به گزارش حلقه وصل، سیدیحیی یثربی(استاد فلسفه): این روزها که جلوه هایی از نارضایتی و ناآرامی مشاهده می شود، باید به این نکته توجه کنیم که در اینگونه حوادث زیانبار، مردم و دولت هر دو مقصرند. من اینگونه حرکات را زیانبار می دانم، زیرا:
1- به رابطه دولت و مردم آسیب می زند.
2-دشمن را که در کمین استقلال و آرامش ما نشسته است، فرصت و جرأت می دهد.
3-گروهی در این میان، به گونه های مختلف جانی و مالی و روانی آسیب می بینند.
اما به هرحال، در این گونه حوادث زیانبار نباید نقش دولت و مردم، هر دو را نادیده گرفت. در یک کلمه، عامل اینگونه حوادث، بی تجربگی مردم از طرفی و بی حساب و کتاب بودن و عدم شفافیت کارهای دولتمردان از طرف دیگر، عامل اصلی می باشند.
از طرف مردم، اشکال کار آنجاست که مردم ما، نه مورد نقد قرار می گیرند و نه آموزش می بینند. من بیست سال پیش در این باره هشدار داده و کتابی هم نوشتم. در آن کتاب توضیح دادم که دو قطبی شدن جامعه، یعنی تقسیم شدن آن به دولت و اپوزیسیون آثار زیانبار بی شماری دارد که فقط یکی از آن ها کاستن از آبرو و حیثیت جهانی کشور است. دیگری ناپخته ماندن مردم است، مردمی که نه مورد انتقاد قرار می گیرند و نه آموزش می بینند، در نتیجه خام و ناپخته می مانند.
چرا مردم مورد انتقاد قرار نمی گیرند؟
اپوزیسیون به خاطر پیشرفت هدف های خود، همواره مردم را ستوده، حاکمان جامعه را عامل اصلی بدبختی مردم می داند! غافل از اینکه حاکمان جامعه همیشه نمایندگان مردم و نشان دهنده سطح فکر و فرهنگ جامعه می باشند. لذا، باید بیش از هر چیز و پیش از هر چیز، برای تحول فکر و فرهنگ مردم کوشید.
دریغا که اپوزیسیون هرگز از مردم انتقاد نمی کند، بلکه تنها آن ها را می ستاید و به تجلیلشان می پردازد؛ در نتیجه، مردم به کاستی های فکری و فرهنگی خویش پی نمی برند و در چنین حالتی، خود را نیازمند آموزش نمی بینند. وقتی که اپوزیسیون پیروز شود، باز هم مردم را می ستاید، زیرا پیروزی خود را نتیجه آگاهی و بیداری مردم دانسته، زبان به تجلیل و ستایش آنان می گشاید!
به همین دلیل، نیازی نمی بیند که مردم را آموزش دهد و به تأسیس نهادهای مدنی بپردازد. من بارها گفته و نوشته ام که انتخابات در غیاب احزاب علمی و مقبول و مشروع، به نتایج مطلوب نمی رسد. احزاب ستاد کارشناسی مردم بوده، راهنمایی و کنترل آنان را برعهده دارند. مردم سالاری بدون داشتن حزب، به آن می ماند که لشکری بدون ستاد فرماندهی داشته باشیم.
از طرف دیگر، اپوزیسیون با دادن وعده های بی حساب و کتاب، به جامعه آسیب می زند و در مردم انتظارات بی حساب و کتاب ایجاد می کند. چون این وعده ها تحقق نمی یابند، مردم جامعه ناراضی شده، دولت را به بی کفایتی و فساد متهم می کنند. این ها همه نتیجه ضعف بنیادهای فکری و فرهنگی جامعه است.
بی حساب و کتاب بودن دولت!
دولت که به هنگام انتخابات، زبان به ستایش مردم گشوده، وعده های بی حساب و کتاب می دهد، پس از پیروزی از آن وعده ها سخن نمی گوید، چون عمل به آن ها را دشوار می یابد! در نتیجه از مردم فاصله می گیرد و در مواردی هم که به آن وعده های بی حساب و کتاب عمل می کند، به جامعه آسیب می زند. مانند چاه های آب که نامزدهای نمایندگی به مردم وعده داده، به آن عمل کردند و نتیجه اش نابودی منابع آب کشور بود! مانند تأسیس دانشگاه آزاد در مناطق گوناگون که به مردم وعده داده شد و بی حساب و کتاب تأسیس شد و نتیجه اش کاسبی عده ای و تخریب دانش و دانشگاه بود!
عدم شفافیت دولت
از طرفی، دولت های ما به فساد متهمند، ولی این اتهام را جدی نمی گیرند و به قدر کافی به مردم توضیح نمی دهند؛ از طرف دیگر، در نظام دولت – اپوزیسیون، اپوزیسیون فرصت می یابد با سیاه نمایی مردم را به دولت بدبین سازد تا در آینده، خود به قدرت برسد.
من به عنوان یک محقق و نویسنده، هرگز برخورد شفافی از سوی دولتمردان در برابر تهمت ها ندیده و نشنیده ام. اما تهمت های بیشماری را شنیده ام؛ از بلعیدن دکل گرفته تا جارو کردن ذخیره فرهنگیان و ده ها و صدها مورد دیگر!
اکنون که یکی دیگر از جلوه های این رابطه نادرست دولت - اپوزیسیون را می بینیم، باید به چند نکته توجه داشت:
بدخواهی آنجاست که گروهی بر اساس سودجویی و جاه طلبی یا تعصبات و باورهای افراطی، به مقام مخالفت و مبارزه با حاکمان و مسئولان یک کشور برآیند. اما خشم و عصبانیت در اثر دو چیز پدید می آید:
یکی، مشکلات و تنگناهایی که مردم گرفتار آن شده و از آن رنج می برند و دیگری، بی خیالی و بی اعتنایی مسئولان در برابر این مشکلات. اگر عده ای مالباخته که مشتی شیاد، در روز روشن، دار و ندار آنان را به غارت برده و فارغ از هرگونه تعقیب و تنبیه در داخل یا خارج از کشور، زندگی رویایی برای خود ساخته اند، به دادخواهی بیرون آمده و ناله و فریاد سر دهند، کاملاً طبیعی است.
کارگران بیکاری که به نان شب محتاجند و می بینند برخی افراد با چه تجملی زندگی می کنند، فارغ التحصیلان بیکاری که محل درآمدی ندارند و می بینند که برخی افراد چندین شغل دارند و از چندین جا جیب خود را روز به روز پرتر می کنند و صدها درد دیگر، اینان حق دارند که به دنبال گوش شنوایی باشند که به فریادشان برسد!
اما اینکه چرا شعارهای تند داده و نسبت به مسئولان بی احترامی می کنند، بی تردید از روی بدخواهی ناشی از جاه طلبی یا پیروی از سیاست های خارجی نیست، بلکه بیشتر از این باب است که از دو جهت کارد به استخوانشان رسیده است؛ یکی اینکه دار و ندارشان را از دست داده اند یا با صدها درد و رنج دست به گریبانند و دیگر اینکه اراده ای کارآمد در مسئولان برای احقاق حق خود مشاهده نمی کنند.
علی(ع) به خاطر دست درازی بیگانگان به زیورآلات یک زن یهودی چنان ناراحت شد که مرگ را در برابر چنین اندوهی کاملاً طبیعی و مشروع می دانست(نهج البلاغه، خطبه ی 27). من با وجود آنکه بسیاری از درد و رنج های مردم را ندارم، به نوبه خود درد آنان را تا حدودی درک می کنم. اما درد اصلی، درد بی اعتنایی قوای سه گانه مملکت است. من اثری از درد و رنج در چهره آنان نمی بینم! بنابراین انتظار دارم که مسئولان دلسوز مملکت این سخن خردمندانه سعدی را در نظر بگیرند که هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد، بگوید! آنان که کارد به استخوانشان رسیده است، بر آن می کوشند تا چیزی بگویند که دل مسئولان را به درد بیاورند! به همین دلیل شعارهای گوناگون سر می دهند.
مسئولان باید سخن آنان را بشنوند، شرایطشان را در نظر بگیرند، دلسوزشان بوده و به فریادشان برسند. مسئولان باید بدانند آنان دشمن نیستند، بلکه این مردم به اسلام و قرآن و نظام اسلامی دلبسته اند، اما از مسئولین نظام رنجیده اند. مردم دل دردمندی دارند که تندی زبانشان هم از آن سرچشمه گرفته است، نه از یک تصمیم انحرافی و الهام گرفته از دشمن. البته، من منکر موج سواری گروه های شکست خورده و قدرت های تجاوزگر نیستم، ولی می خواهم بگویم که مشکل ما باید به دست خودمان حل شود. باید ریشه مشکلات را در خود جستجو کرد، وگرنه فرصت طلبان همیشه هستند و خواهند بود.
بنابراین، باید با مردم مهربان بود، به دلجویی از آنان کوشید و دید درد آنان چیست و علی وار در برابر دردشان بی قرار بود و به درمانشان کوشید و کاری نکرد که فاصله ها بیشتر شود، دوست را اندوهگین و دشمن را شادمان ساخت.