
احمد شاکری یاداشتی را در خصوص معرفی زن مسلمان در داستانهای ایرانی در اختیار خبرگزاری «نسیم»، قرار داده است.
متن کامل این یادداشت در ذیل آمده است:
به نظر من باید یک نگاه کلی به ادبیات داستانی بعد از انقلاب و ادبیات داستان پیش از انقلاب داشته باشیم؛ ادبیات داستانی پیش از انقلاب ادبیاتی ترجمهای بود و ترجمهای به این معنی که پیش از انقلاب جریانهای غالب ادبی در کشور ما جریانها وابسته به تفکر شرق مارکسیست یا غرب لیبرال بوده است طبعاً این نگرش رئالیستی و مارکسیستی الگوی انسانی متناسب با آن دیدگاه را هم طلب میکرد و بروز میداد، لذا ادبیات داستانی پیش از انقلاب با ارزشهای انسانی و الهی که ما میشناسیم حضور و بروز جدی نداشته است.
زن مسلمان در ادبیات پیش از انقلاب زن خرافی معرفی میشد
البته آثار داستانی وجود داشت که زن مسلمان را معرفی می کرد اما جریان غالب آن را بازتاب نمیکرد؛ نکتهای که وجود دارد میشود گفت برعکس نوع شخصیتهایی که در ادبیات داستانی پیش از انقلاب طراحی شد نوع شخصیتهای شخصیتهایی هستند که به خصوص یا روشنفکرند و یا اگر هم گرایشات مذهبی دارند دست به گریبان خرافه و عادتزدگی و عقبماندگی هست یعنی اینها زن مسلمان و زن معتقد را در ادبیات پیش از انقلاب به عنوان زن سنتی میشناسیم که محصور در حجاب نشان داده میشود درگیر خرافات است و وجود اجتماعی ندارد، درک و آگاهی کاملی هم از وقایع ندارد اما تجربه انقلاب اسلامی نشان داد که تصور ادبیات چهره روشنفکری راجع به زنان مسلمان نه تنها ناقص است بلکه غلط و تحریف شده است.
زنان سهم عمدهای در پیشرفت انقلاب اسلامی داشته اند
دلیل روشنش هم این بود که به فرموده حضرت امام (ره) در حقیقت زنان سهم عمدهای در پیشرفت انقلاب اسلامی داشتند یعنی اگر نگوییم پیشاپیش بلکه پایاپای مردان در انقلاب حضور داشتند این زنان چه کسانی بودند؟ همین مادران متدین جامعه ایرانی بودند که با اقتدای به یک روحانی و یک پیشرو مذهبی با حضورشان در انقلاب پیروزی انقلاب را رقم زدند بنابراین تجربه انقلاب اسلامی در ایران تجربهای ساخته شده توسط ادبیات شبه روشنفکر پیش از انقلاب را مهر باطل به آن زد.
پس از انقلاب اما اوضاع جور دیگری شد در ادبیات دفاع مقدس شما میبینید که نقش همسران شهدا و جانبازان مخصوصاً مادران رزمندگان حتی نقش زنانی که خودشان مستقل در طی دفاع مقدس فعالیت کردند اینها خیلی برجسته هست به خصوص در بخش خاطره ما آثار زیادی داریم؛ کتابهایی مثل "من زندهام" که شخصیت زن مسلمان را به خوبی تصویر کرده است.
ادبیات ما ادبیاتی است در حال تکامل و پیشرفت
اما در مورد اینکه آیا ما توانستهایم در حقیقت چهره واقعی از زن مسلمان ارائه بکنیم یا نه؟ باید بگویم ابتدا این بحث پیش میآید که این چهره درخور چیست و ادبیات چه سقفی از رونماییاش را میتواند عهدهدار باشد در این قضیه حتماً باید آن را لحاظ کرد که ادبیات ما ادبیاتی است در حال تکامل و پیشرفت و در حال سپری کردن دوره بازسازی خود است ؛ انتظار ما از فضای ادبیات داستانی مان باید معقول باشد؛ آیا ادبیات ما از امکانات و دانش کافی برخوردار است؛ ما باید کامل ادبیات مان را بشناسیم و بعد انتظاراتمان را به آن عرضه کنیم.
ادبیات داستانی ما باید تلاش کند و سهم خودش را در پرداخت این شخصیتها بالاتر ببرد
شاکری افزود: حقیقت این است که زنانی که ما در انقلاب و دفاع مقدس شاهد آنها بویم به اندازه کافی پیچیده هستند که قد و قامت شخصیت آنها بالاتر از ادبیات داستانی فعلی ما باشد البته این در مورد مردها هم صادق است یعنی نوع شخصیتهایی که در انقلاب و دفاع مقدس عمل کردند و شخصیتهای بزرگی که نقش آفرینی کردند در این دو واقعه و وقایع دیگر شخصیتهای سهل الوصولی برای ادبیات داستانی نیستند شخصیتهای پیچیدهای هستند خوب این هم یک نوع تجربه است یعنی ادبیات داستانی ما باید تلاش کند و سهم خودش را در پرداخت این شخصیتها بالاتر ببرد.
اما از یک جهت میشود گفت که به لحاظ موضوعی به خصوص در موضوع زن ما شاید توجه ویژه و درخوری نداشتیم؛ البته به نظر من در این زمینه هم نباید وارد موضعی شد که به نحو غلطی انتظارات فمنیستی را به بحث وارد کند یعنی ما وقتی از ادبیات زن صحبت میکنیم ادبیات زن مسلمان هم آن روح انقلابی و روح بیداری است که روح دیگر زنانه و مردانه نیست و این را در نظر میگیریم.
پرداختن به شخصیت زنان تجربیات خاصی را طلب میکند
این مسئله که حضور شخصیتهای زن در آثار داستانی پس از انقلاب جنس پر رنگی نیست؛ دلیل هم دارد، به نظر من دلیلش به این بحث بر نمیگردد که ادبیات ما مردانه است؛ اینها حرفهای غلطی است؛ نکتهای که وجود دارد این است که پرداختن به شخصیت زنان تجربیات خاصی را طلب میکند البته در یکی دو دهه اخیر شاید تعداد و شماره خانمهای نویسنده بیشتر شده و البته مردانی که در این حوزه مینویسند ورود به ساحت احساسات و پیچیدگیهای عاطفی زنانه برایشان کار راحتی نیست یعنی ما بیش از اینکه بحث را روی مردانه بودن ادبیات بزنم که قائل به این نیستم معتقدم اگر کاستی در این زمینه وجود دارد به خصوص در ادبیاتی که برخی از آقایان نویسنده یا زنان نویسنده بر میگردد به پیچیدگیهای خاص زنان و احتمالاً تجربه نویسندگان ما از این حوزه است که یک زن چگونه میاندیشد و چگونه عاطفهورزی میکند البته به نظر من به هر حال نهضتی ایجاد شده و تا حدودی به نظر میرسد آن اعماق شایسته و اعماق درخور زنان هم تا حدودی شروع شده و دارد به آن پرداخت میشود.
ادبیات ما باید به زنانی بپردازد که نوید دهنده ادبیات بومی هستند
وقتی به زن انقلابی و زن مسلمان و به اصطلاح به تجربه انقلاب اسلامی و دوره انقلاب نگاه میکنیم حضور زنان بسیار چشمگیر است و اگر میگویید جای زن ایرانی و اسلامی در ادبیات کجاست چنین زنانی مد نظر ما هستند زنانی که پرداخت به آنها نوید دهنده ادبیات بومی است ادبیاتی که رنگ و بوی ایرانی را دارد و ادبیاتی که رنگ و بوی دانش و بینش ما را دارد اما بخش دوم مربوط به این است که حالا ادبیات ما از چه جهت در برخی از آثار که شاید تعدادشان هم کم نباشد شاهد انعکاس یا نمایش تصویری از زنان هست که نسبتی با ادبیات ما و نسبتی با فرهنگ ما ندارد دلیلش را به نظرم باید چند چیز دانست یک دلیل این است که اساساً به نظر میرسد ادبیاتی که به لحاظ تئوریک وابسته به اندیشه غربی باشد وابسته به جهان اومانیستی غرب باشد وابسته به اندیشهای باشد که اساساً امر مقدس را به آن توجهی ندارد چنین ادبیاتی به خصوص با ورود نحلهها و برخی از مکاتب متاخر غربی اساساً نه تنها به زن بلکه اگر به انسان بپردازد چون در انسان ویژگیهای بارز انسانی و ویژگیهای بارز الهی را مشاهده نمیکنید.
زنی که ادبیات غرب به تصویر می کشد منفک از تمامی باید و نبایدها و سنتهای فکری است
وقتی شما تاریخ ادبیات داستانی را مرور کنید میبینید که در ادبیات غرب اساساً رمان به همین فرض ایجاد شد که انسان در حقیقت منفک از تمامی آن باید و نبایدها و سنتهای فکری و فرهنگی دیده میشود خوب این انشقاق و جدایی انسان با سنت و فرهنگ خود و چیزی که ما تحت عنوان آموزههای وحیانی و تعالیم وحیانی و نبوی میدانیم، خیلی متفاوت است؛ وقتی شما انسان معنوی ایرانی را از سنت هایش جدا می کنید تصویر یک حیوان متمدن را میبینید.
نکته دیگر این است که جدا شدن یک نویسنده از متن و بطن مردم یک خطر است و این یکی از تبعات گرایش روشنفکری است دلیلش این است که محافل شبه روشنفکری تشکیل میشود با طیف آدمهایی که همین حرفهای غربیها را تکرار میکنند محفلی در آن سیگار میکشند و میخورند ومیآشامند و بعد طبعاً اندیشههای غربی را تکرار میکنند و به نظر میرسد طیف نویسندگان شبه روشنفکر اساساً با متن مردم مواجه نیستند یعنی اگر شما از آنها سئوال کنید که نویسنده محترم شما تا به حال به مناطق جنوب کشور مناطقی که جنگ تحمیلی رخ داده سفر کردهاید میبینید که اساساً تجربه اینها اگر نگوییم عاری از چنین شخصیتهایی است به نظر میرسد تجربه کافی در این باره ندارند یعنی این نویسندگان از آدمهایی مینویسنده که با آنها محشورند و این آدمها همین آدمهایی هستند که همین محافل در حقیقت منفعل ادبی شبه روشنفکری تشکیل دادهاند.