سرویس پرونده: راستی شما چی فکر میکنید؟ به خاطر خرج و مخارج زندگیتونه که قید چند فرزندی رو زدین؟ یا نه، ترس از تربیتش و عوضشدن بافت فرهنگی جامعه دارید؟ شایدم دوست دارید راحتتر به کارهای روزمره خودتون برسین و به قول خودتون در پی پیمودن پلههای ترقی هستین!
همین صحبتهای خودمونی اونروز و سوالهایی که توی ذهنم تلمبار شده بود، منو ترغیب کرد که برم سراغ یه خانومی که چند تا فرزند داره و ازش بپرسم: «چرا نگاه شما و همنسلهای شما نسبت به بچهدار شدن، با نگاه خانومهای امروزی فرق داره؟!»
شماره رو گرفتم، جالبه بلافاصله بعد از خوردن زنگ دوم، گوشی رو برداشتن و من با انرژی داشتم از موضوع بحثمون براشون میگفتم که یک دفعه با یه مکث کوتاه، آروم خندیدند و گفتند: اگه سوالی دارین بفرمایین.
قبل از اینکه مصاحبه رو بخونید، یه کم از مصاحبهشونده بدونید بد نیست: منصوره پناهیان، بانویی 46 ساله، که 31 سال پیش، یعنی در سن 15 سالگی ازدواج کرده و حاصل زندگیش 5 فرزنده، یک دختر و 4 پسر. اولین فرزندش که در حال حاضر پسری 29 ساله است، رو در سن 17 سالگی به دنیا آورده و آخرین فرزندش نیز 14 سال سن داره.
***
نگاه شما نسبت به فرزندآوری در مقایسه با گذشته چه تغییری کرده است؟
تفاوتی نکرده است، چون همیشه به این اعتقاد داشتم که وقتی خدا فرزندی به انسان میدهد، روزی آن را نیز میدهد. دغدغهی تربیت را داشتم که به کمک همسرم حلش میکردیم. من اصلا مسائل اقتصادی در رابطه با فرزنددار شدن برایم مهم نبوده و نیست؛ در قرآن هم آمده که "فرزندانتان را به خاطر روزی نکُشید. چون ما، هم روزی شما را میدهیم، هم روزی فرزندانتان را!، سوره انعام، آیه 151» این آیه به این مربوط میشود که امروزه متاسفانه بعضی افراد بچه خود را سقط میکنند، در حالیکه قرآن والدین را از این امر بسیار نهی کرده است.
اگر به سیسال قبل برگردید، باز هم حاضرید پنج تا بچه به دنیا آورید؟
بله، اتفاقا با گذشت زمان، وقتی بزرگشدن فرزندان و کمک خدا را در زندگیم دیدم، تازه نگاهم وسیعتر شد و فهمیدم که من باید بهتر به وظایفم عمل کنم. از طرفی هم وقتی رهبری بر افزایش جمعیت تاکید میکنند، یعنی این مساله را ضرورت دانستهاند و ما باید به حرف ایشان گوش فرا دهیم و از آن اطاعت کنیم. در واقع وقتی به حرف خدا و رهبرمان گوش دهیم، مسلما خدا هدایتمان میکند. خدا راهها را باز میکند. مثلا من کسی را میشناسم که یک فرزند دارد ولی همان تنها فرزندش گمراه شده! اینکه والدین فکر میکنند اگر فرزند کمتر داشته باشند، بهتر میتوانند هدایت و تربیتش کنند، همیشه اینطور نیست. باید والدین وظیفهای که خدا برایشان تعیین کرده را به خوبی انجام دهند، یعنی خودشان اول بندگی خدا را کنند، سپس، اطاعت از رهبر، اطاعت از همسر و خوب فرزندداریکردن نیز در پی زندگیشان میآید و همه چیز خوب پیش میرود. درست است در مسیر زندگی مشکلاتی هم هست ولی وقتی انسان هر چه بیشتر با این مشکلات روبرو میشود، حسش نسبت به خدا بیشتر میشود و میبیند که در این مشکلات اتفاقا چقدر به خدا نزدیک شده، پس در اول و آخر اگر والدین، خدا را در نظر بگیرند و به راز خلقت و وظایف خود فکر کنند و طبق وظیفهای که خدا گفته پیش بروند، مطمئنا موفق میشوند.
یعنی دلیل اقتصاد نامناسبی که برخی از جوانان ذکر میکنند را قبول ندارید؟!
بله، من اصلا قبول ندارم چون آنوقتها نیز درآمدها عموما کم بود، اینطور نبود که آنموقع شرایط خیلی بهتر باشد. من و همسرم زندگیمان را در یک اتاق شروع کردیم ولی الان زوجها یک زندگی مستقل و با امکانات را انتخاب میکنند، وقتی به گذشتهها نگاه میکنیم میبینیم عروس و داماد حتی در نزدیکی خانواده شوهر بودند و حتی خانواده داماد از آنها حمایت مالی میکردند تا حتی نوههایشان کمی بزرگتر شوند و زوجین بتوانند وضعیت مالی بهتر و مستقلی داشته باشند. چرا میگویند در گذشته راحتی بوده و الان سختی زیاد شده؟! به نظر من اتفاقا الان پول فراوان است، فقط مردم تجملاتشان خیلی زیاد شده، یک مشکل زیاد جوانان این است که فکر میکنند باید همهچیز را برای بچه فراهم کنند، بچه را به بهترین کلاسها بفرستند و بهترین شرایط را برای فرزندشان فراهم کنند، اینها عیب است. در حالیکه میبینیم اینطور نیست، گاهی شرایط جامعه، شیوه تربیتی ما را تحت تاثیر قرار داده و باعث میشود نتوانیم آنطور که میخواهیم فرزندمان را تربیت کنیم. در اینجا باز به همان اصل اول یعنی هدایت خداوند و عمل کردن به وظایفی که خدا بر عهدهمان گذشته برمیگردم.
فرزندانتان را به فرزند بیشتر داشتن توصیه میکنید؟
من همیشه به آنها توصیه میکنم که باید فرزندان زیادی بیاورند چون من عینا در درون زندگیم میبینم که خدا کمک و هدایتمان میکند و روزیمان میدهد و نهایتا روزیمان با خداست.
برخی خانمها علت بی علاقگیشان به فرزنددار شدن را پیر شدن و از بینرفتن زیبائیهای فیزیکی خود عنوان میکنند، مادران گذشته همچین دغدغههایی نداشتند؟
انسان هر چه به سمت دنیا برود، معیارهای دنیوی او را بیشتر به سمت خود میکشاند! در دوران ما بحثهای معنوی و اعتقادی مطرح بود و دغدغههایمان کلاسهای دینی بود تا توجه به مسائل ظاهری و زیبایی شناختی. من در گذشته اصلا به این مساله توجه نمیکردم. البته امروزه با افزایش آگاهی مردم و توصیههای ورزشی مثلا رفتن به استخر و انجام نرمشهای خاص و... بسیاری از دغدغههای زنان در این رابطه نیز قابل رفع است.
گاهی جوانان وجود فرزند را مانع پیشرفت تحصیلی خود میدانند، شما چقدر این نگاه را میپذیرید؟
از نگاه من این مساله هم باز به اعتقاد به خدا بازمیگردد. من قبل ازدواج تا سوم راهنمایی خوانده بودم ولی حالا لیسانس روانشناسی دارم و در طول زندگی ادامه تحصیل دادم، اصلا بچهها مانع پیشرفت من نشدند. اگر نیت ما برای درس خواندن و پیشرفتکردن الهی و هدفمان خدمت به خلق و کشورمان باشد، خدا خودش ما را هدایت میکند و راههای پیشرفت را باز میکند. از نظر من انسان میتواند علاوه بر اینکه خوب فرزندداری، همسرداری و خانهداری کند، در فعالیتهای اجتماعی هم به پیشرفت برسد، اگر نیتمان خدایی باشد در هر کاری مسلما کمک خدا را میبینیم. البته این پیشرفت شاید زود حاصل نشود و کمی طول بکشد، مثلا والدین باید صبر کنند که فرزندان به شرایط سنی و تحصیلی بهتری برسند تا خودشان نیز بتوانند به پیشرفت خود ادامه دهند، یا مثلا ساعاتی که فرزند در منزل نیست، مادر و پدر در بیرون فعالیت کنند و زمانی که فرزند در خانه است در کنارهم باشند، البته این برنامهریزی و تنظیمکردن کمی سختی دارد ولی این سختی دلیلی برای بچهدار نشدن نیست. من مادرانی را میشناسم که با وجود شرایط تحصیلی و کاری، هم همسرانشان از آنها راضیند و هم فرزندانشان!
تا چه اندازه فرزندانتان را برای رسیدن به موفقیت در موقعیتهای تحصیلی و اجتماعی تشویق و هدایت کردهاید؟
فرزندان معمولا والدین خود را الگو قرار میدهند، خیلیوقتها نیاز به حرفزدن و نصیحتکردن بچهها نیست، بچهها از عملکرد ما متوجه میشوند که چطور رفتار کنند، اگر والدین درست رفتار کنند، فرزندان الگوی درست میگیرند. مثلا فرزندم به من میگفت: مادر! شما وقتی درس میخوانی، من خجالت میکشم که درس نخوانم!
الحمدالله فرزندان موفقی هم دارم، فرزند اولم که پسر است در مقطع دیپلم تحصیلات دارد اما در موقعیت شغلی خود بسیار موفق است. فرزند دومم دختر است که پزشک عمومی است، فرزند سومم فوقلیسانس فقه و حقوق است، فرزند چهارمم سال ششم طلبگی و فرزند آخرم در حال تحصیل در مقطع راهنمایی میباشد.
خداوند خیلی هدایتگر فرزندانم بوده است، وجود پدری مهربان و دلسوز و با تقوا، حضور دوستان خوب در زندگی فرزندانم از جمله الطاف خداست، خدا به هر شکلی در موفقیت فرزندانم موثر بوده و از خدا میخواهم از این به بعد هم فرزندان مرا مورد رحمت قراردهد.
ما اگر به این فکر کنیم که فرزند نیاوریم و فقط به فکر پیشرفت خودمان باشیم، به کار بیرون بپردازیم و از خانوادهمان دور باشیم، خیلی معلوم نیست که بتوانیم به آرامش و خوشبختی هم برسیم! خوشبختی واقعی، درک وجود خدا در زندگی است. اینکه این را ما درک کنیم که یک ذره هم نیستیم و خداست همه زندگی ما را هدایت و نظارت میکند، مساله بسیار مهمی میباشد.
پس از نظر شما بیشترین دغدغه جوانان برای فرزند کم داشتن، چیست؟
والدین امروز دوست دارند همه چیز برای بچه فراهم باشد و فکر میکنند آنها هستند که میتوانند در مورد همه چیز برای بچه برنامهریزی کنند. من احساس میکنم توجه به خدا در زندگیشان کمرنگ شده، زیرا اگر به این فکر کنند که خداوند است که روزی بچه را میدهد و خدا خودش هدایت میکند، با این اعتقاد دیگر نگرانیای وجود ندارد. بنابراین چون خودشان را در رأس همه چیز قرار میدهند، چنین نگاه اشتباهی هم پیدا میکنند. خداوند میگوید که مطیع همسر باشید، بنابراین اطاعت از فرمان خدا ما را در ناملایمات کمک میکند. در این مدت از زندگی مشترک، من خیلی موقعها دیدم که خدا راه را برایمان باز کرده و دائما راهنماییمان میکند.
از طرفی والدین فرزندآوری را باعث عدم پیشرفت خود میدانند و احساس میکنند که بچهها مانع پیشرفت و ارتقاء اقتصادیشان هستند و نمیتوانند به رفاهی که مدنظرشان است برسند، به نظر من نیاز به زمان هست و شاید دیگران باید در این زمینه جوانان را بیشتر راهنمایی و هدایت کنند . ضمن اینکه هر یک از والدین بنابر اعتقادشان با این مساله برخورد میکنند.
از طرفی فکر میکنم برخی اطلاعات زوجین نسبت به فرزندار شدن پایین است، یعنی نیاز به این است که نسبت به این مساله بیشتر آگاهسازی و اطلاع رسانی شود تا افراد نگاه بهتر و روشنتری پیدا کنند زیرا یکی از مزایای چند فرزندی این است که فرزندان میتوانند پشتوانه محکمی خصوصا در سنین سالمندی برای والدین خود باشند.