به گزارش حلقه وصل، حکایتهای خواندنی بسیاری درباره زندگی واعظ خراسانی و تأثیرگذاری روضههایش روی افراد روایت شده است که دکتر مهدی کافی، پسرعموی شیخ احمد آنها را در ۶جلد جمعآوری کرده است: «واعظ ماندگار»، «کافی چهره ماندگار»، «کافی واعظ شهیر»، «از کلام کافی» و...
کودک پنجساله پای منبر بزرگان
شیخ احمد کافی فرزند نخست خانوادهای مذهبی و پدربزرگش «میرزا احمد کافی امامی» از علمای معروف مشهد بود و ۱۰ خواهر و برادر داشت. در ششسالگی همزمان با تحصیل در دبستان، نزد پدربزرگ خود (حاج میرزا احمد کافی) یادگیری تخصصی علوم اسلامی را آغاز کرد.
با همان سن کم، همیشه پای منبر جلسات هفتگی بزرگان دینی مشهد حضور داشت؛ حضوری که باعث شد تا نبوغ و استعداد تحسینبرانگیز احمد کافی در ایراد خطابه و منبر، بیشتر شکوفا شود. از حدود پانزدهسالگی، در آستان حرم امام هشتم، برای زائران روضه میخواند و مداحی میکرد.
با همین روحیه و اشتیاق، سال ۱۳۳۳ شمسی، راهی نجف اشرف شد تا تحصیلات دینی خود را ادامه دهد. سال ۱۳۳۸ به مشهد برگشت و بعد از ازدواج، به قم رفت تا فصل تازهای را برای تکمیل تحصیلات عالی خود و تبلیغ و تبیین اسلام آغاز کند.
این فصل تازه، با استقبال گسترده مردم از منبرهای او با محوریت شخصیتشناسی «حضرت بقیهالله الاعظم(عج)» و روضهخوانیهایش برای امام حسین(ع) همراه بود. البته منبرهای واعظ مشهدی چندان به مذاق رژیم خوشایند نبود، برای همین نیروهای امنیتی ساواک همیشه او را زیر نظر داشتند.
سخنرانیهای انقلابی
شیخ احمد کافی، بعد از فعالیت و اقامتهای موقتی در شهرهای مختلف ایران، همراه خانواده در محله «امیریه» تهران ساکن شد و خیلی زود آوازه منبرها و سخنرانیهای انقلابی و روضههای جانسوزش در تهران پیچید؛ برای همین خیلی از متولیان مساجد مهم پایتخت در مناسبتهای مختلف از او برای سخنرانی و روضهخوانی دعوت میکردند.
گاهی این جلسات پرطرفدار در منازل اهالی و بزرگان تهران برگزار میشد تا ضمن حفظ ترتیب و تداوم آنها از مداخله و مزاحمتهای نیروهای امنیتی ساواک جلوگیری شود.
با این حال، اغلب، جلسات احمد کافی در محدوده بازار و سرای «حاج حسن» برگزار میشد؛ چرا که بازار با توجه به میزان رفتوآمد مردم آن هم از قومیتهای مختلف، میتوانست نقشی مؤثر در روشنگری دینی و سیاسی داشته باشد.
از این رو، موضوع تأسیس «مهدیه تهران» بهطور جدی، مطرح شد.
ساخت مهدیه در امیریه
اواخر ۱۳۴۷بود که شیخ کافی با کمکهای مردمی توانست قطعه زمینی به مساحت بیش از ۴ هزارمترمربع در خیابان ولیعصر(عج) جنوبی (محله امیریه تهران)، با مبلغ تقریبی ۶۰۰ هزار تومان بخرد. مهدیه که تأسیس شد،
جلسات دروس دینی، روضهخوانی و دعا (کمیل، زیارت عاشورا، ندبه و توسل) در این پاتوق دینی رونق بیشتری گرفت و اقشار مختلف مردم در این جلسات حضور پررنگی داشتند؛ بهطوریکه زمان برپایی مجالس دعا و روضهخوانی، بهویژه پنجشنبهها، جای سوزن انداختن در آن محدوده از شهر نبود.
همین استقبال و حضور چشمگیر مردم، جایگاه و کارکرد مهدیه تازهتأسیس را تا سطح یک پایگاه قدرتمند تشکیلاتی، مذهبی، فرهنگی و سیاسی ارتقا داد. شهرت و قدرتی که حکومت وقت را به وحشت انداخت.
هم اکنون مهدیه تهران علاوه بر ۲ سالن اصلی مردانه و زنانه، درمانگاه، کتابخانه، دارالقرآن و حوزه علمیه نیز دارد.
فعالیتهای نیکوکارانه
تربیت دینی حاج احمد بر پایه «آگاهیبخشی» و «عطوفت اسلامی» بود؛ به همین دلیل، در کنار سخنرانیها و روضهخوانیها، کارهای نیکوکارانه و مهرورزانه بسیاری انجام داد و خیّران بسیاری را با خود همراه کرد؛ طرحها و خدماتی که مهمترینشان ساخت مراکز آموزشی (مدرسه، حوزه علمیه و کتابخانه) و مسجد در شهرهای مختلف، احداث درمانگاه در شهرهای محروم، حفر چاه آب در مناطق دورافتاده، تشکیل هیئتهای جهادی و مذهبی، راهاندازی صندوق قرضالحسنه «مهدیه» است.
برای کمک به حلبی آبادها و حاشیهنشینان شهر نیز هرکاری که از دستش برمیآمد انجام میداد.
او از امام(ره) در امور حسبیه و شرعیه هم اجازه داشت. حجتالاسلام کافی میخواست با همراهی خیّران و بزرگان دینی، ۷۲ مهدیه و مرکز مهدویشناسی در شهرهای مختلف بنا کند اما عمر کوتاهش، به ساخت بیش از ۲۰ مهدیه در شهرهای ایران قد نداد.
تعطیلی مراکز فساد
احمد کافی بهطور حتم یکی از تواناترین و تأثیرگذارترین خطیبان مذهبی و انقلابی بود که بسیاری از بزرگان در توصیفِ منابر پرشورش گفتهاند: «روضهخوانی حجتالاسلام کافی باعث توبه خیلیها و تعطیلی بسیاری از مراکز فساد شد».
در بسیاری از متون معتبر تاریخی معاصر نیز میتوان ماجراهایی از اثربخشی خطابههای کافی مانند داستان معروف تعطیلی مشروبفروشیها، کابارهها و راهاندازی کتابخانه و مسجد به جای آنها خواند.
مرگ مشکوک واعظِ مبارز
این واعظ مبارز چهل و دو ساله، تیرماه ۱۳۵۷، طی تصادف مشکوکی (برخورد ۴ خودرو سواری و یک خودرو ارتشی) دیدار حق را لبیک گفت.
طبق مدارک قابل استناد، احمد کافی به اجبار ساواک و حکومت پهلوی دوم، راهی مشهد شد تا در جریان تصادفی ساختگی به شهادت برسد.