به گزارش حلقه وصل: راهبرد معاصر نوشت: رابطه آمریکا و رژیم صهیونیستی موضوع جدیدی نیست، اما در برخی مقاطع یکی از طرف ها خود را بر دیگری تحمیل می کند. به گفته بیشتر تحلیلگران و ناظران بین المللی، آخرین موضع آمریکا پس از عملیات «طوفان الاقصی» در هفتم اکتبر، نقطه عطفی در روابط واشنگتن با تل آویو است؛ چه اینکه آمریکا به جای کنار زدن رژیم صهیونیستی، این بار موضع حمایتی گرفت و به سمت همذات پنداری و دخالت مستقیم در خونریزی صهیونیست ها علیه مردم فلسطین رفت.
جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا حمایت مطلق و نامحدودش را اعلام کرد؛ آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه اش نیز گفت، به عنوان یک یهودی به سرزمین های اشغالی رفت تا بر حق یا حتی وظیفه صهیونیست ها در زمینه آنچه «دفاع از خود» خواند، علیه فلسطینیان تأکید کند.
رسیدن لایه های حمایتی آمریکا به این سطح (با توجه به اینکه واشنگتن از شدت خصومت صهیونیست ها آگاهی دارد) در بستر مسیری تاریخی و طولانی مدت قابل توجیه است که عوامل زیادی در آن نقش ایفا می کنند. محمد حسنین هیکل، تحلیلگر فقید جهان عرب سپتامبر 2001 میلادی در گزارشی خطوط کلی سیاست خارجی آمریکا ابلاغ شده از سوی جرج بوش پدر را تشریح کرد که شامل توصیههایی به مشاوران رئیسجمهور وقت در زمینه نحوه تعامل با تحولات غرب آسیا بود.
در بخشی از گزارش آمده است: شما باید به تقویت ارکان فعالیت خود در غرب آسیا توجه کنید و بدانید رژیم صهیونیستی نخستین رکن حفظ امنیت منطقه و اتحاد آمریکا با این رژیم در عمل و کلام الزامی است. شما باید از این واقعیت راهبردی نهایت استفاده را ببرید و اطمینان حاصل کنید رژیم صهیونیستی همواره برتری کیفی نسبت به همه جریان های عربی داشته باشد. در اینجا شما باید سرسختانه در برابر هر تلاشی از طرف هر کشور عربی که خواستار برابری و رقابت با صهیونیست هاست، مخالفت کنید.
این گزارش ماهیت رژیم صهیونیستی را برای آمریکایی ها بیان می کند و نشان می دهد باید همواره به خاطر داشت نباید موضوعات را خلط کرد تا باعث تخمین و تحلیل های اشتباه شود.
بارزترین وجه اشتراک آمریکا و صهیونیست ها عبارتند از:
عامل مذهبی
آمریکا در پروژه تسلط بر جهان به ابزارهای نظامی، دیپلماتیک و مالی متکی است، اما بُعد مذهبی در مواضع و سیاست های آمریکا به ویژه در غرب آسیا تأثیرگذار است. این موضوع را کتاب «آمریکا در خاورمیانه از 1776 تا امروز» نوشته مایکل اورن چاپ سال 2007 میلادی تأیید میکند.
نویسنده یکی از فصول کتاب خود را به تأثیر ایمان و مذهب در سیاست گذاری ها و روابط آمریکا در منطقه ما پس از جنگ جهانی دوم اختصاص داد. این کتاب نشان میدهد کاتولیکها و یهودیان نقش فعالی در تعیین مسیر رابطه داشته اند، اما نفوذ پروتستان تحت کنترل بود.
طبق آنچه ادوارد سعید، متفکر فلسطینی در مقاله ای با عنوان «آمریکای دیگر» مطرح می کند، این مسیر در طول زمان توسعه یافته است. وی به توضیح نقش افراط گرایان مسیحی در تشویق صهیونیسم می پردازد، زیرا آنها قصد دارند همه یهودیان را در زمان ظهور مسیح به سرزمین مقدس بازگردانند. سعید تأکید می کند، راست گرایان مسیحی که به بازگشت اعتقاد دارند، وقایع جهان را از این منظر نگاه می کنند و طبیعی است کاملاً از رژیم صهیونیستی حمایت کنند.
این نوع حمایت در مرحله ائتلاف نومحافظهکاران و دولت آمریکا، بهویژه پس از وقایع 11 سپتامبر مشهود بود و شاهد بودیم آمریکایی ها که به تدریج در حال نزدیک شدن به رژیم صهیونیستی هستند، نیروهای مقاومت فلسطین را به فهرست گروه های تروریستی افزودند.
کار به جایی رسیده واشنگتن به بخشی از روند آنچه رژیم صهیونیستی «مبارزه علیه تروریسم» ادعا می کند، تبدیل شده است و برخی تا آنجا پیش رفته اند که از نوعی کنترل صهیونیست ها بر بالاترین سطوح تصمیم گیری آمریکا صحبت می کنند.
روزنامه فایننشال تایمز چاپ انگلیس به نقل از مشاور امنیت ملی جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور اسبق آمریکا اظهاراتی تکان دهنده در توصیف رابطه بین شارون، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی و جورج بوش مطرح کرد. این مقام آمریکایی گفت: بوش به وسیله شارون «که او را دور انگشت کوچکش می چرخاند»، طلسم شده بود. هر زمان رژیم صهیونیستی به حملات فلسطینیان پاسخ نظامی بزرگی می داد، بوش با شارون تماس می گرفت و از وی می شنید «رژیم صهیونیستی در حال مبارزه علیه تروریسم است» بوش نیز پاسخ می داد: بله، درست است!
عامل لابی صهیونیستی
«ربایش سیاست خارجی آمریکا به وسیله رژیم صهیونیستی» در دوران بوش پسر بازتاب گسترده ای در آمریکا داشت. کتاب جان میرشایمر و استیو والت با عنوان «سیاست خارجی آمریکا و لابی صهیونیزم» جزئیات زیادی را درباره نقش لابی صهیونیستی در این ربایش فاش کرد. این دو نویسنده به این نتیجه دست یافتند، محرک اصلی سیاست آمریکا در قبال رژیم صهیونیستی، منافع تل آویو است که به وسیله لابی صهیونیستی مطرح میشود، نه منافع آمریکا.
آنها از تلاش سازمان یافته ای که چندین دهه به وسیله سازمان ها و نیروهای صهیونیستی حامی تل آویو، به ویژه آیپک انجام شده است، گفتند که تلاش هایشان به وضعیت کنونی آمریکا منجر شده است.
این کتاب توضیح میدهد چگونه آیپک در انجام نقشی که برای خود تعیین کرده بود، یعنی حمایت بیقید و شرط از هر کابینه رژیم صهیونیستی در آمریکا قابل قبول و عادی عمل میکرد تا باعث شکلگیری این عقیده میان اعضای کنگره شود که آیپک قادر به انجام هر کاری است.
اقدامات رژیم صهیونیستی به تعامل با دولت و کنگره آمریکا محدود نبود و تلاشهایش به میان مردم، رسانهها و نهادهای فکری گسترش یافت. آنها برای شکلدهی افکار عمومی مدنظر خود میان نخبگان سیاسی به وسیله تأسیس اتاقهای فکر، بهویژه اندیشکدهها اقدام کرد که نتیجه آن تشکیل مؤسسه مطالعات خاور نزدیک واشنگتن است.
عامل منفعت طلبی
بُعد مذهبی و نقش لابی صهیونیزم منافی بُعد منفعت طلبانه نیست. آمریکایی ها آمیزه ای از باور مذهبی، قدرت نظامی و منافع به ظاهر اخلاقی هستند. آمریکا وسیله و ابزاری برای دستیابی به منافع خود فراهم نکرده است و تردیدی وجود ندارد، رژیم صهیونیستی قویترین و مؤثرترین ابزار برای دستیابی به اهداف آمریکا در منطقه غرب آسیا بوده است که می تواند امنیت ملی آمریکا را تضمین کند.
طبق آنچه استیوارت سیمینگتون، نخستین وزیر هوانوردی آمریکا بلافاصله پس از تأسیس این وزارتخانه گفت، آمریکاییها رژیم صهیونیستی را ناو هواپیمابر غرقناپذیر آمریکایی میدانستند که میتوان در موضوعات نظامی و راهبردی در غرب آسیا به آن اعتماد کرد. برخی سناتورهای آمریکایی نیز معتقدند، رژیم صهیونیستی تنها طرفی در غرب آسیاست که میتوان به آن تکیه کرد.
این تفکرات بر سبک زندگی سیاسی آمریکا احاطه دارد و دو حزب اصلی آمریکایی را بر آن داشته است برای حمایت از رژیم صهیونیستی با یکدیگر رقابت کنند. گرچه تصور غالب این است جمهوریخواهان به صهیونیست ها نزدیکتر هستند، اما واقعیتها نشان می دهد رابطه ویژه با تل آویو فراتر از مراودات حزبی است.