سرویس ورزش حلقه وصل- در دیدار تراکتور و پرسپولیس که در ورزشگاه یادگار امام (ره) تبریز برگزار شد، حواشی و درگیری ها به جایی رسید که داور مجبور شد تا بازی را نیمه تمام اعلام کند. آنچه در ورزشگاه شهر تبریز روی داد، چنان تکان دهنده و کم سابقه بود که موجب انتقاد و اعتراض بسیاری شده است. سوای مباحث انضباطی و فنی که می توان درباره وقایع تلخ روی داده در این دیدار گفت، می بایستی کمی از وقایع نگاری فاصله گرفت تا به برداشتی جدی تر رسید. نقد و تاختن بر دو سوی ماجرا و حواشی آن، امری بدیهی و دم دستی است که این روزها مدام صورت می گیرد اما وقت آن شده که اندکی فراتر از آن رفت تا بتوان کالدشکافی دقیق تری داشت.
در پس تمامی این ماجراها که تاسف برانگیز و سیاه بودن آن به قدری واضح و مبرهن است که نیازی به نوشتن و اعلام دوباره ندارد، بایستی به ریشه ها پرداخت. البته، منظور و هدف ما بررسی و پرداختن به حضور و بروز برخی جریان های ضدملی و معاند در این ماجرا نیست، بلکه منظور نمایش شکست علنی اخلاق و فرهنگ مداری در مستطیل سبز و سکوهاست. آنچه در تبریز به نمایش گذاشته شد، تشییع اخلاق و اخلاق مداری در این ورزش بود که این بار، به صورتی عریان خود را در معرض دید قرار داد تا دیگر حجت بر همگان تمام شود. واقعه تبریز، اعلام رسمی مرگ هرگونه وجود احتمالی عنصر فرهنگ در فوتبال بود.
اکنون، بایستی اذعان داشت که فوتبال کشورمان در حوزه فرهنگی و اخلاقی به یک بن بست کامل و سقوط آشکار رسیده اما در این بین، چه کسانی مسئول هستند و بایستی در این باره مورد سوال قرار گیرند؟ این پرسشی است که ریشه های شکست اخلاقی اخیر را نشان می دهد که اگر همین نهادها و بخش ها به درستی ایفای نقش کنند، این ماجرا می تواند در آینده حل شود. بی تردید، اگر در این باره تدبیری نشود و مسئولان و متولیان امر اقدامی عملی نکنند، ماجرای روی داده در تبریز را باید ورشکستگی اخلاقی و فرهنگی فوتبال اعلام کرد. اما چه کسانی مقصران و مسئولان آنچه روی داد، هستند؟
باشگاه ها: این بخش را می توان مقصر اصلی در وقوع بحران اخلاقی و فرهنگی دانست. باشگاه هایی که غالبا با صدها میلیارد هزینه کرد در حوزه فوتبال، کوچکترین نقش آفرینی ندارند و این میدان را رها کرده اند. متاسفانه، نبود مدیران دارای نگرش فرهنگی موجب شده تا باشگاه ها که می بایست میدان دار این عرصه باشند، صرفا محدود به چندین بنر، شعار و اقدامات نمادینی هستند که دستاوردی نداشته، ندارد و نخواهد داشت. همین نیز موجب شده تا شاهد هدر رفت میلیاردها تومان در فوتبال کشور باشیم که نه تنها نمی تواند موجب افزوده ای ملی و سرمایه ای اجتماعی شود که خود در قالب ناهنجاری ها و ضدفرهنگ ها نمود می یابد. به راستی، دستاورد فرهنگی سالهای اخیر فعالیت دو باشگاه پرهوادار مانند تراکتور و پرسپولیس، به طور مثال، چه بوده است؟ وقایع روی داده در ورزشگاه یادگار امام، چقدر نمودار واقعیت های این دو باشگاه و در مرحله ای بالاتر فوتبال باشگاهی ما بوده است؟ به نظر، پاسخ این پرسشها مشخص و معلوم است.
فدراسیون فوتبال: در دیگر سوی وقایع روی داده در تبریز، فدراسیون فوتبال قرار دارد که نتوانسته نقش خود را به درستی ایفا کند. بایستی پرسید که ارکان قضایی فدراسیون به عنوان مهمترین عامل بازدارنده و حکمرانی در این حوزه، آیا توانسته اند به آنچه رسالت دارند، جامه عمل بپوشند؟ کمیته انضباطی و کمیته اخلاق، کجای بی اخلاقی ها و بی حرمتی ها بوده اند تا بتوانند در راستای وظایف خود، ایفای نقش کنند و مانع از توسعه این وضعیت بغرنج شوند؟ آیا آنها نمی توانستند با حضور به موقع و جدی خود، به عنوان یک اهرم بازدارنده قدرتمند، از حجم فجایع روی داده بکاهند؟
در دیگر سوی، بخش های فرهنگی فدراسیون و سازمان لیگ قرار دارند که اساسا، به نظر تعطیل و نمایشی می رسند. بخش فرهنگی فدراسیون که می بایستی پیشتاز در نقش آفرینی ایجابی و مثبت باشد و سایر بخش ها و نهادها را همراه کند، عملا منفعل و دچار افرادی بوده که یا فاقد تخصص هستند یا بیشتر وقت و توان خود را در فضای مجازی می گذرانند. سازمان لیگ نیز که بایستی در عرصه میدانی به پیشبرد امور بپردازد، نتوانسته از سطح فراتر رفته و صرفا به امرو مناسبتی و تبلیغی مشغول است که نتیجه آن را می توان در فجایع تبریز به وضوح دید. فدراسیون به عنوان متولی اجرایی و راهبری این حوزه، می بایستی تجدیدنظری اساسی در وضعیت کنونی داشته باشد.
نهادهای فرهنگی: شاید بتوان اذعان داشت که نهادهای فرهنگی اصلی کشور نیز در این عرصه منفعل و بی توجهی عمیقی را به خرج داده اند. شورای عالی انقلاب فرهنگی، حوزه های علمیه، بسیج ورزش و ... می توانستند با یک ورود جدی، هم در حوزه آسیب شناسی، هم در حوزه یافتن راهکارها و هم در حوزه اجرایی و عملیاتی، موثر واقع شده و وضعیت کنونی را تغییر دهند. ورود و نقش آفرینی این نهادها و دستگاه ها که به هر دلیلی تا کنون رخ نداده، موجب شده تا عرصه خالی از نظریه پردازی و اندیشه ورزی شده و دچار چنین وضعیت تاسف برانگیزی شویم که اکنون به یک بحران عیان تبدیل شده است.
در شرایط کنونی که وضعیت اخلاق و فرهنگ مداری در فوتبال به نقطه بحرانی رسیده، بایستی مسئولان و مسببان وضعیت کنونی به صورت جدی وارد میدان شوند. تداوم شرایط کنونی به معنای سقوط و بن بست کامل است. بایستی این موضوع را به صورت فوری و البته دقیق، مورد موشکافی قرار داد و در مسیر درمان حرکت کرد؛ در غیر اینصورت تا مرگ این بیمار، زمان زیادی باقی نمانده است. نشانه های آن را در تبریز به وضوح می شد دید و لمس کرد!