سرویس فرهنگ و هنر حلقه وصل -فصل دوم سریال گاندو ناگهان به صورت یک سریال مناسبتی در نوروز ۱۴۰۰ از صدا و سیما پخش شد و بالاگرفتن اعتراضات سیاسی از سوی دولت مستقر، منجر به قطع پخش و نمایش آن به زمان تغییر دولت موکول شد.
اما سعه صدر سیاسی مسئولان وقت حتی از سایمون شرکلیف، سفیر انگلیس به اندازه سیاستهای چندگانه بریتانیا با انتشار توییتی اعتراض خود را به سریال گاندو وارونه جلوه میدهد و مینویسد: نوشت: به هر حال، من از سریال گاندو بسیار لذت می برم…
فرصت مغتنم برای نقد سریال گاندو
با فروکاست تنشهای سیاسی پس از تغییر دولت برای نقد سریال گاندو فرصت مغتنمی فراهم شده تا در فضایی بدور از سوء گیریهای سیاسی از زوایای متفاوتی میتوان درونمایه این سریال را بررسی کرد. گاندو منهای رویکردهای سیاسی منتقدانه و حواشی آن، سریالی است که نگارش آن روی کاغذ بسیار دشوار است. «آرش قادری» نویسنده روی کاغذ مراحل بسیار سختی را پشت سر گذاشته است و بررسی روند نگارش این سریال میتواند یک سرفصل آموزشی برای سایر سریالسازان سیما باشد.
ماده اولیه داستانی بر اساس رخدادهای حقیقی در اختیار نویسنده قرار گرفته و فیلمنامهنویس در برگردان روایی، مثل محصولات سفارشی مرسوم، آنرا به یک مجموعه ملالآور، مثل اغلب آثاری سیما تبدیل نکرده است. اغلب آثار مشابه گاندو توسط «حسین ترابنژاد» به نگارش درمیآیند و از رخدادها و پروندههای واقعی تبدیل در یک گونه تریلر – جاسوسی، با یک خروجی دلهرهآور و عامه پسند نمیتوان مواجه بود.
با توجه به حجم طرفداران سریال «گاندو» در فصل اول و دوم و میزان بینندههای فراوان مجموعه و بازتابهای گسترده رسانهای در شبکههای اجتماعی به سادگی میتوان دریافت که «گاندو» با هر نقد سیاسی که توسط طیف مخالفانش مطرح میشود، سریال بسیار جذابی از حیث نمایشی است. این بزرگترین ویژگی سریال است که با رویکردی مردمی ساخته و عناصر ارتباطگیری مخاطب در اثر به شدت مراعات شده است.
شاید پرونده گاندوی هنری مهم قابل بررسی این است که در طول چهل سال اخیر اغلب نویسندگان و مولفان چنین آثاری با بدسلیقگی خاصی به جای خلق روایت جذاب با شعارهای منولوگ گونه و شخصیتهای بشدت و کلیشهای و ترسو خلق کردهاند که صرفا رضایت مدیران بالادستی را جلب کنند.
مهمترین نکته درباره سریال گاندو این است که این سریال مانند آثار مشابه اثر ترسویی نیست. زمانی که میان عبدی (داریوش فرهنگ) و محمد (وحید رهبانی) دیالوگی در مورد سفارتخانهها منعقد میشود، کاراکترها با بی پروایی خاصی به نقش پررنگ سفارت فرانسه در میان هنرمندان اشاره میکنند، این بیپروایی و اشاره بسیار ریز اما صریح، عرم هراس سازندگان را تصدیق میکند و در قیاس با نمونههای مشابه عدم ترسو نبودن سریال قابل اثبات است.
اشکال عمده آثار امنیتی در تولیدات خارجی و چه در تولیدات داخلی این است که همواره از همان الگوی استفاده میشود، یک قهرمانی که مثل جیمزباند یک تنه به صف دشمنان امنیتی حریف میتازد. اگر نقشه راه روایی سریال مثل آثار کلیشهای جاسوسی مثل جیمزباند طراحی میشد، آیا مخاطب همچنان با اثری واقعگرایانه مبتنی بر رخدادهای واقعی توجهش به سریال جلب میشد؟
در باسازی فیلم غارتگر( Predator) محصول ۱۹۸۷ با قهرمان یک تنهای مثل آرنولد شوایتزنگر با قهرمانی لاغر و استخوانی مثل آدرین برودی مواجه هستیم. کارگردان فیلم نسخه بازسازی شده، نیمرود آنتال، در گفتوگویی اشاره میکند که مخاطب امروز قهرمان یک تنه را کمتر باور خواهد کرد.
در گاندو این شکل از واقعگرایی و پرهیز از قهرمان یک تنه باورپذیری در باورپذیری روایت تاثیر فراوانی دارد. مهمترین نقطه عطف فیلمنامه گیرای اثر، حضور قهرمانان جمعی است. امیرحسین عبدی(داریوش فرهنگ) محمد(وحید رهبانی) خسرو شهراز(علی شهیدی) رسول (مجید نوروزی)، سعید شهریاری (پندار اکبری) داوود (علی افشار) فرشید (اشکان دلاوری)، علی (حمید متقی)، به صورت گروهی فعالیت میکنند و طراحی نمایشی در نمونهای تکرار نشدنی، در یک روایت امنیتی، یک گروه را به صورت قهرمان معرفی میکند.
گاندو از حیث فیلمنامه نمونه نادری است و در مواردی نادر تعقیب و مراقبت که جنبه عمومی نمایشی ندارد و مورد کاملا کلافه کنندهای در ماموریتهای امنیتی است را به صورت تخصصی - نمایشی تبدیل به موتیف عامهپسندانه سریال میکند. در کمتر مورد سینمایی یا تلویزیونی تعقیب و مراقبت (با عنوان اختصاری ت. م) از حیث نمایشی واجد ویژگی نمایشی عامهپسند میشود، در آثار مشابه حتی نمونههای خارجی تنها میتوان به نمونه نادری چون رابطه فرانسوی اشاره کرد که تعقیب و مراقبت کارکرد جذابی برای مخاطب دارد.
بازجویی به صورت عمومی امری مضمون در افکار عمومی است، اما هربار که کاراکتر شهیدی (خسرو شهراز) به سراغ متهمان برای بازجویی میرود هر کدام از این بازجوییها، سیالیت دراماتیک اثر را نمیکاهد، بلکه پویش دراماتیک سریال ضریب پیدا میکند وبازجوییهای کاراکتر شهیدی به گرهگشایی و نقطه عطفهای دراماتیک تبدیل میشود.
این مقدار از دقت و ظرافت در پرداخت سریال به کاتارسیس و شریک شدن احساسات عام تماشاگر در پیروزیهای تیم پرونده گاندو منجر میشود و در دستگیریها و اقداماتی نظیر بازگشت تجسدی تمثیلی از نیما زم در قسمتهای ابتدایی، دستگیری ابراهیم شریف، محمد علی موسی پور، مینا نیکپور هیجان و شعف دلپذیری به مخاطب هدیه داده میشود. این قضاوت را میتوان از بریدههای قسمتهای مذکور در شبکههای اجتماعی استتناج کرد.
اما نزدیکترین فرد به رئیس که در قسمت بیست و هشتم این سریال دستگیر میشود، موفقترین طراحی در فیلمنامه و مهمترین ویژگی را در کارگردانی به نمایش میگذارد. دستگیری شخصیت «غلامرضا رحمانی» که به فریدون در جهان واقعی شباهت دارد، دلپذیرترین بخش گاندو است. دیالوگها و نحوه برخورد «محمد» شخصیت اصلی با کارکتر رحمانی بسیار غرورانگیز و در شرایطی که در سالهای پیش رو مردم با خسارات هشت سال گذشتهها مواجه هستند، نمایش ریشههای این خسارات با ظرافت نمایشی، کارکردهای آگاهی بخشی به همراه خواهد داشت و دیدن چنین سکانسهایی این نوید را میدهد که سیر اتفاقات در بازبینی هشت سال اخیر، زمینه ساخته شدن فصلهای آتی را فراهم میکند.