به گزارش حلقه وصل، همیشه گفتهام یکی از توفیقهای بزرگ خدای متعال تبلیغ دین خدا و سنت گرانقدر پیامبر رحمت است که غالبا نصیب انسانهای صالح و شایسته میشود.
چقدر شیرین و فرحبخش است که انسان در بین همه فرصتهای ریز و درشت و بعضا وسوسهگر خدای متعال بر او منت بگذارد و او را وادی خیر و نیکی قرار بدهد و ردای هدایتگری و اصلاح را در جامعه به او ببخشد.
در راستای حضور و سفر به شهرستانهای استان ۱۴ اسفندماه به همراه تعدادی از همکاران خوبم از جمله معاونت فرهنگی راهی شهرستان دهگلان شدم، پس از حضور در اداره تبلیغات اسلامی دهگلان و دیدار با همکاران عزیز براساس برنامه در مرکز بزرگ اسلامی دهگلان حضور پیدا کردیم و مورد استقبال روحانی متواضع جناب آقای رضایی قرار گرفتیم و ایشان توضیحات مفیدی درباره وضعیت روحانیون و مساجد شهرستان ارائه کرد و دیدگاه و دلسوزی خیلی خوبی نسبت به روحانیون اهل سنت داشت.
سپس دیدار و گفتوگوی مفصلی با امام جمعه جوان و با انگیزه شهرستان دهگلان ماموستا دکتر عنایتی داشتیم و مطالب مفید فرهنگی و اجتماعی مطرح شد و دغدغههایی داشت و ما هم قول همکاری دادیم.
در ادامه سفرمان، به سمت روستای بلهدستی به منظور سرکشی از مبشر فرهنگی ماموستا توانا که اتفاقا توانا هم هست به راه افتادیم نسبتا مسیری طولانی را طی کردیم تا به روستا رسیدیم، روستای بزرگ و با امکاناتی بود، دارای بیش از دو هزار جمعیت و مدارس در سه مقطع تحصیلی.
دیدار مختصری با مبلغ و مبشر روستا داشتیم که ایشان مطالب جالب و قابل استفادهای ارائه کرد و برنامههای بسیار خوبی در روستا اجرا کرده بود.
با توجه به انگیزه امام جمعه روستا و ظرفیت بسیار خوب روستا برای هر فعالیت فرهنگی قول دادیم در سال آینده چند برنامه برجسته فرهنگی اجرا کنیم.
براستی بعضی از مسوولان فرهنگی از بستر بسیار مطلوب مبلغینِ با اخلاصِ حوزه دین و روستائیان با صفا غافلند که البته این مهم مسوولیت شرعی و قانونی ما را سنگینتر میکند که همین گروه از انسانها فردای قیامت ما را مورد بازخواست قرار بدهند که چرا به مناطق دور دست بیتوجهی کردید!!
در ادامه در منزل یکی دیگر از مبشرین شهر دهگلان ماموستا ۳۳ مردان حضور پیدا کردیم و گفتوگوی کوتاهی هم با ایشان داشتیم، سپس در روستای مبارکآباد به سمت بلبانآباد برای دیدار با ماموستا جمشیدی حضور پیدا کردیم.
مبلغ بسیار با انگیزه، باسواد و جوانی که درد و دلهایی داشت از جمله اختلاف با بعضی از اهالی بر سر قبله مسجد روستا که به دغدغهای مهم برای او تبدیل شده بود.
میگفت من با روش علمی قبله مسجد روستا را مشخص کردهام ولی بعضی بالاخص قدیمیترها نمیپذیرند، ارتباط خوبی با جوانان داشت، اهل ورزش و فوتبال بود.
حضور در منزل یکی از حافظان قرآن کریم همان روستا از دیگر برنامههای سفرمان بود، قاری عزیز قرآن آقای مبارکی که در نگاه اول فکر کردم بیسواد است ولی به نازم به معجزه قرآن کریم که در یک روستای دور افتاده و بیامکانات، انسانی با شغل چوپانی بدون استاد و حضور در کلاس خاص و صرفا با روش سنتی خود حافظ کل قرآن شده بود.
مختصری از روند حفظ قرآن برایمان توضیح داد و درخواست ما را برای قرائت چند آیه نورانی از قرآن اجابت کرد،خدای من چقدر زیبا و دلنشین از کلام وحی خواند، باید افتخار کنیم به وجود چنین انسانهای بیغل و غش و بیادعایی که پاکی در او موج میزد، خیلی خوشحال بودم از اینکه توفیق تکریم از او را پیدا کرده بودم، اینگونه استعدادها باید مورد حمایت قرار بگیرند گرچه نیازی هم به ما ندارند.
میگفت قرآن را در صحرا و هنگام چوپانی حفظ کردم، بقیه اعضای خانواده هم قرآنی بودند از جمله پسر کوچک ایشان که او هم قرائت زیبایی برایمان داشت.
در ادامه به سمت بخش موچش کامیاران به راه افتادیم و در محل بخشداری، بخشدار، فرمانده سپاه، شورای بخش و بعضی دیگر از دوستان منتظر ما بودند که بعد از دیدار بلافاصله به سمت منزل یکی از مبشرین شهر حرکت کردیم.
گفتوگوی نسبتا مفصل و خوبی داشتیم. ماموستا اهل مریوان بودند و از دغدغههایش گفت که قابل استفاده بود.
بخشدار موچش آرام و باشخصیت هم گزارش مختصری از وضعیت فرهنگی بخش ارائه کرد. بعد از پذیرایی به سمت روستای مارنج که در بالادست شهر موچش و در یک منطقه بکر و زیبای کوهستانی و در دامنه کوه قرار داشت به راه افتادیم و در منزل ماموستا خالدی امام جمعه روستا حضور پیدا کردیم.
به حالِ صفا و اخلاص مبلغینی که در طی سفر ملاقات کرده بودم غبطه خوردم، چقدر با انگیزه و با چه نیت پاک و دلسوزی بر همه مشکلات فائق آمده بودند و طعم شیرین تبلیغ دین را چشیده بودند و علیرغم مشکلات عدیده اقتصادی و معیشتی نگران هیچ مسالهای جز تبلیغ سنت گرانقدر پیامبر نبودند.
البته باید تکریم بکنیم از همسران بسیار نجیب و فداکار این مبلغین که ایثارگرانه و با گذشت باور نکردنی پایه و ستون این کار ارزشمند خدایی هستند.
زنانی که علاوه بر تربیت فرزندان مومن، همراهی وصفناپذیر با مبشرین فرهنگی دارند و از تمام خواستههای حتی معقول خود نیز گذشتهاند و با تمام وجود سنگ صبور تبلیغ شدهاند، بیشک پاداش آنها در این مسیر نورانی کمتر از مبلغین فداکار نیست.
ماموستا خالدی گزارش مختصری از فعالیتها داد، قالیچه دوقلوی بسیار زیبایی که روی آن نشسته بودم توجهم را جلب کرد، سوال کردم امام جمعه گفت خودم بافتم!! مبشر قصه ما همسرش بافنده فرشهای درجه یک بودند.
چقدر جالب بود از قالیِ نیمه کارهای که در همان مکان بود بازدید کردیم، عالی بود همکاری یک زوج برای خلق یک اثر هنری فوقالعاده زیبا که متاسفانه کم کم به دست فراموشی سپرده شده است.
یکی از همراهان ما فرمانده سپاه موچش بود، پس از آشنایی بیشتر متوجه نکته جالبی شدم، سرهنگ با اخلاق و دوست داشتنی سپاه ویژگیهایی منحصر به فردی داشت.
بسیار با اخلاق و متواضع آنهم تواضع حقیقی نه نمایشی، مورد احترام و تکریم مردم منطقه بود به طوریکه همه به نیکی از او یاد میکردند.
باید هم اینطور باشد او خودش را وقف مردم کرده بود همه مشکلات ریز و درشت مردم منطقه را پیگیری دلسوزانه میکرد، ۱۸ سال مداوم با استقرار خانواده با آنها زندگی کرده بود، اینجاست که جایگاه و قدرت نمیتواند انسان را محبوب کند، آن چیزی که انسان را بزرگ میکند اخلاص، اخلاق و خدمت بیمنت و خالصانه به مردم است، در سفر بعدی حتما از او تجلیل خواهیم کرد.
ادامهی سفرمان با حضور در منزل مبشر فرهنگی روستای پنیران شکل گرفت اوهم اهل مریوان بود و گزارش کار و مطالب او را هم شنیدیم، دختر ناز و دوست داشتنی چهار سالهای داشت هر چه اظهار ارادت کردیم، خندید و تحویلمان نگرفت.
در ادامه در روستای قروق و در منزل مبشر روستا حضور پیدا کردیم، روحانی فعال و بهروزی بود و کارهای ارزشمندی اجرا کرده بود.
بعد از اتمام سرکشی و دیدار لذتبخش با مبلغین و مبشرین عزیز تازه متوجه شدیم ساعت ۴ بعداز ظهر است و دوستان و همکاران ما ناهار نخوردهاند.
برای بنده و معاون فرهنگی تازگی نداشت بارها بیشام و ناهار ماموریت رفته بودیم، برای پیدا کردن غذاخوری بین راهی وارد جاده سنندج شدیم و البته غذایی هم پیدا شد.
بعد از خروج ساعت هفت صبح ساعت هفت غروب به محل اداره تبلیغات رسیدیم و همهی ما طعم شیرین تبلیغ دین را در این سفر احساس کردیم.
منبع: فارس