سرویس فرهنگ و هنر حلقه وصل - تفاوت میان دو گزاره کارگردانی و اپراتوری تصویری و تکنیکی در سینمای امروز دنیا وجه تمایز پررنگی دارد. در فیلمهای درجه دوم که با اصطلاح «بیمووی» شناخته میشوند، کارگردانی صرفا به سکانداری و هدایتکننده سکانسها اطلاق نمیشود در واقع نگرشی تالیفی در خلق است که به عبارت کارگردانی مفهوم میبخشد، در غیر این صورت کارگردان مرتبهاش به اپراتورهای تصویری و تکنیکی تنزل پیدا میکند.
از سوی دیگر عدم تسلط بر فرم و محتوا در کارگردانی هر نیت صادقانهای برای انتقال مفاهیم ایدهآل در فیلمسازی را میتواند به ضد خودش تبدیل کند.
«گربهسیاه» که اکران آنلاین آن چندیست آغاز شده نمونهای از یک فیلم صادقانه است که اپراتور فیلم (کریم امینی) نمیتواند محتوا را در قالب فرم بگنجاند و رویکردهای ایدهآل فیلم روی کاغذ(فیلمنامه) تبدیل به ضد خودش میشود.
باید به این مهم توجه داشت بیش از ۹۵ درصد آثار سینمایی و نمایشی در ایران فاقد مولفه کارگردانی هستند و درپشت صحنه بسیاری از آثار سایر عوامل مثل فیلمبردار، تهیهکننده و بازیگرنقش اول مرد یا زن، نقش موثرتری در هدایت اثر دارند.
فیلم «گربه سیاه» با اپراتوری کریم امینی تحت عنوان کارگردانی به دلیل عدم توجه به پیوستگی سکانسها و اجرای صحنهای صحیح، میتوان حدس زد که سایر عوامل همچون فیلمبردارمرتضی هدایی، تهیهکننده و بازیگری همچون بهرام رادان و حتی ترلان پروانه بازیگر نقش اول زن سهم بسزایی در هدایت فیلم بر عهده داشتهاند تا کارگردانی کریم امینی با عنوان پرطمطراق کارگردانی.
بر اساس آنچه از ابتدا تا انتهای فیلم قابل مشاهده است، کارگردان نتوانسته از جهانبینی سادهانگارانه «پویا فیلمی» خود خلاص شود و هنوز مهمترین مولفه فیلمسازیاش شبیه «آبنباتچوبی» و «دشمن زن» کمپانی است.
در «گربه سیاه» با قضاوت بر اساس فیلمنامه، اهداف محتوایی کاملا در خدمت شخصیت اول فیلم است که با عنوان واقعی خود در فیلم حضور پیدا میکند. گویی بر اساس سفارشی خاص شخصیت اصلی فیلم بر اساس کاراکتر «بهرام رادان» نوشته شده تا با تمرکز بر فعالیتهای او به عنوان نماینده نمادین سلبریتیها قیاس و تطبیقی اجتماعی میان بلاگرها، شاخها و فعالان مجازی در قالب یک مانیفست تصویری ارائه شود.
روایت به صورتی آماتوری چیده شده واین قیاس میان نماینده هر دو گروه شاخص سلبریتیها و بلاگرها خواه ناخواه صورت میپذیرد. در سکانس مواجه رادان با وحید، بلاگری که با سوء استفاده از موقعیت کاراکتر واقعی رادان به شهرت میرسد این نگاه قیممآبانه با روکش «همدلی اجتماعی» تبدیل به مانیفیست فیلم میشود.
از نیمه فیلم به بعد درونمایه اثر مثل شبیه آثار پر نصیحت و اندرز سینمای ایران میشود و فیلم روز این گزاره محتوایی تاکید دارد که سلبریتیها بینش و گرایشاتی مردمی دارند و از طرف دیگر توده در نسبت با جایگاه ویژه هنرپیشه نقش اصلی (نمادی از سلبریتیها) شهروندان درجه ۲ محسوب میشوند.
نگاه اجتماعی فیلم غیر از سلبریتیها و چهرههای مشهور یک رویکرد کاملا آپارتایدی نسبت به سایر شهروندان در مقام بلاگرها و فعالان فضای مجازی را به صورت مکرر القا میکند.
در این رویکرد آپارتایدی که در سطح روایت جاری است حتی میان سلبریتیها به عنوان نژاد و شهروندان برتر یک تمییز و تفکیک برتریجویانه ارائه میشود. خرده روایت کاراکتر «جهان» و روایت او در نسبت با «رها» در قداست بخشیدن به حریم سطلنتی سلبریتیها را میتوان مثال و نمونهای در القا رویکرد آپارتایدی آن برشمرد.
سلبریتی قدیس است و بلاگری که با موبایل تولید درآمد میکند شارلاتان
فیلم اثر شکست خوردهای است و گیشه فیلم نشان داد که محتوای فیلم قابلیت ارتباط با مخاطب را ندارد و نام کریم امینی به عنوان فیلمسازی متوسط در لیست 97 درصدی سطحیسازان سینمای ایران قرار گرفت. اما چرا روند تولید در سینمای شکست خورده ایران متوقف نمیشود؟
این پرسش پاسخ بسیاری دشواری دارد و باید این سئوال مطرح شود که چرا بهرام رادان علی رغم شکست این فیلم دومین فیلم خود با عنوان علفزار را به سرعت تولید و وارد چرخه اکران کرد. تیتراژ فیلم حکایت از سرمایهگذاری چند مارکت معتبر دارد و برند نیمانی متعلق به نیما بهنود فرزند مسعود بهنود به عنوان یکی از حامیان مالی فیلم معرفی شده است، آنهم در فیلمی که سلبریتی قدیس است و بلاگری با موبایل تولید درآمد میکند شارلاتان.