را به وجود میآورد؛
لحظهای که در خود تجلی و روشنی خاصی دارد، گویی لیلا که سالها با سر داشتن در کتابها نتوانسته مفهوم زندگی و خوشبختی را بفهمد در همین لحظه دچار نوعی بلوغ و تجلی میشود و در مییابد اشیا از آنچه در آینه میبینیم به ما و شما نزدیکترند و زندگی در عین زیبایی کوتاه است و در عین کوتاهی زیبا!
مهدی تراببیگی- فیلمنامهنویس فیلم «انارهای نارس»