سرویس معرفی: درباره تاریخ بعثت رسول خدا (ص) در روایات و احادیث شیعه و اهل سنت اختلاف است و مشهور میان علماء ودانشمندان شیعه آن است که بعثت آنحضرت در بیست وهفتم رجب سال چهلم عام الفیل بوده، چنانچه مشهور میان علماء و محدثین اهل سنت آن است که این ماجرا در ماه مبارک رمضان آن سال انجام شده که در شب و روز آن نیزاختلاف دارند، که برخی هفده رمضان و برخی هیجدهم و جمعی نیز تاریخ آنرا بیست و چهارم آن ماه دانسته اند.
جهان در آستانه بعثت حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در انحطاط و بحران شگفت انگیزی قرار داشت. جهالت، غارتگری، ظلم و ستم، تضییع حقوق ضعیفان و محرومان، فساد و بی بند و باری، تبعیض و ناعدالتی، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانیت، تمام جوامع بشری را در آن روزگار فرا گرفته بود. در این میان منطقة جزیرة العرب و به ویژه شهر مکه از منظر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، پایین ترین و بدترین وضع را تحمل می کرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشکی که به صورت بت درست شده بود و اهالی مکه در مقابل آن اجسام بی جان قربانیها کرده و استمداد می طلبیدند، هر انسان فهمیده و عاقلی را به تعجب و تأسف وا می داشت. زنان نه تنها از حقوق اساسی خود محروم بودند، بلکه همانند کالای بی جان خرید و فروش می شدند و... .
در بحار الانوار از زبان حضرت علی علیه السلام می خوانیم «وَلَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْاِسْلاَمِ غَیْرَ رَسُولِ اللّه وَخَدِیجَةَ وَاَنَا ثَالِثُهُمَا اَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَالرِّسَالَةِ وَ اَشُمُّ رِیحَ النَّبُوَّةِ وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِیْنَ نَزلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ اَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ اِنَّکَ تَسْمَعُ مَا اَسْمَعُ وَتَرَی مَا اَرَی اِلاَّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَلَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَاِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ؛ [در آن روزها] در هیچ خانه ای، اسلام راه نیافت، جز خانه رسول خدا (ص) و خدیجه. و من سوّمین آنان بودم، من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبّوت را استشمام می کردم. هنگامی که وحی بر پیامبر فرود آمد، ناله شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس شد و فرمود: علی! تو آنچه را من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم، می بینی؛ جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ بلکه وزیر من هستی و به راه خیر می روی.» (بحار الانوار، محمّد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفا، ج 18، ص 223، ینابیع المودّة، قندوزی، دار الاسوة، ج 1، ص 208)
اهداف بعثت پیامبران
نخستین و اساسی ترین هدف بعثت پیامبران، دعوت به توحید و یکتاپرستی و نفی هرگونه شرک و طاغوت است. قرآن کریم می فرماید: «ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید».(نحل/۳۶)
هدف دیگر بعثت پیامبران، اصلاح فرد و جامعه در تمام جنبه هاست. در زمینه اصلاح اجتماعی، مهم ترین کار پیامبران الهی را می توان در از میان بردن ارزش های جاهلی و کاذب و معیارهای نادرست و جایگزینی ارزش های الهی دانست. یکی دیگر از مهم ترین هدف های بعثت پیامبران، اقامه قسط و عدل در جامعه است. پیامبران مبعوث شدند تا با اجرای احکام الهی و سیراب کردن تشنگان عدالت از منبع فیض الهی، زندگی بشری را رنگ الهی بزنند.
خداوند بزرگ با بعثت پیامبران، با انسان ها اتمام حجت کرده است تا عذر و بهانه ای برای آنان وجود نداشته باشد. عقل انسان، پیامبر درونی و یکی از دو حجت خداوند به شمار می آید، ولی فعالیت های عقلی، خالی از تردید و شک نیست. پس جای این گفته برای انسان وجود دارد که: خدایا! اگر حجت خود را می فرستادی، ما از او پیروی می کردیم و فرد شایسته ای می شدیم. ازاین رو، قرآن فرموده است: «ما هرگز قومی را مجازات نمی کنیم، مگر اینکه پیامبری مبعوث کرده باشیم».(اسراء/۱۵)
بعثت پیامبر اسلام و جهانی سازی
پایه و اساس همه ادیان یکی است، ولی جهانی ساختن و برتری بخشیدن به دین خدا، تنها به دست پیامبر اسلام انجام گرفته است. پیامبر اسلام مبعوث شد تا کار ناتمام پیامبران پیشین را به کمال برساند. نکته مهم این است که ادیان دیگر نمی توانستند مانند اسلام، برنامه های کامل و جاودانی ارائه کنند؛ چون ادیان گذشته برای مخاطب و زمان خاصی فرستاده شده بودند و قابلیت جاودانگی و در نتیجه، جهانی شدن را نداشتند. پس با گذشت زمان دچار تحریف شدند. بنابراین، پیامبر اسلام مبعوث شد تا برنامه کاملی برای انسان به ارمغان آورد. منظور از غالب بودن و غلبه اسلام، غلبه آن در بعد نظامی، سیاسی، منطق و استدلال و محتواست.
در ادامه چند شعر از شاعران آئینی کشورمان به مناسبت سالروز بعثت پیامبر تقدیم مخاطبان عزیز خواهد شد.
امروز قلب عالم و آدم حرای توست
این کوه نور شاهد حرف خدای توست
مکه دگر برای بزرگیت کوچک است
فریاد کن رسول که دنیا برای توست
اقرأ باسم ربک یا ایهاالرسول
قران بخوان امین که همین آشنای توست
لات و هبل برای تو تعظیم کردهاند
وقتی که قلب سنگی عُزی فدای توست
خورشید و ماه بین دو دست تو دل خوشند
یعنی تمام تکیه عالم عصای توست
بعد از هزار سال دگر میشناسمت
وقتی که جای جای دلم رد پای توست
فریادتان تمام زمین را گرفته است
امروز هر چه میشنوم از صدای توست
محمود ژولیده
××××
گل نكند جلوه در جوار محمد
رونق گل میبرد، عذار محمد
گل شود افسرده از خزان و لیكن
نیست خزان از پى بهار محمد
سایه ندارد ولى تمام خلایق
سایه نشینند در جوار محمد
سایه ندارد ولى به عالم امكان
سایه فكنده است، اقتدار محمد
سایه نمى ماند از فروغ جمالش
هاله نور است در كنار محمد
شمس رخش همجوار زلف سیه فام
آیت و اللیل و النهار محمد
تا كه بماند اثر ز نكهت مویش
خاک حسین است یادگار محمد
تربت خوشبوى كربلاى معلاست
یك اثر از موى مُشكبار محمد
رایت فتحش به اهتزاز درآمد
دست خدا بود چون كه یار محمد
من چه بگویم (حسان) به مدح و ثنایش
بس بودش مدح كردگار محمد
مرحوم حبیب چایچیان
درکوه انعکاس خودت را شنیدهای
تا دشتها هوای دلت را دویدهای
در آن شب سیاه نگفتی که از کدام
وادی سبد سبد گل مهتاب چیدهای؟
«تبت یدا... » ابی لهبان شعله میکشند
تا پرده نمایش شب را دریدهای
رویت سپیدهای ست که شبهای مکه را ...
خالت پرندهای ست رها در سپیدهای
اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد
با چشمکی ستاره و ماه آفریدهای
باران گیسوان تو بر شانهات که ریخت
هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیدهای
راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج
افتاد از شگفتی دست بریدهای
دیگر چرا به عطر تو ایمان نیاوریم
ای لهجهات صراحت سیب رسیدهای!
بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل
تا خلوت خدا، تک و تنها پریدهای
دریای رحمتی و از امواج غصهها
سهم تمام اهل زمین را خریدهای
حتی کنار این غزلت هم نشستهای
خط روی واژههای خطایم کشیدهای
گفتند از قشنگیت اما خودت بگو
از آن محمدی که در آیینه دیدهای
قاسم صرافان
××××
مگر يتيم نبودی خدا پناهت داد ؟
خدا ، که در حرم امن خويش راهت داد ؟
هجوم جهل و خرافه ، هجوم تاريکی
خدا پناه در آن دورهی سياهت داد
خدا، کدام خدا ؟ آن خدای بی مانند
همان که عصمت پرهيز ، از گناهت داد
همان که جان نجيب تو را مراقب بود
همان که سينه ی خالی از اشتباهت داد
توان و توشه به پايان رسيده بود - ولی
خدا رسيد به فرياد و زاد راهت داد
بگو که نعمت پروردگار پنهان نيست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد
خدا که چشم تو را با نماز ، روشن کرد
خدا که فرصت تشخيص راه و چاهت داد
چقدر واقعهی آسمانی و شفاف
خدا به يمن دعاهای صبحگاهت داد
خدا که عاقبتی خير و خوش عطايت کرد
خدا که آينه را نور ، با نگاهت داد
قسم به روز ، که خورشيد ـ شمع خانه ی توست
قسم به شب که خدا ـ برتری به ماهت داد
خدا که اشک تو را جلوه ی گهر بخشيد
خدا که شعله ی روشن به جای آهت داد
خدا که جان تو را از الهه ها پيراست
خدا که غلغله ی قوم لا اله ات داد
جدا نمی شود از تو خدا ، نخواهد شد
خدا رفیق سفر ، بخت نیک خواهت داد
يتيم آمده ام ، مانده ام ، پناهم ده
مگر يتيم نبودی خدا پناهت داد ...
مرتضی امیری اسفندقه
بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته
در دل حیران من آیات حیران ریخته
نیستم ناراحت از این که شهیدم کرده اند
خون من گر ریخته در پای جانان ریخته
سفرهی دل باز کردن پیش مهمان بهتر است
پس دلم هر آن چه دارد پای مهمان ریخته
تا مقام قاب قوسین ابتلا باید کشید
در بیابان طلب خار مغیلان ریخته
گاه باید بیشتر همرنگ شد، مثل اویس
نذر یک دندان جانان، چند دندان ریخته
هر دو عالم، عالمی دارند پیش مقدمت
آن یکی دل ریخته است و این یکی جان ریخته
گر چه آدم، گر چه عیسی، گر چه موسی... باز هم
گمتر از درهای دربار تو دربان ریخته
بس که خاطرخواه داری و عزیزی که خدا
جای گل روی سرت آیات قرآن ریخته
نذر این پیغمبری خوب است ذبحی رد کنی
عید مبعث در ضمیرش عید قربان ریخته
آن قدر ذات خدا در تو تجلی کرده است
زآن همه یک جلوه اش را در خراسان ریخته
با علی بودن فقط راه مسلمان بودن است
ور نه از این نامسلمانها فراوان ریخته
شب، شب مبعث ولی یاد نجف افتاده ام
بس که از روی لبت ذکر علی جان ریخته
یا نبی و یا نبی و یا نبی یا مصطفی
یا علی و یا علی و یا علی و یا مرتضی
علی اکبر لطیفیان