به گزارش حلقه وصل، مراسم تجلیل از 33 سال تلاش حجتالاسلام و المسلمین سعید فخرزاده در عرصه تاریخنگاری انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با عنوان "سعی سعید" عصر روز گذشته، 15 بهمنماه، با حضور امیر ناصر آراسته مشاور نظامی فرماندهی کل نیروهای مسلح در امور زمینی، حجتالاسلام و المسلمین خاموشی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری، مجتبی رحماندوست نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، علی ططری مدیر مرکز اسناد کتابخانه مجلس، علیرضا کمری، جواد منصوری، سردار فتحالله جعفری، عباس سلیمی نمین، محسن کاظمی، جواد کامور بخشایش و جمعی از اهالی فرهنگ و اندیشه از سوی خبرگزاری تسنیم در تالار کوثر مسجد امام صادق(ع) برگزار شد.
علیرضا کمری نویسنده و پژوهشگر در این مراسم گفت: در کتاب «اسرارُالتوحید ـ فی مَقامات الشیخ ابیسعید» که به قلم یکی از نوادگان او به نام محمدبن منَّور نوشته شده حکایتی هست که نقل آن در این مجلس مناسبت دارد. این شیخ ابوسعید از عُرفای نامدار قرن چهارم و پنجم خراسان است که از مِهنه یا میهنه (از توابع نیشابور قدیم و اکنون در بین سرخس و ابیورد در خاک ترکمنستان) برخاسته و هم در آنجا وفات یافته است. اسرارالتوحید کتابی است مشتمل بر مجموعهای از مشاهدات و مَسموعات شماری از همبودگان شیخ راجع به احوال و اقوال و افعال او. و اما آن حکایت این است: «خواجه عبدالکریم خادمِ خاصِ شیخِ ما ابوسعید بود، روزی درویشی مرا بنشانده بود تا از حکایتهای شیخِ ما او را چیزی مینوشتم. کسی بیامد که شیخ تو را میخواند، برفتم. چون پیش شیخ رسیدم شیخ پرسید که چه کار میکردی؟ گفتم، درویشی حکایتی چند خواست از آنِ شیخ، مینوشتم؛ شیخ گفت:یا عبدالکریم، حکایتنویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند». عرایض من معطوف به همین جمله است: حکایتنویس مباش چنان باش که از تو حکایت کنند.
وی ادامه داد: در این عبارت کوتاه ظرائف و لطائفی هست که بعضاً مؤلف کتاب به آنها اشاره کرده است، اما من به مقتضای حال میخواهم از لونی دیگر به این حکایت بنگرم. 1) اگر محمدبن منور میخواست پند پدربزرگ خود را ـ بهحَسب ظاهرِ عبارت ـ به خواجه عبدالکریم، به گوش گیرد و به کار بندد، اسرارالتوحید به قلم نمیآمد. 2) در این صورت بسیار کسان بعد از او، از جمله من در این مجلس، نمیتوانستند چیزی از شیخ ابوسعید برای دیگران نقل کنند؛ و چگونه ممکن است از کسی و رخدادی حکایتی بماند اگر حکایتگری در میان نباشد؟ 3) ما واقعه (در معنی دقیق کلمه) و وقوع رویدادها را در پرتو نقل و حکایت درمییابیم. این بدان معناست که رویداد را روایت میپردازد و روایت به وجود راوی امکان تحقق پیدا میکند. 4) اهمیت وجود حکایتگر/ راوی تا بدانجا پیش میرود که خودِ حکایتگر/ راوی، موضوعِ روایت میشود. این لطیفهای است که در زیر لفافهیِ ظاهرِ عبارتِ شیخ ابوسعید پوشیده مانده است و با تأنی البته میتوان لایههای دیگر معنایی این عبارت را از آن برکشید و بیرون آورد.
کمری در ادامه حجتالاسلام و المسلمین فخرزاده را «شیخ حکایتجوی» نامید و افزود: از حکایت شیخ ابوسعید درگذریم و برسیم به شمهای از حکایتِ حالِ «شیخِ خاطرهیابان و حکایتجویان» این زمان، جناب آقای سعید فخرزاده. این مجلس برای نکوداشت شیخ حکایتجوی، حکایتخواه، حکایتگر و راوی باوفای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بر پا شده است. شما حاضران فرهیخته، علیالعجاله، توسعاً تسامحاً حکایت و خاطره و روایت را از یک سنخ و تبار بینگارید و بِشمرید، این مقولات از زمرهْ گزارههای رواییاند که ضمن همپوشانی و اشتراک، تفاوتها و افتراقاتی با هم دارند ـ و جای بحث در این موضوع در این مجال فراهم نیست.
این پژوهشگر به سابقه آشناییاش با فخرزاده اشاره و اضافه کرد: سیواند سال است که آقای فخرزاده را از دور و نزدیک میشناسم، از زمانی که ایشان و چندتن دیگر از عزیزان در مجموعهی کوچک، اما پرانگیزه و بانشاط ثبت وقایع/ خاطرات جبهه و جنگ، مستقر در واحد انتشارات و تبلیغات سپاه پاسداران، به خاطرهجویی و خاطرهپُرسی از رزمندگان جبههها اهتمام میورزیدند. در همان دیدارهای نخست، سِبک وزن و سریعالقدمبودن، یعنی سرعت مشی آقای فخرزاده در خاطر من جا گرفت؛ این چابکی و فعالبودن از نشانههای بارز و دائمی ایشان بوده است. خاطراتی از آن روزگاران دارم، خاصّه ماههای پایانی جنگ در جبههی غرب که مجال پرداختن به آنها نیست. یکی دو سال پس از پایان جنگ، آقای فخرزاده به مجموعهی تازهتأسیس دفتر ادبیات انقلاب پیوست و اندکاندک با راهاندازی واحد خاطرات، به گردآوری خاطرات دوران انقلاب همت گماشت و این دفتر و مجموعه را به سعی خاموش و بدون هیاهوی خود از یک دارایی بزرگ، یعنی انباشت هزاران ساعت مصاحبه برخوردار کرد. این ایثار وقت و کوشش مستمر حاصلی فراهم آورد که میتوان آن را از مصادیق ثروت و سرمایهی تاریخی و فرهنگیِ انقلاب اسلامی قلمداد کرد. این کار بزرگ البته با همراهی و همدلی دیگرانی انجام شد که بعضاً هستند و نیستند در این مجلس. از اینشمار نام آقای بهبودی و سرهنگی شایان یاد است. فزون بر این کار بزرگ دو کار دیگر آقای فخرزاده در این طریق سیساله قابل ذکرست، یکی تأسیس دفاتر ادب پایداری استانها که به این سبب کتابهای متعددی در استانها به مجموعهی ادبیات تاریخی انقلاب و جنگ افزوده شد و دیگر ورود به حرکت و سوق تدریجی مجموعهی خاطرهیابی و خاطرهپرسی دفتر ادبیات انقلاب به طلیعهی روش تاریخ شفاهی. این دوندگیها و هَرولههای بیوقفه آقای فخرزاده البته هیچگاه مجال خودنمایی نیافت. حتی بعضاً و گاه معرض پارهای بیالتفاتیها هم واقع شد؛ اما رسم وفای به عهدْ ملامت کشیدن است و خوش بودن، که در این طریقتْ کافری است رنجیدن.*
به گفته کمری؛ گاه از آقای فخرزاده به آه و افسوس شنیدهام که چون دیگران مجال نیافته از فراهمآوردههای خودش کتابهایی فراهم کند؛ باید بگویم هستند ـ و کم نیستند ـ کسانی که بتوانند از آوردههای او کتابهای متعدد برآورند، آنچه اهمیت دارد این است که او توانسته است بسیاری از رخدادها را از نبود و نیست روایتنشدن بِرهاند و به هَست شُدن و بودن برساند. اما غَبن و افسوس این است که شیخ ما تا به حال فرصت نیافته سوانح و خاطراتِ خاطرهجوییها و خاطرهپرسیهای خود را بیان یا کتابت کند. بیگمان اگر روزی این مطلوبِ فعلاً مفقود صورتِ موجود پیدا کند ما با کتابی بینظیر از تجربههای زیسته، بلکه مقامات شیخ خاطرهپویان مواجه میشویم که تعلیمنامهای خواهد بود برای روندگان این طریق. امیدوارم تحقق این آرزو به دیر و دور احاله نشود و بهزودیِ زود جامهی عمل بپوشد. تجلیل از شیخ حکایتپوی ما، تکریم از روایت رویدادهای گونهگون انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس و همهی کسانی است که در مسیر پیجویی و گردآوری مواد و منابع تاریخی این عهد، بیدریغ و درنگ کوشیدهاند. خداوند یار و مددکار همارهی ایشان باد