به گزارش حلقه وصل: در یک دهه گذشته اساساً سرگرمی در تلویزیون و سینمای کشورمان تبدیل به لودگی و لاکچری سازی شده است. زمانی که پای پولهای بادآورده در میان باشد، چندین بار هزینه کردن و تجربه کردن حتی برای فیلمسازان و بازیگران مشهور و حتی توانا مهم نیست، مهم قراردادهایی است که دوباره با ارقام جدیدتر نوشته میشوند، این در حالی است که فیلمسازان جوان کشورمان که بسیار هم مستعد هستند در حسرت بودجه ناچیزی برای ساخت فیلم اولشان هستند.
در کنار موقعیتنویسی کمدی و طنز، دیالوگ نویسی، لحنهای طنازانه، شوخیهای منتقدانه و ... فاکتوری به نام لحن نامرغوب و ادبیات غیر استاندارد نیز به ویژگیهای طنز از تلویزیون یا شبکه نمایش خانگی اضافه شده است و گویا قرار است مخاطب به هر نحوی جذب شده و به هر نحوی هم بخندد!
گویا یکی از فاکتورهای تولید آثار طنز، شوخیهای سخیف کلامی است که بدون رعایت اخلاق و ادب قرار است تماشاگر را جذب خود کند.
علی اکبر محلوجیان، تهیه کننده آثاری، چون «زیر تیغ»، «پدر سالار»، «یه تیکه زمین» در مورد وضعیت ادبیات در آثار نمایشی میگوید: «امروزه متاسفانه میبینیم بازیگران در سریال های نمایش خانگی از لحن، الفاظ و کلمات دور از شان جامعه و فرهنگ استفاده میکنند. اگر این شرایط ادامه پیدا کند علاوه بر اینکه کلمات سخیف در دهان مردم جا میافتد، به زبان فارسی هم لطمه وارد میشود».
وی ادامه میدهد: «ادبیات نمایشی حرمت دارد. یک نویسنده نباید به خود اجازه دهد از کلماتی استفاده کند که دون شان شنوده است. منتهی نویسندگان این نوع مدیا به دلیل اینکه سختگیری نسبت به آنها کمتر است، اهمیتی به این موضوع نمیدهند».
پس از آنکه با تلاشهای بسیار برخی منتقدان دلسوز، هویت برخی آثار سخیف در سینما هویدا شد و در پی آن، این دغدغه به موجی فراگیر تبدیل شد و ظاهرا بسیاری را که با چشمهای خواب آلود به رصدبانی سینما مشغول بودند بیدار کرد تا هوشیارتر از قبل شده و اجازه ظهور به هر اثری را ندهند، عاملان پیدایش و رشد مفاهیم و اشکال سخیف، که اغلب بستری با عناصر کمیک را دستاویز میکردند تا به هر قیمتی بر حجم ثروتشان بیفزایند، مسیر را از پردهای عریض و طویل و سحرانگیز سینماها، به سمت کادر تلویزیونهای خانههای ایرانی که پشت عنوان «نمایش خانگی» پنهان شده است، تغییر جهت دادند.
محمدتقی فهیم، منتقد سینما نیز در برنامه تلویزیونی «کیوسک» تصریح میکند: «در سینما و شبکه نمایش خانگی یک جریان فکری انحرافی ایجاد شده است که با هدف به اصطلاح دموکراتیک کردن جامعه، ابتذال را رواج میدهد.»
داستان سریال «سیاه چاله»
یکی از سریالهای به ظاهر کمدی این روزهای نمایش خانگی «سیاه چاله» به کارگردانی «حسین نمازی» است.
این سریال درباره خانوادهای فقیر است که بعد از مرگ پدرشان، انتظار ارثی عظیم را دارند، تا اینکه متوجه میشوند پدر مرحومشان، خانه ویلایی خود را وثیقه وام کلان یک اختلاسگر کرده و حالا فاصلهای با بیخانمان شدن، ندارند. آنها تصمیم میگیرند تا از لوله نفتی که از زیر خانهشان رد میشود، به اندازه بدهی بانک، نفت استخراج کنند و خانه را نگهدارند. این تصمیم، موافقین و مخالفینی در خانواده دارد که هر کدام به نحوی سعی میکنند حرف خود را به کرسی بنشاند.
«سیاه چاله» چه از لحاظ فرم و چه محتوا شباهت زیادی به اثر پیشین نمازی یعنی فیلم «شادروان» دارد.
قصه «سیاه چاله» همچون فیلم «شادروان» یک داستان دو خطی است که به آن شاخ و برگ اضافه شده، اما این شاخ و برگهای اضافه شده هیچ هارمونی و نظمی ندارند و فیلم عملا سرگردان است و گویی این خرده داستانها فقط تمهیدی برای پرکردن زمان فیلم است( آب بستن رایجترین تعریف برای این شیوه فیلمسازی است).
در واقع بعضی از شخصیتهای سریال تنها برای ازدیاد نفرات در مقابل دوربین در سریال حضور دارند و بود و نبودشان تاثیری در روند قصه ندارد.
اتفاقی که در همان دقایق ابتدایی برای پدر خانواده رخ میدهد، تمرکز روی لوکیشن بیمارستان در این دقایق، تاکید بر بحث میراث، فضاسازی محل زندگی شخصیتهای کلیدی و حتی برخی از تیپسازیهای شخصیتی از جمله شباهتهایی است که میتوان میان «شادروان» و «سیاهچاله» پیدا کرد.
منتقدان درباره این سریال نوشتهاند: ««سیاهچاله» ثابت کرده یک شبهکمدی بیمایه است. ما با فضایی بسیار شلوغ و شلخته مواجهیم که هیچ ربطی به کمدی موقعیت ندارد. موقعیتهای به وجود آمده آنقدر سطحی و سخیف است که تحمل دیدن آن به مراتب وقت تلف کردن است. نمازی فکر کرده با دیالوگهای پیدرپی که بیشتر آنها سخیفگویی یا دیالوگهای چند پهلوی جنسی است، میتواند مخاطب را بخنداند».
همانگونه که گفته شد فضای داستان بسیار شلوغ و پرهرج و مرج است و کلیت قصه بر پایه تنش موقعیت استوار بوده و در اغلب سکانسها شخصیتها در حال داد و بیداد هستند(سر و صدا و داد و بی دادهای مدام و بی معنا مخرج مشترک بسیاری از سریال های طنز این سال ها بوده است).
تصویری که کارگردان این سریال از یک خانواده ایرانی نشان میدهد، تصویر مطلوبی نیست. فیلمساز مثلا برای جذابیت داستان مادر خانواده را فردی زودجوش و عصبی و در مقابل پدر خانواده یعنی جمشید را فردی ساده لوح و ریلکس به تصویر کشیده است. در ادامه از تحلیل شخصیتهای بیمایه فیلم گذر کرده و تلاش خواهیم کرد بربرخی از لایههای پنهان سریال نور بتابانیم.
لازم به ذکر است وقتی موضوغ فیلمی معطوف به دزدی و فروش از«نفت» میشود تداعیهای سیاسی جان میگیرند، اما در اینجا چندان بر این اشارهها تمرکز نخواهیم کرد تا در پایان سریال این بررسی به صورت دقیقی انجام گیرد.
تخریب باورهای دینی
در بین تمامی تداعیهای سریال، نکته تأمل برانگیز «سیاه چاله» حمله به باورهای دینی و رواج خرافات است. فیلمساز به بهانه گیاهخوار بودن شخصیت «خورشید»، قربانی کردن گوسفند برای رفع بلا را که به طور مرتب در روایات ما توصیه شده است، زیر سوال میبرد. همچنین به طور تلویحی به موضوع تناسخ میپردازد که باوری غلط از نظر اسلام است.
جالب اینجاست که این باور غلط توسط مهری که مثلا فردی مؤمن و معتقد به باورهای دینی چون حلال و حرام است، مدام بازگو میشود. مهری همواره به اطرافیانش میگوید که روح اکبر بابا در یک کلاغ سیاه حلول کرده و اکبر بابا از دریچه چشم یک کلاغ ناظر بر رفتار آنهاست!
کلام آخر/ کم فروشی «نمایش خانگی»
در پایان باید گفت «سیاه چاله» شاهدی دیگر بر تولید سریالهای نازل و سخیف در شبکه نمایش خانگی است، موضوعی که نشان از فقدان نظارت دقیق و فضای رها شده نمایش خانگی دارد.
وقتی نه پلتفرم و نه سازندگان توجهی به آثار خود ندارند وجود یک ناظر که بر کیفیت این آثار نظارت کند ضروری است. به نظر میرسد سریالهای فعلی شبکه نمایش خانگی در نبود چنین فرآیند نظارتی به سرعت بهسوی ابتذال میروند و مرزهای اخلاقی و عرفی جامعه را تهدید میکنند.
علاوه بر این، این سریالها از نظر ساختاری و فنی در سطح نازلی قرار گرفتند. مخاطبان با دادن هزینه و صرف وقت، توقع دیدن آثاری با کیفیت دارند اما سازندگان و پلتفرمها همچون فروشندگان کمفروشی هستند که برای مخاطبان ارزشی قایل نیستند.
باید به فکر نظارت نظاممندتری بر این محصولات بود، نظارتی که به حفظ حرمت مخاطب بپردازد و مقابل کم فروشی این پلتفرمها بایستد.