علیمحمد مودب: حالا که چند روزی است از زلزله مهیب استان کرمانشاه میگذرد، میتوان این حادثه را از وجوه مختلف مورد بررسی قرار داد. نگاهی به واکنشها پس از این حادثه که منطقهای از کشور را با بحران مواجه کرده بود، از جمله موضوعات میتواند باشد. علیمحمد مؤدب، شاعر و مدیر مؤسسه شهرستان ادب، در یادداشتی به جبههگیری و بهرهبرداریهای سیاسی گروههای مختلف در این حادثه پرداخته است، آن هم در شرایطی که بخشی از مردمی که از زلزله در امان مانده بودند، با نداشتن لوازم اولیه زندگی دست و پنجه نرم میکردند. یادداشت مؤدب به این شرح است:
همه ما اسم کتاب «کلیله و دمنه» را شنیدهایم و برخی از ما بخشهایی از آن را خواندهایم. این کتاب به زبان ساده حرفهای مهمی زده است؛ مهم در آن حد که در یک دورههایی برای دست یافتن به آن، بزرگان ما زحمتها کشیدهاند. این کتاب یکی از کتابهای آموزشی آموزگاران و مردم ما بوده و از آن حکمت میآموختهاند. متاسفانه مثل همه میراث ارجمند شرق در این غوغا و جلجل غرب و غربی و غربیمآبی، این کتاب خوب هم بسیار فراموش شده است.
«حکایت سه گاو» در «کلیله و دمنه» وضعیت تراژیک و طنزی است که بسیاری از جوامع گرفتار آن میشوند. این روزها در مصیبت کرمانشاه عزیز همه ما غمگین هستیم، اما اتفاقی دردناکتر از زلزله هست و آن تفرقه است. تمرین مردمسالاری به صورت جدی بعد از دولت آقای هاشمی به مرور در جامعه ما شروع شد، اما با کشانده شدن رقابتهای سیاسی به سمت الگوی هواداری و طرفداری کورکورانه _ به قول برخی تحلیلگران سیاست استادیومی _ رفتارهایی کودکانه هم در ما نهادینه شد. دو ساعت رقابت فوتبال و یک روز یا یک هفته کریخوانی، به شوخی و جدی، پدیده دردناکی نیست؛ ولی با استادیومی شدن سپهر سیاسی کشور این روزها همه چیزمان در معرض زوال و نابودی است.
مصیبتی مثل زلزله جای سوگواری و همدلی است و تلاش برای ترمیم زخمها، اما میبینم که برادران ارزشی من در کانالهای تلگرامیشان حضور مداحان عزیز در میان زلزلهزدگان را به رخ سلبریتیهای شبکههای اجتماعی میکشند و گسلهای اجتماعی را تحریک میکنند. از آن طرف هم دولت که باید علمدار اداره و تدبیر و آرامش باشد، با برجسته کردن صورت مساله مسکن مهر در شیپور تفرقه میدمد. مردم در روستاهای کرمانشاه از سرما و گرسنگی میلرزند و در سوگ عزیزانشان هستند و از بزرگان و مردمان کشور انتظار تسلی خاطری دارند، اما متاسفانه آدمهای مطرح این مملکت سودای دیگری در سر دارند و افتادهاند به جان هم. در یک سو خلبانی غیور از غم مردم دچار سکته قلبی میشود، در سوی دیگر یک عده مرگ این عزیز فقید را دستاویز تمسخر و توهین به دیگران قرار میدهند. بر فرض که فلان سازمان به قدر کافی چابک نیست، نباشد؛ آیا وسط این معرکه با توهین و تحقیر و تمسخر چیزی درست می شود؟ نمیشود سر فرصت نقد کرد در آینده و کمبودها و کاستیها را متذکر شد؟ یک گروه هم حضور یاریگر ارتش و سپاه را برای دولت تبدیل به تهدید میکنند؛ در حالی که اینها همه اعضای بدنه حاکمیت نظام جمهوری اسلامی هستند و حضورشان در این مواقع خطیر، دلگرمکننده و راهگشاست. شاعر عزیزی که همه طایفهاش را در زلزله بم از دست داده است، دردمندانه تندیس جایزهاش را به فروش میگذارد تا به زلزله زدگان کمک کند، همصنفانش در کمال کملطفی کنایه میزنند و مسخرهاش میکنند.
این حرفها و رفتارها و این تفرقه، مخوف و خطرناک است. ما فریفته و مغرور سیاست استادیومی شدهایم، و الگوی غلط هواداری سیاسی در حال نابود کردن همه چیزمان است. بخاطر خدا دست برداریم! امروز شدهایم مثل روشن آن داستان ساده اما حکیمانه که فرمود "یکی بر سر شاخ و بن میبرید"، و متوجه نیستیم که با همین پیامهای یکیدو خطی داریم چه ضربه هولناک و کشندهای بر پیکر اجتماعمان وارد میکنیم.
زمانی بعد از یک فاجعه، سیاستمداری آشنا در توییتهایش، به کنایه، نظام را به سرنگونی تهدید کرده بود. آن روز به دوستی گفتم: "این بنده خدا چه فکر میکند؟ نکند تصور کرده با این رزومه فکریای که دارد، اگر زلزله سیاسیای بشود از اینکه هست بالاتر خواهد رفت؟" دکتر علی داودی، شاعر دوست داشتنی، میفرماید "داعش اگر بیاید، سر همه ما را در یک کاسه خواهد برید!" و من اضافه میکنم که "آمریکا اگر مجال بیابد، در همان کاسه، سر ما و برادران جاهل ما، داعش را با هم میبرد." پس چه خوب است که همه ما به یاد بیاریم حکایت آن سه گاو را و این درس حکیمانه اجداد را به کار ببندیم؛ چرا که آنکه قصد جانمان را کرده، نقاب دوستی بر چهره کشیده.