به گزارش حلقه وصل، علی داودی از شعرا و منتقدین ادبی در یادداشتی نگاهی به کتاب «هفتسین در بهمن ماه» اثر حمیدرضا شکارسری کرده است.
شعر تاریخ نیست بلکه تاریخ ساز است. نسبت شعر با تاریخ وامگیری و متقابلا نفوذ و تزریق در بدنه فرهنگ و اندیشه تاریخ است. شعر در خلا شکل نمیگیرد بلکه وابسته به حادثه زمان و مکان است. با این مقدمه شعر انقلاب را نیز میتوان نوعی وابسته زمانی و مکانی به حادثه کلانی به نام انقلاب دانست. انقلابی که از مرز ایده و اندیشه گذشته و به منصه ظهور رسیده، واقع شده و واقعیت دارد. از این منظر طبعا بخشی از شعرهای انقلاب توصیح و تبیین همین امر واقعی حادثه سال 1357 است. اگرچه تاکنون شعر انقلاب بیشتر به مفهوم انقلاب و مسائل درگیر با آن پرداخته، اما الان در آستانه چهل سالگی پیروزی انقلاب پرداختن به جنبه روایت تاریخی هم در شعر نیاز باشد چه اینکه همین روایت نیز بخشی از سند انقلاب است.
کاری که حمیدرضا شکارسری در کتاب «هفت سین در بهمن ماه» انجام داده است. این کتاب از سوی انتشارات ادب در بهار 96 منتشر شده است. شعر انقلاب در این مجموعه به مثابه تورق آلبوم روزهای انقلاب و بازخوانی یا بازسازی حوادث آن است. صرف نظر از اینکه شاعر خود در آن شرایط و این روایات حضور داشته، این شعرها به نوعی تجربه عینی و خاطرات همنسلان شاعر را شامل میشود.
شعرها کوتاهند و شکل گرفته در یک فضا. پی در پی. و این ساختار تداعیگر حرکت مدام و طی یک مسیر است. انگار شاعر (جمعی) شعار میدهد و پیش میرود از طرفی شاید هم نمایشگر مراحل انقلاب باشد؛ افعال، نمادها و عناصر، جغرافیای شعرها بیانگر حضوری همگانی است و یادآوری بخشی از مسائل نوستالژی به تاریخ پیوسته ما مثل: صف نفت و سینما رکس دیوار نوشت و طیب و روزنامه و...
علیرغم تنوع مضمون این شعرهای کوتاه در مجموع و در واقع، یک شعر هستند یک شعر بلند اگر دنبال هم بیایند منظومهای را شکل میدهند حاصل سیاحت و حرکت در یک روز! روزی به نام انقلاب.
شعرهایی که به میزان تنوع، فراز و فرود دارند؛ گاهی زبانی محکم با دقتهای شاعرانه دارد و گاه ساده و بیلایه، به طوری که در محافل غیر ادبی نیز قابل قرائت و استفاده است.
بیان توصیفی و شور و حال مرور خاطرات پر حرارت، مجال کمتری برای پرداختن به اندیشه باقی گذاشته. شاید هم اندیشه در این گونه شعرها اندیشه بدیهی تلقی شده و یادآوری نوستالژی خیابان و حضور به قدر کافی حرف برای گفتن دارد با این سرآغاز خوب:
آیینهی بزرگی بودیم
گرم انعکاس آسمان سرد و صاف زمستان
سربازها که رسیدند
گلولهها که آمدند
ناگهان هزار پاره شدیم
هزار آیینه با هزار آسمان
پخش خیابانها و کوچههای شهر ... (ص7)
و از این نمونه در جای جای کتاب پراکنده است:
هر شب که باز میگشتیم
یکی از خودمان را گم کرده بودیم
اما میدانستیم
فردا هزاران هزار نفر از خودمان را
دوباره خواهیم یافت(ص60)
شعرهای ساده حرفدار که هم روایت آن روزهاست هم مضمونپردازی شاعرانه دارد:
شعبده نمیدانستیم
اما هر روز
کبوتری از گریبانمان میپرید(ص42)
بعضا از طعن و کنایه و اعتراض ملیح خالی نیستند:
به عقب برگردیم
به خیلی عقب
به بهمن پنجاه و هفت
که در عشق
خیلی جلو بودیم
خیلی جلوتر از امروز( ص19)
این دلبستگی به آن سالها به قدری است که شاعر ندرتا و شاید در همین یک مورد، اشارهای به زمان حال کرده و در باقی شعرها زمان؛ همان زمان وقوع و کنش زنده حادثه است. در باب کاربرد فعل در این کتاب میتوان مقالهای دیگر نوشت به اشاره در میگذرم که افعال ماضی از کلیدهای خوانش این شعرهاست. فعلیت در وقوع انقلاب. اما علیرغم این فعلیت، شعرها کمتر تاثری عاطفی ایجاد میکنند که یکی از دلائل آن میتواند حاکمیت نگاه تصویری و تمرکز بر نمای ظاهری حضور و حرکت باشد. شعرهای شهری انقلاب یا انقلابی که تنها در عکس خیابانها دیده میشود، از جهان پنهان که سند تصویری ندارد خبری نقل نمیکند. در این نگاه شاید همزمانی گسترش و نقش آفرینی رسانههای تصویری در جریان انقلاب بیتاثیر نبوده باشد. و اینکه وجه نمایشی و تصویری حرکت در این رسانه جلوهای دیگر و گیراتر دارد. ما تربیت شده تلویزیونیم. اگر نگویم ما تربیت شدهایم که فقط ببینیم میتوان گفت چشم ما چشم تلوزیون است هرچه او دیده ما میبینیم. لذا این شعرها هم مثل فیلمها جسم درگیر و متحرک و زنده و زخم خورده انقلاب است در بیرونیترین حالت و بروز خیابانی. شاید راه یافتن به باطن ماجرا تکلیف مخاطب باشد. و اساسا در شعر مخاطب همه چیز را میداند و شعر یادآوری است لذا تذکر در حد همین تصاویر برایش کافی است:
هوای تفنگها را داشتیم
گاهی گلولههایشان را در سر و سینههامان
و گاهی گلهایمان را در دهان داغشان میکاشتیم(ص63)
برخی شعرها سادهاند و کمتر بر ظرافتهای ادبی نظر دارند:
باتون درد داشت
انفرادی درد داشت
ناخن کشیدن درد داشت
گلوله درد داشت
اما طعم آزادی شیرینتر بود(ص12)
که میتوانست پایانبندی بهتری داشته باشد. برخی شعرها کلیشه روزمره غیر شعری جامعه است با این حال در این مجموعه و در کنار دیگر شعرها قابل پذیرشاند:
از انقلاب
به آزادی رسیدیم
در شلوغترین خیابان شهر(ص8)
برخی شعرها در نقطهای کامل و تمام شدهاند با این حال ادامه پیدا کرده که به نظر توضیح واضحات است کمکی به شعر نمیکند مثلا سطر آخر این شعر:
مدرسهها تعطیل بود
اما ما تعطیل نبودیم
در خیابانها
درس پرواز میخواندیم
آسمان بهمن پر از پرنده بود(ص 55)
شعری هم هست که بدون تقدیمیه هیچ نسبتی با مجموعه ندارد. لذا مبتنی بر اطلاعات مخاطب است:
گاهی استاد و دانشجو
پشت یک میز مینشینند
اما در هر صورت
استاد
پیراهنی بیشتر پاره کرده است
و شاگرد اول میشود(ص46)
و از دیگر نکات می توان به محدودیت حاصل از تکرار چند عنصر و بسندگی به کلیشههای آشنا اشاره کرد: کبوتر و گلوله و شکوفه و خیابان!
شاعر به جای اینها به سادگی میتوانست به بخشهایی از داستان بلند انقلاب بپردازد که جای مضمون پردازی و نمادسازی هم دارد البته از دلائل ندیدن آن بخشهای مغفول میتواند یکی همین وابستگی به تجربه شخصی شاعر در صحنه انقلاب باشد که طبعا محدود و در همین حدود شعرها باشد. وگرنه مسائلی چون ساواک و حزب رستاخیز و اصلاحات ارضی و جشن 2500ساله و ... میتوانست منبع بسیاری شعرها باشد.
شاید هم شاعر کتابی به این اعتبار و اهمیت را اثری دیده در کنار آثار پرشمار خویش. اما به گمان من کتاب «هفت سین در بهمن ماه» تمایزی آشکار با مجموعه شعرهای حمیدرضا شکارسری دارد که حادثه عظیم انقلاب و حضور و فعالیت شاعر در شکلگیری و تجربه لحظات آن گنجینهای است که نباید ساده از آن گذشت.
با این حال این اهتمام و اراده معطوف به شعر در شکارسری ستودنی است که در هرچیز دنبال وجه شاعرانه آن است و میکوشد دنیا را از منظر شاعر ببیند و نشان دهد.