
سرویس حاشیه نگاری ـ سعید درویشی: این روزها بحران اقتصادی که خود را در قالب بیکاری، عدم معیشت حداقلی و نابسامانی مدیریتی نشان میدهد مباحث گوناگونی در جنبه های اجتماعی ایجاد کرده است. یکی از این مباحث را میتوان تاثیر متقابل بحران اقتصادی و بی نظمی اجتماعی دانست. با توجه به واقعیت های عینی میتوان چند نکته پیرامون این مبحث گفت:
۱- اگر جامعه را به عنوان یک سیستم بسته (با تعریف سیستم کنترل حلقه بسته) تعریف کنیم باید از یک ساده انگاری اجتناب کرد. اینکه در بحران های اقتصادی سایر اضلاع جامعه بدون تاثیر بمانند و یا بین بحران اجتماعی فردی و بحران اقتصادی نسبتی برقرار نیست همان ساده انگاری است که این روزها با آن مواجه شده ایم. واقعیت آن است که در وضعیت فعلی اولین قربانی، روابط اجتماعی است. فرد در وضعیت بحرانی به شدت به فردگرایی سوق پیدا میکند و مباحثی همچون انفاق، از خودگذشتگی و ترجیح منافع عمومی بر منافع فردی رنگ میبازد. از سوی دیگر بمباران خبری گسترده پیرامون فساد سازمان یافته فرد را به سمت استفاده از موقعیت خود برای جمع آوری سود به هرقیمتی سوق میدهد. اینکه در نظرسنجی سال گذشته ایسپا در شهر تهران گزاره های فردگرایانه فاصله معناداری با گزاره های جمعی داشته اند موید این مطلب است.
۲- یکی از نمودهای بحران در یک جامعه بی خبری در عین بمباران خبری است. فرد از طریق فضای مجازی و رسانه های جمعی اخبار بیشمار و البته متناقضی دریافت میکند ولی در عین حال از تحلیل این حجم بزرگ از خبر ناتوان است. همین موضوع در بلند مدت و در کنار علایق سیاسی و هویتی فردی باعث میشود برخی منابع خبری به عنوان منبع تحلیل خاص تبدیل شوند و هر خبر دیگری دروغ فرض شود. این موضوع در روزهای اخیر در ماجرای بحران بی آبی خوزستان بشدت نمایان بود؛ سرقت آب توسط شهرهای دیگر، صادرات آب به کشورهای همجوار و یا کشته سازی در اعتراضات مدنی مردم گزاره هایی بود که زیر سایه ضعف رسانه های خودی بشدت تبلیغ شد و البته تا سطحی به اصطلاح عامیانه "گرفت".
۳- مروری بر اخبار خودکشی هایی که ناشی از فقر بوده اند، اعتراضات خشن عمومی و اخباری پیرامون بی مهری مردم نسبت به هم نشان دهنده اخلال در تولید و بازآفرینی سیستم تولید کننده ارزش های مثبت اجتماعی است. در وضعیت بحران اقتصادی و مخدوش شدن اخلاقیات در پی تضعیف گسترده ارزش های جمع گرایانه، مجالی برای منطق ارتباط و عمل ارتباطی باقی نمیماند و نتیجه آن ازهمگسیختگی و ازخودبیگانگی در مقیاس وسیع و عمیق است. در چنین وضعیتی، در واقع زندگی اجتماعی مشترک غیرممکن خواهد شد و به عبارت سادهتر، زندگی اجتماعی موجب نوعی تنگخلقی میشود که میتوان نامش را بیماری «بیزاری از همنوع» گذاشت و در چنین وضعیتی هرکسی چنین میپندارد که همشهریاش زندگی را بر او تنگ کرده است. اختلافاتی که در مراکز تجمع پیش میآید، یکی از نمونههای این بحران و زندگی بدون فرهنگ و اخلاق است. بیتردید چنانچه فرهنگ و اخلاق در کار نباشد، نمیتوان جلوی اجحاف و سوءاستفاده از مقام و موقعیت را گرفت. آنچه مشخص است اینکه اگر عنصر فرهنگ به حال خود رها شود، هنجارهای بازدارنده اخلاقی، توان مقابله با فشارها و اختلافات ناشی از پدیدههای نو را نداشته باشند، طبیعی است که نظام سیاسی جامعه از تعادل و توازن خارج و وحدت و امنیت به مخاطره میافتد. بر این اساس روشنفکران و نخبگان جامعه، باید برای ریشهیابی تهدیدها و مسائل اجتماعی با دیدی آسیبشناسانه به پدیدههای نو بنگرند.
۴- بی اعتمادی را میتوان یکی از نتایج بشدت خطرناک از هم گسیختگی اجتماعی دانست. واقعیت های زندگی بشر و تجربه های علمی و تاریخی نشان می دهد که هرگاه در جامعه ای رفتارهای اخلاقی و روابط اجتماعی به دور از دروغ، بی اعتمادی، بی صداقتی و ... به عنوان یک قرارداد و به صورت قانون پذیرفته شوند، افراد در نهایت امنیت، صلح و آرامش به حیات خود ادامه می دهند. همچنین اعتماد پایدار مردم به یکدیگر و به حاکمان و داشتن صداقت، اجتماع را در یک فضای اطمینان بخش روحی و روانی قرار می دهد و در این شرایط سطح مشارکت و اولویت دهی منافع عمومی به منافع شخصی به صورت قابل توجه و اثرگذاری افزایش خواهد یافت و چشم اندازهای روشن و امید بخشی ایجاد می شود. اما اگر فرد جامعه را در یک حالت بی نظمی و در عین حال فرصت طلبانه ببیند نه تنها خود به بخشی از این سیستم بیمار تبدیل میشود که حتی بهخاطر سودهای شخصی سعی در تقویت این چرخه خواهد داشت و این چنین جامعه به سمت فروپاشی اجتماعی میرود.
۵- واقعیت آن است که بحران اقتصادی همیشه بستری برای تقویت ارزش های منفی و همچنین پیدایش ارزش های سودجویانه جدیدی بوده است. در بحران اقتصادی چون موجودیت فرد در معرض خطر است، فرد برای حذف نشدن دست به هر اقدامی میزند و دیگر ارزش ها و انگاره های اجتماعی مورد پذیرش جامعه برایش محلی از اعراب ندارد. در بحران های اقتصادی جامعه توانایی سازمان یابی و حفظ نظم اجتماعی را ندارد و فاقد نیرویی درونی برای حل مسائل مرتبط با تطور و توسعه است، یعنی خود ساخت بحران زده است و مسائل اجتماعی مطرح، چنان گسترده اند که نظم اجتماعی موجود را به مخاطره می افکنند. اگر نگاهی به مهمترین چالشهای اجتماعی جامعه ایران در سال ۱۳۹۶ که توسط مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری تنظیم شده است بیندازیم میبینیم که بحران های اجتماعی همانند ناامیدی درباره آینده، بی تفاوتی اجتماعی، اخلاق عمومی، امنیت روانی و اجتماعی و حقوق اساسی و شهروندی جزو 10 دغدغه اصلی جامعه بوده است. واقعیت هایی که میتوان آنها را بازنمایی از جامعه بحران زده امروزی دانست.
۶- چاره چیست؟ اخلاق فردی و جمعی را اگر پیوند دهنده همه ارزش های یک جامعه بدانیم چاره ای نداریم جز تلاش برای بازسازی اخلاق عمومی. در وضعیت فعلی انتخاب اکثریت جامعه انتخاب بین حفظ موجودیت خود و یا حذف شدن است؛ پس تا زمانی که نتوانیم گزاره دومی یعنی حذف شدن را با رشد کلیت جامعه تعویض کنیم هر اقدامی برای نجات جامعه سرگردان ایرانی بی نتیجه است. تا وقتی اخلاق عمومی بازتعریفی بر مبنای نیازهای جدید جامعه نداشته باشد با یک بی اخلاقی عمومی که گزاره های عرفی را پس میزد مواجه خواهیم بود. در این میان اما امید به اینده نقش مهمی دارد. امید به اینکه جامعه میتواند رشد کند به شرط تقویت جمع گرایی و رد فردگرایی مفرط. اگر امید به بهبود اوضاع تقویت شود و صد البته لوازم آن یعنی پایبندی کل جامعه اعم از حاکمیت و عرضه عمومی به ارزش های اخلاقی آماده شود فرد هم در یک روند درونی تلاش برای بهبود را اوضاع آغاز میکند و میتوان به عبور جامعهاز یک بحران اخلاقی امید داشت.
۷- در پایان باید دوباره تکرار کنیم که جامعه همه جامعه است و نمیتوان جامعه را که از موجودیت خود نگران است به حفظ اخلاق اندرز داد. این ساده انگاری در سخنان برخی مسئولان دیده شده که فرد گرسنه و نا امید را به حفظ دین و اخلاق دعوت میکند و این نکته را فراموش میکند که اگر یکی از اضلاع اجتماع فرو بریزد دیر یا زود سایر اضلاع نیز با تنش های بسیار سختی مواجه خواهند شد.