به گزارش حلقه وصل، حجتالاسلام استاد حسین انصاریان، محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی در ادامه مجالس سخنرانیهای خود، در دهه سوم ماه صفر به سخنرانی در حسینیه بنیالزهرا(س) تهران پرداخته است. بخشی از مهمترین سخنان این استاد فرزانه را در ادامه میخوانیم؛
بهطور یقین بخش عمدهای از آیات کتاب خدا را جز با کمک پیغمبر و ائمه طاهرین نمیفهمیم؛ این حقیقت را صاحب قرآن در آیات متعددی متذکر شده و فرموده «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»، شما به معلمِ قرآن نیاز دارید.
فهم قرآن توسط هر شخصی ناممکن است؛ قرآن مجید جلوه علم بینهایت حق، جلوه رحمت حق، جلوه احسان حق است و کتاب آسانی نیست که هرکسی در حوزهها و در دانشگاهها به مقامات عالی علمی برسد، بتواند بفهمد؛ وقتی قرآن مجید میفرماید: «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ»، بدین معناست که کل شما به معلم نیازمند هستید.
معلم انسانها برای فهم قرآن کیست؟
آیه پانزدهم سوره مبارکه احقاف نزدیک به دوازده حقیقت را بیان کرده است، به قول ما طلبهها ضمائر آیات این آیه شریفه مفرد است و نشان میدهد که سخن وجود مقدس پروردگار درباره یک فرد است؛ البته آیه بعد -یعنی آیه شانزدهم- سایه مطلب را روی جمع میبرد و علت هم دارد، علت آن این است که در آیه دوم -یعنی شانزدهم که به آیه اول اتصال دارد- آن شخص آیه اول، در این یک کلمه داخل نیست، ولی بقیه هستند؛ ما آیه را میخوانیم، معنی میکنیم، معنی آن راه هم میفهمیم، اما آنچه که برای ما در آیه پانزدهم صد درصد مجهول است، این است که این آیه درباره چهکسی حرف میزند؟
آن شخص در علم خدا بوده و خداوند آیه را برای او نازل کرده، پیغمبر و ائمه این شخص را به ما معرفی میکنند؛ اگر ما بهدنبال پیغمبر و ائمه نرویم، آن شخصی که محور آیه است، اصلاً شناخته نخواهد شد؛ یعنی تا قیامت هم معطل شویم، نمیفهمیم این شخص کیست که اینقدر پروردگار روی آن سرمایهگذاری کرده است. این آیه پانزدهم در آیات قرآن نمونه ندارد و همین یک آیه است و معلوم میشود شخصی که محور این آیه شریفه است، شخص خاصی است که اینقدر پروردگار مهربان عالم برای او مایه گذاشته است.
آیه با این جمله شروع میشود: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً»، این انسان در این آیه همان یکنفر است و مراد همه انسانها نیستند؛ سفارش پروردگار به احسان پدر و مادر در سوره اسراء و لقمان به همه انسانهاست، ولی در این آیه شریفه سفارش به یکنفر است و آن یکنفر هم در احسان به پدر و مادر معجزه کرده؛ اما این انسان نه به معنای همه انسانهاست، چون تمام ضمائر آیه به این انسان مفرد برمیگردد؛ اما در سوره اسراء میبینیم که میفرماید: «وَ قَضیٰ رَبُّک أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَینِ إِحْسٰاناً»﴿الإسراء، 23﴾، بر همه شما واجب است، خدا را بپرستید و بر همه واجب است که به پدر و مادر احسان کنید.
این عام است و خیلی هم عجیب است که پدر و مادر را در آیه اسراء و لقمان در کنار خودش گذاشته، ولی در اینجا اصلاً از خودش صحبتی نمیکند؛ در سوره لقمان هم همینطور است که پروردگار عالم میفرماید: «بالوالدین احسانا»، به پدر و مادر نیکی کنید، «وَ إِنْ جٰاهَدٰاک عَلیٰ أَنْ تُشْرِک بِی مٰا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا»﴿لقمان، 15﴾، یعنی هم در لقمان و هم در اسراء روی کلام با همه انسانهاست؛ ولی در آیه پانزدهم سوره احقاف سخن از یکنفر است که میگوید انسان، ولی ما نمیدانیم این انسان کیست؟!
انسان در این آیه یکنفر است، ولی براساس آیات سوره آلعمران، این یکنفر برابر همه انسانهای عالم است؛ یعنی تمام ارزشهایی که در عقل و در اخلاق و در ایمان و در رفتار بین میلیاردها انسان تقسیم است، در این یکنفر جمع است؛ یعنی آن یکنفر همه است، ولی همه آن یکنفر نیستند، یعنی هیچکس در عالم نیست که او باشد، ولی او بهتنهایی همه است.
کسی که آیه درباره او نازل شده، عظیمترین انسان در ملک و ملکوت است و خدا اسم خودش را کنارش نگذاشته است. اینکه من میگویم، شاید یک تعبیر عرفانی باشد و آن، این است که دیده این یکنفر در صفات و اوصاف و در کمالات جلوهگاه تام خودش است، نیازی نداشته که اسم خودش را ببرد و تنها او را گفته مثل اینکه همه ارزشهای خودش را گفته است.
خداوند میفرماید: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْهاً»، ای بندگان من! این انسانی که در این آیه از او میگویم، وقتی مادرش به او حامله شد، از روز اول حاملگی تا روز ولادتش در مشقّت و سختی غرق بود و رنج داشت، «وَ وَضَعَتْهُ کرْهاً»، زاییدهشدنش هم برای مادرش خیلی سخت و پرمشقّت بود. (نمیدانم که این مشقّت در ایام حاملگی، بدنی است یا روحی است؟) «وَ حَمْلُهُ وَ فِصٰالُهُ ثَلاٰثُونَ شَهْراً»، برای این انسان 24ماه کامل شیرخوردن قرار دادم و حداقل حاملهبودن مادرش را ششماه قرار دادم، «حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ»، تا این بچه به نوجوانی رسید، «بلغ اشده»، از نظر بدنی، از نظر عقلی و از نظر روحی در همان ایام بچگی کامل شد، «وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً» و این بچه سیر الهی، ملکوتی، عقلی و فکری را تا چهلسالگی آمد، در چهلسالگی این انسان در نهایت کمال بود.
انسانی که جامع تمام ارزشها و فاقد همه نواقص بود
این انسان جامع تمام ارزشها و فاقد همه نواقص شد؛ یعنی جهانیان نمیتوانند در این انسان یک عیب و نقص پیدا کنند و هرچه در کتاب وجود اوست، کمال محض است.
این انسان پس از چهل سال، از خداوند چند درخواست داشته است: «ربّ»، ای مالک من! اولاً یقین به اینکه من مملوک هستم و او مالک است، کل ایمان است؛ خیلیها خودشان را مملوک نمیدانند، ولی این انسان خداوند را در زندگی خود مالک همه چیز می داند لذا می گوید، مالک من! من حلقهٔ بندگی تو به گوش جانم است؛ مالک من! من اصلاً احساس ملکیتی بر خودم ندارم؛ «انت المالک و انا المملوک، انت الحی و انا المیت»؛ ای مالک من! درخواست من از تو این است: «أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلیٰ وٰالِدَی»﴿النمل، 19﴾، من را راهنمایی کن و نشانم بده برای اینکه من شکر تمام نعمتهایی را که به من و به پدر و مادرم دادهای، بهجا بیاورم. سه شکر کنم: یکی برای نعمتهایی که به خودم دادهای، نعمتهایی که به پدرم دادهای و یکی هم نعمتهایی که به مادرم دادهای؛ بهجای آن دونفر هم من شکر کنم. ما چنین کاری تاکنون برای پدر و مادرهایمان کردهایم؟
درخواستها و اقرار در برابر خداوند
شکر در قرآن به معنای هزینهکردن خود و مال خود در راه پروردگار است یعنی آنچه که از مادرم به ارث رسیده، آنچه که از پدرم به ارث رسیده، مقداری از آن را برای معاش خودم بردارم و بقیهاش هم هدیه در راه و در خواستههای تو کنم. «أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلیٰ وٰالِدَی».
درخواست دیگر پیامبر اکرم(ص) از خداوند این بود که حضرت فرمود: «وَ أَنْ أَعْمَلَ صٰالِحاً تَرْضٰاهُ»، خدایا به من لطف کن و توفیق بده، الهام کن تا هر پلکی که میزنم، هر صدایی که میشنوم، هر قدمی که برمیدارم، هر پولی که گیر میآورم، هر لقمهای که میخورم، فقط و فقط به رضایت تو متصل شود؛ یعنی یک لقمه در عمرم نخورم که از آن راضی نباشم. پول در حدّی که دارم و داشتِ من جوری نباشد که تو از من راضی نباشی! «أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ». خواسته دیگر من این است که «وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیتِی»﴿الأحقاف، 15﴾، خدایا! نسلی به من بده که برای من یک نسل پاک، یک نسل شایسته، یک نسل درستکار، یک نسل پرقیمت، یک نسلِ مؤمن واقعی، یک نسل مورد توجه تو باشد.
اقرار این شخص خاص در برابر خداوند این گونه بود که میفرمود: «إِنِّی تُبْتُ إِلَیک»؛ من فقط روی حرکتم بهسوی توست. من از وجود تو نه چشم برمیدارم، نه فکر برمیدارم و حرکت من، رجوع من، فقط و فقط بهسوی توست؛ غیر از تو هیچ محوری را برای حرکت بهسوی او نمیشناسم؛ «وَ إِنِّی مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ»، خدایا! من از بندگان تسلیم تو هستم، من بندهٔ تسلیم واقعی تو هستم. «انی تبت الیک و انی من المسلمین».
انسانِ جمعالجمع «ابیعبداللهالحسین(ع)» است
با توجه به آیه پانزدهم سوره احقاف هم نمیدانیم شخصِ آن کیست و تا قیامت هم نمیفهمیم کیست! البته برای ما معرفینامه گذاشتهاند، به سراغ امام باقر و امام صادق برویم؛ چون آنها زمان آزادی در اختیارشان قرار گرفت و در همان زمان آزاد توانستند که همه آیات قرآن را بشناسانند و بگویند معنی این آیه چیست؟ شخص در این آیه کیست؟ خدا در این آیه چهکسی را معرفی میکند؟ ائمهٔ میفرمایند: منظور خدا از این انسان در این آیه، انسانِ جمعالجمع «ابیعبداللهالحسین» است. با توجه به نکاتی که دربارهٔ آیه گفتم، مخصوصاً آن نکته که خدا در این آیه میگوید: «وصینا الانسان»، اسم خودش را نبرده است؛ یعنی اگر میخواهید من را ببینید، حسین را ببینید؛ کمالات منِ خدا را میخواهید ببینید، حسین را ببینید؛ نیاز نبوده که در اینجا دونفر را مطرح کنم!
احترام و احسان به پدر و مادر با هر دینی، واجب است
به چه پدر و مادری احسان کنیم؟ بر فرزندان تمام پدر و مادرها با هر دینی که دارند، با هر روشی که دارند، با هر اعتقادی که دارند، واجب است به آنها احسان کنند؛ البته بار بسیار سنگینی است، ولی طاقتش را به ما داده که این بار تکلیفی را تحمل کنیم و به همه طاقت داده است. قرآن توجهی ندارد که پدر و مادر اهل کجاست و چه می کند، دین دارد یا ندارد، شیعه هست، سنّی هست، یهودی هست، مشرک هست، کافر یا مخالف با پروردگار هست.
پسر متوکل که جلوی زائران قبر ابیعبدالله را چندسال گرفت و بسیار هم سختگیری کرد. این یک آدم خوبی بود، پیش حضرت هادی آمد و گفت: یابنرسولالله! به این دلیل(دلیلش را گفت و من نمیخواهم بگویم) پدر من واجبالقتل است، به من اجازه میدهید که او را بکشم؟ فرمودند: هرگز به تو اجازه نمیدهم، او را یکی دیگر بکشد، اما تو نه، به تو اجازه نمیدهم!