سرویس دریچه _ حسین یکتا: ما در سامرا بودیم. همان ساعتی که در کرمانشاه زلزله شد، سر پل ذهاب و ثلاث باباجانی سامرا هم لرزید، نجف و کربلا و بغداد لرزید و کردستان عراق هم لرزید. در سامرا زمین لرزه سنگین بود. ما سریع از ساختمان بیرون پریدیم. متوجه شدیم که در منطقه غرب ایران و شرق عراق و مرز بین دو کشور زلزله سنگینی شده است تا فردا صبحش که خبرها آرام آرام از سر پل آمد.
من به دلیل اینکه سال 1360 به عنوان اولین اعزام و اولین جبهه رفتن در بیمارستان شهید نجمی و درمانگاه شهید نجمی سرپل ذهاب، امدادگر بودم و بعد هم آشنایی زیادی با دشت ذهاب و سلاس باباجانی و ازگله داشتم و سال 62 هم عملیات شناسایی را ما داشتیم انجام میدادیم، برای یک عملیاتی، بعد هم در راهیان این مسیر را بسیار رفته بودم و آمده بودم تا اسم ثلاث باباجانی و سمت ازگله آمد و دشت ذهاب و سر پل، وسعت منطقه برایم تداعی شد و می دانستم که وسعت منطقه و حجم روستاها زیاد است و اینجاهایی که تلوزیون و اخبار میگوید، از فضای مجازی دارد خبر میآید، پیدا است که وسعت و جغرافیای زلزله زیاد است و ضمنا ما آنجا سنی داریم و شیعه داریم و اهل حق داریم و از نظر آرایش و آمایش سرزمینی عملا ما با اقوام و عشیرهها و قبیلههای مختلفی در تماس و تعامل هستیم.
به همین خاطر سریع از سامرا حرکت کردم و با حاج مهدی آشتیانی، سریع از سمت خانقین وارد سرپل شدیم. سریع وارد منطقه شدیم و فکر میکنم نماز مغرب همان روز اول به سر پل ذهاب رسیدیم.
شهر خیلی از مناطقش ویران شده بود، آب و برق و گاز قطع شده بود و شهر در ظلمت و تاریکی بود. خیلیها درگیر آواربرداری یا پیدا کردن جنازه دوستان و اقوام بودند. به خاطر نزدیکی ارتش به منطقه، ارتش در شهر تقریبا مستقر شده بود. شبانه قصد کردیم جایی مستقر شویم و یک آرایش عملیاتی و قرارگاهی بگیریم برای اینکه تا فردا چه کمکی کنیم. نتیجه گرفتیم که به قصر شیرین برویم. چون در قصر شیرین فعلا برق بود. در قصر شیرین یکی از دوستان گفت یک ورزشگاهی به اسم آزادی جای خوبی است. رفتیم و دیدیم که چه سالنهای خوبی است. فکر کنم در شب تاریک به اینجا هدایت تحمیلی شدیم و اینجا بعدا دیدیم که چقدر به دردمان خورد.
مستقر شدیم و آرام آرام تمام بچههای جبهه فرهنگی انقلاب، خاتم، هیات، رفقایی که میشناختیم و بچه بسیجیها، طلبههای آماده به کار و پا به رکاب و رابطینی که از جاهای مختلف داشتیم را صدا کردیم و گفتیم رفقا بلند شوید بیایید. یکسری تقسیمات برای خودمان کردیم. گفتیم دشت ذهاب و دشت باغ را جلو برویم.
من سریع به رفقا زنگ زدم و گفتم از کرمانشاه، ایلام، قم، هر کجا که میتوانید نیسان کرایه کنید. سریع قریب به 150 تا 170 یا 180 نیسان کرایه کردیم. هر روستا را برایش یک نیسان گذاشتیم و سه چهار تا بچه هیئتی و عملا دومین شب بعد از زلزله، ما اولین سرکشی را به روستاها کرده بودیم.
بعد از آن شبکه توزیع را شکل دادیم و عملا قریب به 400 روستا را در شبکه توزیع ارتباطی و کسب خبر و اطلاع از وضع آنها قرار دادیم علاوه بر کمکهایی دیگر مردمی که داشت میآمد و مجموعه سپاه و بسیج که داشتند در روستاها مستقر میشدند. این شبکه توزیع صدایش در آمد و در فضای مجازی پیچید.
نتیجه این شد که این مرکز حملی شد و یک نقطه قابل اعتماد و اتکاء و تکیهگاهی شد که مردم سیر کمکهایشان را آنجا فرستادند و ما قریب روزی صدتا تریلی بار را تحویل میگرفتیم و توسط این شبکه توزیع به روستاها میرساندیم.
اسم اینجا را قرارگاه امام رضاییها گذاشتیم و طوری شد که خیلی از اهل هنر و شعر و ادبیات و قشرهای مختلف فرهنگی و فرهیخته و مادحین اهلبیت(ع) و خیلیها شروع به تبلیغ این جا کردند که اینجا یک مرکزی است. شماره #8888*780* را هم اعلام کردیم و خیلی از افراد و مجموعهها، هیئتها این شماره حساب را اعلام کردند.
آرایش نیروی انسانی گرفتیم. آرایش توزیع گرفتیم. عملا در موج اول یعنی 12 روز اول زلزله کاری که میتوانستیم بکنیم این بود که یک شبکه توزیع مواد غذایی و لوازم مورد نیاز درست کنیم و یک رصدی داشته باشیم. با حضور جمعی از رفقای طلبه و دانشجو و هیئتی و پای کار دین خدا و از اقشار و اصناف مختلف، مردم را آنجا سازماندهی کنیم و یا کمکهایشان را دریافت کنیم و بین زلزله زدگان توزیع کنیم.
الان هم به عنوان موج دوم قرارگاه امام رضا(ع) میخواهیم وارد خدمات اجتماعی شویم یعنی بهداشت و زباله، مددکاری و روانشناسی اجتماعی، کار کودک و تاسیسات فنی و عمرانی و تحت عنوان قرارگاه امام رضا(ع) اعلام کردیم که مردم آمادگی خودشان را در اعزام در تخصصهای مختلف اعلام کنند و رسانه ملی را هم به خط کردیم.
قرارگاه امام رضا(ع) یک قرارگاه جوانانه، عاشقانه، عارفانه است که میخواهد آتش به اختیار، خودجوش و مومنانه در کنار همه حرکتهای زیبای بسیجی و حزباللهی و سپاهی و ارتشی و دستگاههای اجرایی که برای خدمت رسانی به مردم در آنجا شکل گرفته است، خدمت کند. امروز هم تقریبا یک نقطه و مامن امن مردم شده است و خیلی از افراد به اینجا رجوع میکنند و کمک میکنند و یاری میکنند.