محسن حمیدبیگی: رهبر انقلاب در 3 ماه اخیر اشارهای 4 باره به سند 2030 داشتهاند و این توجه وافر به خودی خود نشان از اهمیت دو چندان این موضوع نسبت به سایر مسائل دارد. به نحوی که به عنوان مثال در مورد حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی ایشان با تعبیر ترقهبازی به راحتی از کنار آن عبور کردند.
درست است که سند 2030 دارای ابعاد مختلفی بوده و رهبری هم از جنبههای مختلف به این سند پرداختهاند ولی در هر 4 سخنرانی خود که حول این سند ایراد کردهاند، به موضوع چرایی استفاده از این دست اسناد و علت آن پرداختهاند و از این عبارت استفاده کردهاند که «چه لزومی دارد این اسناد را بپذیریم و در عمل قبول کنیم که غربیها به ما الگو بدهند».
سوال اینجاست که چرا در حوزههای مختلف به اسناد غربی مراجعه میکنیم و در بعضی مسائل قبول میکنیم که غربیها ارائهدهندهی الگو باشند؟
برای جواب این سوال باید به اسناد بالادستی موجود در کشور برای عرصههای مختلف فرهنگی - اجتماعی نگاهی بیندازیم و ببینیم آیا این اسناد جوابگوی نیازهای روز جامعه هست یا خیر؟ اسناد بالادستی و محتوای الگوی پیشرفت ایرانی-اسلامی موضوعی است که سالها به عنوان یکی از نیازهای اساسی کشور جهت تمدنسازی اسلامی مطرح بوده است و متأسفانه این مسأله تا حال حاضر مغفول مانده و مورد اقدام جدی قرار نگرفته است و این نیاز همچنان احساس میشود. این اسناد در بسیاری از مسائل یا جامعیت لازم را ندارند و مبتلا به نگاه سلیقهایست و یا اینکه وجود خارجی ندارند.
رهبر معظم انقلاب حدود 2 سال پیش در دیدار با اساتید و نخبگان دانشگاهی ذیل همین موضوع فرمودند که ما در مسائل مختلف مثل آزادی اجتماعی هیچگونه منظومهی جامعی که پاسخگوی نیازهای روز و مسائل جوامع باشد نداریم و به نظر میرسد به عنوان مثال همین نقصان سبب آشفتگی فعلی در موضوع آزادی اجتماعی شده است.
این در حالی است که جوامع غربی با سابقهی سالها تسلط بر کشورها و موفقیتی که در تمدنسازی داشتهاند، در جنبههای مختلف دارای منظومهی فکری، عملی، علمی و فرهنگی است. این جوامع به طور طبیعی هم سعی کردهاند این منظومه و جهانبینی خود را به دیگر کشورها عرضه و تحمیل کنند تا موجب شود که کشورها تا حد امکان از منظر آنها به وقایع بنگرند که نمونه بارز و حاضر آن میشود سند 2030.
این نیاز اساسی، یعنی تهیهی منظومات کامل در موضوعات مختلف از جمله عدالت اجتماعی، حجاب، سیاست خارجی و... زمین فرهنگ را آمادهی کشت غربی کرده است و در سالهای اخیر سازمانها در اینگونه مسائل راحتترین کار یعنی تقلید را برگزیدهاند.
مسئله کمبود محتوا در دیدار آخر دانشجویان با رهبر معظم انقلاب هم به نحوی دیگر مطرح شد. رهبری دانشجوی مسلمان انقلابی را، پیروز در تسخیر لانه جاسوسی و دانشگاهها دانستند ولی در ادامه فرمودند همین دانشجویان در ادامه با کمبود محتوا مواجه شدند. یعنی تحلیل و محتوای لازم را برای ارائه در اختیار نداشتند.
این موضوع در جریانات فعلی فعال دانشجویی نیز حس میشود و در بسیاری از مسائل گریبانگیر جریانات دانشجویی انقلابی شده است.
به نظر میرسد که به خاطر نبود منظومهی کامل چه در حوزهی خرد یعنی مجموعههای فعال دانشجویی و چه در حوزهی کلان یعنی نبود الگوی پیشرفت ایرانی-اسلامی، مسئولان امر به واکنشهای مقطعی و بعضا اشتباه رو میآورند. در واقع استفاده از منابع ناکارآمد و تقلید، راحتترین اتفاق ممکن است.
بنا بر این لازم است جریان آتش به اختیار که سالیان سال است با شدت و ضعف در حال فعالیت هستند به این موضوع ورود جدی داشته باشند و این موضوع را در حوزهها و دانشگاهها پیگیری پیشگیرانه داشته باشند.