سرویس پرونده: بيش از 45 درصد زوجهای تهراني قصد تكفرزندی دارند. این روزها وقتی در جمع دوستان، همکاران، فامیل و حتی در کوچه و بازار با هر دختر و پسر در شرف ازدواج و یا زوجهایی که چند سالی از شروع زندگی مشترکشان میگذرد و هنوز بچهدار نشدهاند، صحبت میکنید، تازه به عمق فاجعهای که کارشناسان از وقوعاش طی سالهای آینده خبر دادهاند، پی میبرید؛ وقتی که اکثریت آنها معتقد به داشتن یک فرزند هستند و حتی نداشتن آن را مسئله نمیدانند. بعد به خودت میآیی و میبینی که چقدر دلت برای خواهر و برادر و حتی عمه، عمو، خاله و داییات تنگ شده است. آدمهایی که شاید خیلی از بچههای امروز و فردا باید به نداشتن آنها عادت کنند. بعد دوباره از خودت میپرسی آنها قرار است که دلشان برای چه کسانی تنگ شود؟!
***
بر اساس نتايج تحقيقي كه از سوي مركز مطالعات و پژوهشهاي جمعيتي آسيا و اقيانوسيه درباره تك فرزندي در استان تهران صورت گرفته است، حدود 39 درصد از زنان و مردان در شرف ازدواج، فقط يك فرزند را ايدهآل دانسته يا ترجيح ميدهند. اما درصد بيشتري، يعني 8/45 درصد، قصد تكفرزندي دارند. به هر حال عدم علاقه زوجین به فرزندآوری و نزدیک شدن جمعیت ایران به پیری باعث شده است که هشدارها در مرحله خطر قرار بگیرند و بسیاری از صاحبنظران و مسئولان به بررسی عوامل و ارائه راهکار بپردازند. در این بین رویآوردن به سیاستهای تشویقی که برخی از آنها به صورت کوتاهمدت اجرا شد و عملاً نتیجهای به همراه نداشت. برخی هم که قرار است مُهر بلندمدتی بخورد، با توجه به شواهد و نتایج تحقیقات علمی صورت گرفته نتوانسته است که کمک شایانی در این زمینه کند، چراکه تصمیمگیران اصلی، یعنی زوجین همچنان بر طبل تمایل به تکفرزندی خود میکوبند.
درآمد خوبی دارم، اما یک بچه!
آقای مشتاق که تقریباً از خانواده مرفهی است و به تازگی هم ازدواج کرده، در مورد تصمیمگیریاش در خصوص تعداد فرزندانی که دوست دارد داشته باشد میگوید: « اینکه درآمد خوبی دارم و از پس خرج و مخارج شاید سه الی چهار بچه هم بر میآیم اما فکر میکنم یک بچه کافی است. وقتی میخواستم ازدواج کنم از همسرم در این مورد سؤال کردم و او هم با نظر من موافق بود. البته من بچهها را دوست دارم اما فکر میکنم که عصر حاضر دنیای تغییرات بزرگ است و اینکه ما فقط یک بچه داشته باشیم از الزامات این تغییر است. الآن هم نزدیک به دو سال است که ازدواج کردهایم، خیلی با هم خوشبخت هستیم و اصلاً جای خالی هیچ بچهای را هم احساس نمیکنیم. آخه قدیمیها میگویند که بچه شیرینی زندگی است اما این نگاه هم به نظر من باید عوض شود، چون در این زمانه حتی شیرینیخوردن هم آداب خودش را دارد و بعد با لبخند میگوید که باید مراقب باشی دیابت نگیری».
درس نخواندم که بچهداری کنم
خانم کریمی که فارغالتحصیل کارشناسی ارشد رشته مطالعات زنان است و به قول خودش مدافع حقوق زنها، بچه را فقط دست و پاگیر میداند و میگوید: «فکر نکنید که فقط من این نظر را دارم. خیلی از دوستان و اقوام من هم که به هزار مشقت درس خواندند و به مقاطع عالی تحصیلی رسیدند، همین نظر را دارند. واقعاً این انصاف است که من این همه برای کنکور کارشناسی و کارشناسی ارشد درس بخوانم و از همه تفریحات و حتی دلبستگیهایم بزنم و بعد آخرش ازدواج کنم و بچهدار هم شوم؟ حالا با ازدواج مشکلی ندارم، با یک برنامهریزی میشود به خیلی از کارهایم برسم اما بچه مسئولیتهای خودش را دارد و خیلی از فرصتها را از من میگیرد.»
او که معتقد است برای بچهدارشدن با این همه پیشرفتهایی که صورت گرفته، دیر نمیشود، از دخترها و زنهایی حرف میزند که به خاطر بچهدارشدن حتی موقعیت شغلی خوبی که داشتهاند را از دست دادهاند. به اعتقاد خانم کریمی، در شرایط کنونی که فرصتهای زیادی برای زنان فراهم شده، تا خودی نشان دهند نباید با تشویق به فرزندآوری آن هم یکی نه، بلکه دو فرزند، این فرصت را از آنها سلب کرد. باید شرایط برای مادری فراهم شود. فقط مسئله ازدواج نیست.
از بچهدار شدن نباید ترسید
مرضیهخانم، دختری 24 ساله است که همراه با والدین و دو خواهر و دو برادرش در یک خانه اجارهای زندگی میکنند و به گفته خودش گاهی آنقدر فشار شرایط و سختیها بر او و خانوادهاش زیاد میشود که به مویی میرسد اما هیچوقت پاره نمیشود چراکه اعتقاد و توکلشان به خداوند زیاد است.
او که سومین فرزند خانواده است میگوید: اگر زمانی ازدواج کنم، حتماً یکی از خواستههایی که از همسرم خواهم داشت این است که حداقل سه فرزند داشته باشیم. شاید برایتان جالب باشد بدانید زمانی که از این نظراتم برای دوستانم حرف میزنم میخندند و میگویند که نفست از جای گرم بلند میشود، میخوری و میخوابی و همه چیز هم برایت آماده است. فکر میکنی زندگی زناشویی هم همینطوری است؟ بگذار اول ازدواج کنی بعد شما را میبینم. راستش را بخواهید آنها هیچ کدام از شرایط زندگی ما خبر ندارند و فکر میکنند که من هم مثل خودشان در راحتی و آسایش بزرگ شدهام. البته بگویم که پدر و مادرم خیلی برای ما بچهها زحمت کشیدهاند. شاید گاهی که هجوم مشکلات زیاد میشود، برادرهای کوچکترم از آنها گلگی میکنند که چرا این تعداد بچه دارند اما من همیشه شکرگذار هستم که این تعداد خواهر و برادر دارم و میتوانم به آنها تکیه کنم. به عقیده من اگر ایمان قلبی به خدا وجود داشته باشد، از بچهدار شدن نباید ترسید چراکه در قرآن آمده است که روزی را خدا میدهد.
اول خانه و ماشین، بعد بچه
آقای شهابی هم 30 سال سن دارد و شش سال است که ازدواج کرده. اما هنوز تصمیم برای فرزندآوری ندارد و از شرایط سخت زندگیهای امروز میگوید و معتقد است: من و همسرم تصمیم داریم هر زمانی که صاحب خانه و ماشین شدیم، بچهدار شویم. البته فکر نکنید خانه و ماشین آنچنانی مدنظر ما است. فقط یک خانهی نقلی و یک ماشین معمولی. در این چند سالی که ازدواج کردهایم هر دو کار کردیم و مقداری هم پسانداز داریم. انشاالله اگر امسال یا اوایل سال دیگر بتوانیم حداقل خانهای بخریم حتماً بچهدار میشویم، البته فقط یک بچه.
خانم رضایی که همسر آقای شهابی است و 27 سال هم سن دارد، بعد از تأیید صحبتهای همسر خود میگوید: بعضی اوقات اطرافیانم به خصوص مادر و مادر شوهرم مدام به من و همسرم میگویند خیلی دیر شده، نکند مشکلی دارید و به ما نمیگویید؟ بعد من و همسرم میخندیم و میگوییم آره یک مشکلی است که با 40، 50 میلیون حل میشود، اگر میتوانید کمک کنید!
بعد از آنها میپرسم شما خودتان در خانواده مرفهی بزرگ شدهاید؟ هر دویشان سری تکان میدهند و میگویند به خاطر بعضی از آن سختیهایی که خود ما کشیدهایم، دوست داریم فرزندمان بدون هیچ سختی و مشکلی بزرگ شود. این حق بچهها است، چراکه ما برای آمدن آنها به این دنیا تصمیمگیرنده هستیم. همانطور که شاید خیلی از ما نسل دیروزیها هم به والدینمان گفتهایم که چرا ما را به دنیا آوردهاید. شما که شرایط خوبی نداشتید. پس برای اینکه این گلگی از سوی فرزند ما مطرح نشود تصمیم گرفتیم اول شرایط مناسب را برای او فراهم کنیم، بعد او را برای ورود به این دنیا فرا بخوانیم.
یک بچه هم زیاد است
مینا خانم، زن خانهدار میانسالی است که سه فرزند دارد اما از فرزندانش خواسته که تنها یک بار صاحب اولاد شوند. به عقیده این مادر 52 ساله، شرایط اجتماعی و اخلاقی جامعه امروز آنقدر نابسامان است که حتی داشتن یک فرزند هم زیاد است، چه برسد به دو یا چند فرزند.
او که به گفته خودش دو دختر و یک پسرش را با چنگ و دندان بزرگ کرده است، از انحرافات اخلاقی و اجتماعی که این سالها گریبانگیر جامعه ما شده میترسد و میگوید: اگر میدانستم بزرگکردن فرزندانم، به خصوص دو دخترم آنقدر سخت است هرگز حاضر نمیشدم صاحب فرزند شوم. البته زمانی که همسرم را در سن جوانی از دست دادم، گمان میکنم این سختیها دو چندان شد چراکه با بزرگ شدن فرزندانم و اینکه گاهی حرفشنوی از من نداشتند، جای خالی همسرم را بیشتر احساس میکردم. به هر حال بزرگ کردن فرزندی سالم و به قول معروف صالح در این زمانه کار دشواری است، من که چشمم آب نمیخورد فرزندانم بتوانند بیش از یک فرزند را بزرگ کنند، من هم اصراری به این کار ندارم.
پنج فرزند دارم و خوشحالم
آقای مجیدی که صاحب سوپرمارکت نسبتاً بزرگی است، از اینکه جمعهها فرزندان و نوههایش به خانه او میآیند و دور هم جمع میشوند، بسیار ابراز خرسندی میکند و معتقد است: گاهی بعضی از دوستان و آشنایانی که تنها یک یا دو فرزند داشتهاند را تنها و پَکَر میبینم خدا را شکر میکنم که پنج فرزند سالم و صالح را در شرایط سخت دوران جنگ بزرگ کردم و حالا در پیری نتیجه تحمل آن سختیها را میبینم. همیشه هم زمانی که دور یک سفره جمع میشویم، به نوهها و بچههایم میگویم که چقدر این دورهمبودن شیرین و دلچسب است و چقدر آدم تنها به درد نمیخورد.
به گفته این مرد 60 ساله، آن زمان که امکانات و شرایط امروز برای خانوادهها فراهم نبود، معمولاً همه خانوادهها صاحب چهار فرزند و یا بیشتر بودند اما این روزها که همه چیز از ماشین لباسشویی و ظرفشویی گرفته تا غذاساز و سرخکن وجود دارد من نمیدانم که جوانهای ما چرا فکر میکنند که برای بچهداری فرصت ندارند. ساعت شبانهروز که کم و زیاد نشده، زنهای آن دوران نه اینکه تمام روز فقط در آشپزخانه بودند، بلکه از خیاطی و گلدوزی گرفته تا شیرینیپزی هم بلد بودند و بعضی از آنها حتی درس هم میخواندند اما جوان امروز چی؟ اکثر کارها که توسط ماشینها و لوازم برقی انجام میشود اما باز هم میگویند «وقت نداریم، نمیرسیم، تربیت یک بچه هم سخت است چه برسد به چندتا بچه».
زنهای امروز باید به فکر ظاهرشان باشند
تقریباً 32 ساله است، زمانی که مدرک کارشناسیاش را در رشته کامپیوتر میگیرد، در یک شرکت خصوصی مشغول به کار میشود و تا امروز که نزدیک به 10 سال است در آن شرکت کار میکند، از شرایط کاری و زندگیاش احساس رضایت دارد. البته چهار سالی است که با یکی از کارمندان همان شرکت ازدواج کرده و یک دختر دوساله دارد. وقتی از او میپرسم که قصد نداری فرزند دیگری به دنیا بیاوری به من نگاه میکند میگوید: از وقتی که در این شرکت مشغول به کار شدم، متوجه شدم که زن امروز برای حضور در اجتماع باید به فکر ظاهرش هم باشد، بعد از اینکه ازدواج کردم و بچهدار شدم این تفکر در من قویتر شد. به خصوص زمانی که همسرم برای چگونه متولد شدن فرزندمان مدام من را سؤالپیچ میکرد و میگفت مراقب باش ظاهرت خراب نشود.
به گفته این زن: زمانه چندبار باردارشدن و شکم بزرگ داشتن و چین و چروک در ظاهر بدن خیلی وقت است که گذشته است. این روزها این مسائل نه تنها برای خود زنها خیلی مهم شده بلکه برای مردها نیز اهمیت دارد. بعضیوقتها که چروکی بین ابروهام میبینم، از اینکه نکند شوهرم به زنهای دیگر نگاه کند، کلی نگران میشوم. حالا تصور کنید من با این حساسیتها دوباره صاحب یک بچه دیگر هم شوم، فکر کنم از افسردگی بمیرم!
خواهر و برادرهای چه گُلی به سر ما زدند؟
زهرا خانم که مادر دو فرزند دختر است میگوید: ای کاش زمانه مثل قدیمها بود. آن وقتها خواهر و برادرها که چه عرض کنم، حتی اقوام هم جانشان را برای هم میدادند اما امروز چطور؟! گاهیوقتها که به شوهرم میگویم خوب است که یک فرزند دیگر داشته باشیم که بچههایمان بعد از ما خیلی تنها نباشند، به من میگوید که خواهر و برادرهای ما مگر چه گلی به سر ما زدند که اینها میخواهند به سر هم بزنند، ما که از نسل قدیمیتر هستیم این حال و روزمان است، وای به حال بچههای امروز و فردا.
همسر من در یک خانوادهی تقریباً پر جمعیت بزرگ شده، شش تا فرزند بودهاند که با والدینشان میشدند هشت نفر اما در این چند سال ما به جز مادرشوهر و پدرشوهرم که هر چند وقت یکبار آنها را زیارت میکنیم، باقی اعضای خانواده را ندیدهایم. البته اگر راستش را بخواهم بگویم فقط عید دو سال پیش که عروسی پسر برادر شوهرم بود، همگی همدیگر را دیدیم. به همین خاطر شوهرم میگوید اگر خواهر و برادری بخواهند پشت هم باشند و هوای همدیگر را داشته باشند، به دوتا و چند تا نیست.
بیشتر از دو بچه بیکلاسی است!
آقای صادقی در یک بوتیک لباس در یک مجتمع تجاری کار میکند و درآمد تقریباً خوبی هم دارد. او که هنوز تصمیم نگرفته ازدواج کند، در مورد تعداد بچههایی که دوست دارد داشته باشد میگوید: ما خودمان یک خانواده پنج نفره هستیم، یعنی من به همراه دو برادر و والدینم. اما فکر میکنم در این دوره زمانه داشتن یک بچه یا نهایتاًٌ دو بچه کافی باشد و بیشتر از آن جدای از مباحث اقتصادی و اجتماعی به نظرم بیکلاسی باشد. تازه نگاه کنید واقعاً بچههایی که یک دانه هستند خیلی باکلاس به نظر میرسند.
به گفته این فروشنده جوان: زمانی که میبینم مثلاً یک خانواده به همراه سه فرزند و یا بیشتر وارد مغازه میشوند که لباسی خریداری کنند، با اینکه ظاهر خوبی هم شاید داشته باشند اما خیلی خندهدار و حتی زشت به نظر میرسد. انگار تمام پاساژ به آنها نگاه میکنند و این برایشان خیلی عجیب است و من اصلاً دوست ندارم در نظر مردم یک آدم بیکلاس یا بیفرهنگ جلوه کنم. بالاخره از قدیم گفتن عقل مردم به چشمشان است. اگر زمانی هم قصد داشته باشم که ازدواج کنم حتماً از خانوادهای دختر انتخاب میکنم که کمجمعیت باشند چون الآن یکییکدانهبودن خیلی باکلاس است. شاید خیلیها در ظاهر به من بگویند که دیگر خیلی داری سخت میگیری اما وقتی به زندگی شخصی آنها نگاه میکنم میبینم که آنها هم همینطور عمل کردهاند. یعنی با بچه زیاد داشتن و وصلت با خانواده پرجمعیت موافق نیستند اما دلایلشان کمی فرق میکند.
شاید نتوانم خوب تربیت کنم
خانم جعفری نیز که تحصیلات حوزوی دارد و به اصطلاح از قشر مذهبی جامعه است، در این خصوص با ما گفت و گوی کوتاهی داشت و از نگرانیهایش برای تربیت فرزندان زیاد گفت. من با اینکه معتقد هستم باید جدای از بحث پیری جمعیت، در این زمینه قدری هم بر روی ارزشهای دینی جامعه کار شود اما گاهی با دیدن برخی مسائل اجتماعی و فرهنگی فکر میکنم که چگونه میتوانم فرزند سالم و صالحی را تربیت کنم چراکه مطمئناً او که قرار نیست تمام دوران کودکی، نوجوانی و یا جوانی خود را درون خانواده بگذراند تا خیال من از این جهت که خانواده سالمی هستیم جمع باشد. در هر حال گاهی فکر میکنم که کیفیت را نباید فدای کمیت کرد، یعنی خوب است که یک یا نهایت دو فرزند سالم، صالح، با ایمان و دانا تربیت کنیم تا چند فرزند که معلوم نیست چگونه با این شرایط درست رشد خواهند کرد.
وی که به گفته خودش گاهی هم دچار سردرگمی میشود و با شنیدن برخی از آیات و روایات و سخن بزرگان نمیداند که باید چه کار کند، از دو راهی حرف میزند که معتقد است شاید خیلیها مثل او بر سر آن گیر کرده باشند. او که 30 سال را پشت سر گذاشته و تنها یک فرزند دارد، نگران این است که نتواند تصمیم درستی بگیرد. گرچه میگوید که همسرش نظرات متفاوتی دارد و معتقد است که زمانه تغییر کرده است، سرشت و فطرت آدمها که دستخوش تغییر نشده و در این زمانه هم میتوان فرزند خوب و سالمی تربیت کرد اما نکته مهم این است که ما چقدر میتوانیم برای این مهم یعنی تربیت فرزندانمان وقت بگذاریم، اگر قرار باشد مادر خانواده هم در کنار پدر ساعات زیادی را بیرون از خانه کار کند و در آخر خسته و عصبی به منزل برگردد، مسلماً تربیت یک فرزند هم کار سادهای نخواهد بود، چه برسد به چند فرزند اما اگر مادر، فرصت کافی برای مادریکردن و پدر هم فرصت کافی برای پدریکردن داشته باشد، آنوقت مثل زمانهای قدیم که هر خانواده چند فرزند صالح و مؤمن تحویل جامعه میداد، ما هم میتوانیم از عهده این امر برآییم.