به گزارش حلقه وصل، در اولین روز سال ۱۳۹۲ آقای محمدجواد غفورزاده (شفق) در حضور رهبر انقلاب و در حرم مطهر امام رضا علیهالسلام به شعرخوانی پرداختند. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن این اشعار را منتشر کرد
یک
روزی که شهید آسمانی شد و پاک
خاکستر او روی زمین ماند و پلاک
با جوهر خون نوشت بر صفحه خاک
یابنالزهرا متی ترانا و نراک
شوق تو به باغ لاله جان خواهد داد
عطر تو به گلها هیجان خواهد داد
فردا که در آفاق بپیچد نورت
تکبیر تو کعبه را تکان خواهد داد
دو
ای دختر آفتاب و ای همسر ماه
ای مهر تو را ستارهها خاطرخواه
چون ذره به سایهات پناه آوردیم
یا فاطمه إشفعی لنا عندالله
چون فاطمه هیچ واژهای ناب نبود
روشنتر از او آینه و آب نبود
شبها که به محراب عبادت میرفت
محتاج کسی به نور مهتاب نبود
سه
یا علیبنموسیالرضا
جان هستی خود را به تو تقدیم کند
جبریل به درگاه تو تعظیم کند
دل عقربه امید خود را باید
با ساعت سردر تو تنظیم کند
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
یک روز به دست تو نگاهش را دوخت
زیبایی چشم آهو از آن روز است
چهار
بهار آمد و بر روی گل تبسم کرد
شکوه وا شدن غنچه را تجسم کرد
بهار دید که شمشادها جوانه زدند
شکوفههای جوان را نثار مردم کرد
ز سمت مشرق دلها شنید بوی بهشت
بهار مست شد و راه باغ را گم کرد
پس از طواف حرم یا محول الأحوال
بهار با نفس عاشقان تفاهم کرد
بهار نیت معراج داشت وقت نماز
به خاک مقدم زوار او تیمم کرد
در آستان رضا إنّما یُرید الله
کریمهای است که روحالأمین ترنم کرد
زلال اشک اگر گل کند به لاله قسم
که با امام رضا میشود تکلم کرد
سخن به رسم گلافشانی بهار بگو
اگر شکست دلت در حریم یار بگو:
دوباره آمدهام تا دوباره در بزنم
کبوترانه در این آستانه پر بزنم
به ناامیدی از این در نمیروم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم
خدا مرا به حقیقت ولیشناس کند
که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم
خدای را کمی ای زائران درنگ کنید
که خاک پای شما را به چشم تر بزنم
من آشنای همین درگهم، خدا نکند
که رو به غیر بیارم در دگر بزنم
اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز
خوشم که گاهگداری به باغ سر بزنم
صفای تربیت باغبان حرامم باد
که در مجاورت گل دم از سفر بزنم
من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم
مگر به اشک شود ترجمان حرف دلم
به یک نگاه تو تطهیر میشود دل من
به یک کرشمه نمکگیر میشود دل من
مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه
شکستهبسته تقصیر میشود دل من
قسم به صبح جمالت که پشت پنجرهات
دخیل ناله شبگیر میشود دل من
سرشک حاجت هر کس که میچکد بر خاک
کنار پنجره تصویر میشود دل من
به چشم آینههای حرم که مینگرم
هزار مرتبه تکثیر میشود دل من
به شوق آن که به پابوس زائرت برسد
به جای اشک سرازیر میشود دل من
خدا نکرده اگر از تو رو بگردانم
اسیر بازی تقدیر میشود دل منپ
چگونه قصد زیارت کنم برای وداع
مگر ز دیدن تو سیر میشود دل من
«خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
من و جدایی از این آستان خدا نکند