به گزارش حلقه وصل، مقاله «اقتصاد دانشبنیان به عنوان یکی از زیرساختهای اقتصاد مقاومتی و تأثیر آن در تحولات نظریات علمی اقتصاد» نوشته حجتالاسلام والمسلمین حسن آقانظری رئیس پژوهشگاه حوزه و دانشگاه به نقش ویژه اقتصاد دانش بنیان در اقتصاد می پردازد. در واقع به کارگیری دانش به عنوان یک متغیر مستقل همچنان که در میدان عمل و کاربرد مسیر رشد اقتصاد داخلی را ممکن میسازد، از جهت علمی و تئوری نیز مفاهیم علمی اقتصاد را عموماً و نظریات علمی اقتصاد نئوکلاسیک را به طور خاص دچار تحول و دگرگونی مینماید. این مقاله در راستای تبیین تحول و تغییر این نوع نظریات بر مبنای الگوی اقتصاد دانش بنیان و تأثیر راهبردی آن در اقتصاد ایران تدوین شده است.
یکی از تفاوتهای اساسی بین الگوی اقتصاد دانشبنیان و سایر الگوهای پیشین این است که این الگوها توسعه ظرفیتها را عمدتاً از جنبههایی مانند توسعه ظرفیتهای فیزیکی، توسعه منابع و سرمایه انسانی و توسعه علوم و فناوری با پذیرش این فرض اساسی که ظرفیتهای ایجاد شده به خوبی به کار گرفته خواهند شد، موردنظر قرار دادهاند ولکن الگوی اقتصاد دانشبنیان با لغو این فرض تأثیرگذار، هم به توسعه ظرفیتها و هم به استفاده و به کارگیری آنها از طریق توسعه، نشر و کاربردی کردن دانایی تأکید دارد. از اینرو مقوله دانش پیشرفته کاربردی در سه حوزه مرتبط با فرایند توسعه تأثیرگذار است.
الف) دانایی میتواند ایجاد یا کشف نهادههای جدید تولید نماید، کیفیت نهادههای فعلی را بهبود بخشد، کمیت نهادههای مورد نیاز برای تولید یک واحد محصول را کاهش دهد، درنهایت مجموعه این آثار زمینهساز ارتقاء سطح رقابت بهرهجویان از عامل دانایی است.
ب) فرایند تولید نیز از دانایی تأثیرپذیری زیادی دارد. کارآمدتر شدن مدیریت، بهبودی سازمان و تشکیلات، تغییرات فرایند تبدیل نهادهها به محصول و درنتیجه پیشرفت عملکرد تولید در سایه به کارگیری دانایی امکانپذیر است.
ج) محصول تولید نیز از بهرهجویی دانش تأثیر میپذیرد. تولید محصول جدید، کیفیت بهتر محصول موجود، انطباق بیشتر محصول با نیاز مصرفکنندگان با استفاده از عامل دانایی تحقق و درنتیجه مسیر توسعه اقتصادی هموارتر میشود.
1- پیشینه بحث
انقلاب صنعتی در قرن هیجدهم میلادی زمینهساز گذار از اقتصاد سنتی مبتنی بر کشاورزی به اقتصاد صنعتی و تکنولوژی گردید. این تحول، روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را تحت تأثیر قرار داد. ایجاد صنایع مختلف و ماشینی شدن نهتنها توسعه زندگی شهری و تغییرات اساسی شاخصهای رفاهی را به دنبال داشت بلکه دانش و تکنولوژی به عنوان یک عامل مهم و استراتژیک در کنار عامل سرمایه و نیروی کار مورد توجه تولید کنندگان قرار گرفت. با پیشرفتهای جدید در حوزه فناوری، اطلاعات نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی، و کالاهای نشأت گرفته از آن، اقتصاد جدیدی با عنوان اقتصاد دانشمحور شکل گرفت که عنصر دانش را به عنوان یک کالای منحصر به فرد و جدید، و دارای ویژگیهای متفاوت از دیگر نهادهها، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. بر این اساس نوآوری، اختراع، ابتکار، خلاقیت یک دغدغه شخصی به حساب نمیآید بلکه ایجاد مؤسسات بزرگ جهت تحقق اختراع و نوآوری و صرف هزینههای چشمگیر در راستای این نوع تحقیقات ضرورت تمامعیار فرایند توسعه به حساب میآید. به دیگر تعبیر پژوهشهای فردی و فقیر مانند ادیسون جای خود را به کمپانیهای چند ملیتی و مشهور داده و محققان به عنوان محرکهای اساسیِ توسعه و تحقیق مورد توجه خاص قرار گرفتهاند.
مطالعات بر روی تجربه توسعه کشورهای شرق آسیا بر این موضوع تأکید دارد که مهمترین عامل رشد و پیشرفت این کشورها توانمندی آنها در جذب و یادگیری سریع دانش است. به عنوان مثال مطالعات (لینسوکیم) بر روی تجربه توسعه کره است که به مدت بیش از 20 سال این مطالعات انجام پذیرفته و درنهایت در کتاب معروف خود به عنوان (از تقلید تا نوآوری) مسیر پیموده شده به وسیله این کشور را ترسیم و آن را قابل تعمیم به سایر کشورهای در حال توسعه با اندکی تفاوت دانست (kim, 1997).
در گزارش توسعه بانک جهانی نیز چنین تصریح شده است: «چهار دهه قبل کره جنوبی و غنا تقریباً درآمد سرانه یکسانی داشتند اما در اوایل دهه 90 درآمد سرانه کره بیش از شش برابر درآمد سرانه غنا بود بعضی نیمی از این تفاوت را به دلیل موفقیت بیشتر کره در کسب و استفاده از دانش میدانند (World Development Report, 1997/1998)..
2- تحولات مفاهیم اساسی علم اقتصاد براساس اقتصاد دانشمحور
الف) مفهوم کمیابی منابع
در ادبیات کلاسیک، اقتصاد به عنوان علم استفاده بهینه از منابع کمیاب تعریف میشود ولکن با پیدایش علم به عنوان یکی از عوامل تولید موضوع کمیابی عوامل تولید اهمیت گذشته خود را از دست داده است. قبل از شناخته شدن تأثیرگذاری دانش، اندیشمندان بر پایه نظریات مالتوس نسبت به کمیابی منابع و افزایش جمعیت نگرانیهای برخاسته از این کمیابی را داشتند ولکن پیشرفتهای تکنولوژی موجب شد که دانش به عنوان یک عامل تأثیرگذار در روند تولید، مسأله کمیابی مواد و منابع را مشکل اساسی تلقی نکنند. دانش و اطلاعات علیرغم محدودیت و صیانت آن توسط بنگاههای اقتصادی، در حوزه منابع کمیاب به حساب نمیآید؛ زیرا ماهیت دانش، یک نهاده فیزیکی مانند مواد اولیه و سرمایه نیست، بلکه تبلور آن در کالاها و مواد دیده میشود و با بهرهگیری از دانش ساخت تراکتور میتوان هزاران واحد آن را ساخت. در حالیکه استفاده از هر کدام واحدهای تراکتور در هر لحظه از زمان تنها در یک مکان مقدور است، استفاده از دانش تولید تراکتور در چندین کار خانه به طور همزمان ممکن است و یا بهرهگیری یک فرد از یک نرمافزار کامپیوتری بهرهمندی فرد دیگر را از خدمات آن نرمافزار کاهش نمیدهد. علاوه بر این، سایر کالاها نیازمند مواد خاصی میباشند ولکن تولید دانش و ایده نیاز به موادی غیر از ذهن خلاق انسانها ندارد.
از اینرو در حوزه پدیده دانش آنچه کمیاب است، توانایی استفاده از دانش و تکنولوژی در راستای رشد و توسعه اقتصادی است. و بر همین اساس با اینکه دانش وجود دارد، بسیاری از کشورهای جهان، کشورهای دانشمحور به حساب نمیآیند. در واقع مفهوم کمیابی منابع و مواد طبیعی جای خود را به کمیابی توانایی استفاده از دانش (تکنولوژی) داده است. زیرا فرایند توسعهیافتگی و یادگیری به واسطه اقتباس، متفاوت از زمانی است که مثلاً آلمان فاصلۀ تکنولوژیکی خود را با انگلستان به عنوان پیشرو تکنولوژی جهان، کاهش داد بلکه دانش آن چنان وارد فرایند تولید شده است که دیگر برای تقلید از کشورهای پیشرو لازم نیست تمام ماشینآلات و ابزار تولیدی پیشرفته وارد شود بلکه تمرکز روی انتقال دانش ماشینآلات است. دانشی که تولید آن به صورت مستقل توسط کشورهای جهان سوم ممکن است چندین دهه به طور بینجامد.
بنابراین، آنچه کمیاب است توان استفاده از دانش است. همه انسانها در درجات متفاوت استعداد و دارای ذهن خلاق و قدرت فراگیری و تقلید هستند و میتوانند در سطح قدرت علمی خود دانش و تجربه علمی خود را تبدیل به فنآوری و تکنولوژی نمایند.
ب) مفهوم رقابت
اقتصاددانان کلاسیک برای تبیین رقابت دیگر کالاها مدل اروـ دبرو را مطرح میکنند که در آن هزینه نهائی یک کالا برابر درآمد نهائی آن کالا فرض میشود و سود اقتصادی برای دیگران صفر و قیمت برای آنان یکسان است، اما در مورد دانش رقابت با مدل شومپیتر(shumpiter) مطرح میشود که در آن درآمد نهائی از هزینه نهائی میتواند بالاتر باشد و از سود حاصله بنگاهها میتوانند برای گسترش بنگاه و نیز افزایش هزینههای تحقیق و توسعه استفاده کنند؛ به دیگر تعبیر، اندیشه و دانش رقابتناپذیرند اما سایر کالاها رقابتپذیر میباشند. مقصود از رقابتپذیری این است که استفاده یک شخص از یک کالا مانع استفاده شخص دیگری از همان کالا میشود، مثلاً هنگامی که فردی با یک دستگاه رایانه مشغول کار است، شخص دیگری نمیتواند از همان رایانه استفاده کند اما دانش و اندیشه اینگونه نیست و در یک زمان مشخص افراد مختلف میتوانند از یک دانش و ایده استفاده کنند (Romer, 1995).
در واقع رقابتپذیری یک کالا موجب میشود که تولید مجدد آن محتاج هزینه باشد اما کالای رقابتناپذیر تنها یک هزینه اولیه تولید دارد و هزینه تولید مجدد آن صفر یا نزدیک صفر است. مثلاً تولید نخستین قطعه جدید رایانهای محتاج کار و تلاش است اما تولید نسخههای بعدی آن تنها هزینه مواد اولیه آن را دارد چرا که هزینه تولید مجدد اندیشه نهفته در این کالا صفر است. ویژگی رقابتناپذیری دانش است که باعث به وجود آوردن بازدهی فزاینده به مقیاس میشود. کالاهای فیزیکی به دلیل رقابتپذیر بودن از این ویژگی محروماند و لذا بازدهی کاهنده به مقیاس دارند. بازدهی کاهنده به مقیاس به این معناست که با فرض ثابت بودن سایر متغیرها و اضافه کردن یکی از ورودیهای، خروجی کمتری به نسبت مقدار اضافه شده ورودی به دست میآورد اما هنگامی که همه ورودیها به یک میزان اضافه شوند، خروجی نیز به همان میزان اضافه خواهد شد. اما دانش بازدهی فزاینده به مقیاس دارد.
و این به دلیل رقابتناپذیری دانش است. هنگامی که دانش تولید شد، هر شخص دیگری میتواند با هزینه صفر و یا نزدیک به صفر آن را کسب کرده و با استفاده از آن به خروجی خود بیفزاید. بدینترتیب چون هزینه ورودی نزدیک صفر است اضافه شدن هر میزان خروجی به معنای بازدهی فزاینده به مقیاس است.
ج) مفهوم گستره بازار
بسیاری از کالاهای فیزیکی دارای بازار محدود نسبی است، مثلاً قطعات ماشینهای ساخت ژاپن فقط در کشورهایی بازار دارد که این نوع ماشینها را وارد میکند، همچنین مواد غذایی حلال دارای بازاری است که در سطح تقاضای مسلمانان کشورهای اسلامی و غیراسلامی شکل میگیرد. زیرا نیاز به هر کالای فیزیکی محدود و در انحصار کشورهای خاصی است ولکن نیاز به علم در سطح جهان مورد پذیرش است. از کشورهای کمدرآمد آفریقایی تا کشورهای توسعهیافته اروپایی به دنبال کسب آن هستند. واردات گسترده کالاهای مربوط به فنآوری اطلاعات همانند قطعات کامپیوتری و… از کشورهای جنوب شرق آسیا در تمام کشورها دلیل این گستره بازار تقاضای اطلاعات و فنآوری است.
3- تحولات تئوریهای اقتصادی براساس اقتصاد دانشمحور
الف) تأثیر اقتصاد دانش بر تئوریهای رشد
در تئوریهای مرسوم اقتصادی تابع تولید دارای دو متغیر به عنوان نیروی «کار» و «سرمایه» است. افزایش هریک از این دو به عنوان عامل ورودی موجب افزایش محصول تولیدی میشود که از آن به عنوان رشد اقتصادی تعبیر میشود.
در کنار این دو متغیر ضریبی در خارج از تابع تولید قرار دارد که افزایش این ضریب خود به خود موجب افزایش محصول و رشد اقتصادی خواهد گردید. سولو (Solow) تغییرات این متغیر را تکنیکی نامیده بود. تابع تولید اقتصادی به شکل زیر است:
Y=A * F (k, l)
که در آن متغیر A ضریب فنآوری، متغیر k سرمایه و متغیر l نیروی کار است. هنگامی که سولو معادلات خود را نوشت به این نتیجه رسید که انباشت سرمایه موجب میشود که درآمد سرانه کشورها از حالت گذر به حالت پایدار برسند و در حالت پایدار با انباشت بیشتر سرمایه، درآمد سرانه تغییری نخواهد کرد و رشد آن مساوی صفر خواهد بود. در این تابع تولید رشد درآمد سرانه تنها از طریق رشد متغیرA یعنی تغییر و تحولات فناورانه امکانپذیر است. اما فناوری به صورت ضریبی خارج از تابع تولید دیده شده و بنابراین اقتصاددانان در مورد مکانیزمهای درونی آن دانش قلیلی داشتند، بر این اساس در صورتی که فنآوری به صورت معناداری درون توابع خود فرموله کنیم، نشان میدهیم که چقدر اقتصاددانان راجع به مکانیزمهای درونی رشد اقتصادی کم میدانند، در واقع ضریب A نشانگر میزان جهل ماست.
از اینرو، اواسط دهه 80 رومر با توجه به این دغدغهها دانش را به عنوان متغیری درون تابع تولید بازسازی کرد (Romer, 1986).
رومر دو ویژگی برای دانش برشمرده است، نخستین ویژگی این است که اندیشهها رقابتناپذیرند، اما سایر کالاها رقابتپذیر میباشند. منظور از رقابتپذیری این است که استفاده یک شخص از کالا مانع استفاده شخص دیگری از همان کالا میشود، مثلاً هنگامی که شخصی با یک دستگاه رایانه مشغول کار است، شخص دیگری نمیتواند از همان رایانه استفاده کند اما اندیشه و دانش اینگونه نیست. افراد مختلف در یک زمان مشخصی میتوانند از یک دانش استفاده کنند.
مثلاً دانشی را که شرکت تویوتا در سیستم تولید خود به کار میگیرد همزمان میتواند در سراسر جهان استفاده شود.
ویژگی دوم دانش این است که تا حدود زیادی غیرقابل منع کردن است، قابل منع بودن یک کالا بدینمعناست که صاحب آن بتواند دیگران را از استفاده از آن منع کند. اما دانش تا حدود زیادی غیرقابل منع کردن است (Romer, 1990).
یکی دیگر از ویژگیهای برجسته تولید دانش این است که هر مقدار در فرایند تولید از آن استفاده شود، زمینه پیشرفت آن بیشتر فراهم میگردد، به خلاف دیگر کالاها که در فرایند تولید از بین میروند، هرچند محصول بیشتری را تولید نمایند. مثلاً نیروی کار تولید ذرت میکند ولکن آنگاه که ذرت برای تولید ذرت به کار میرود، خودش در فرایند تولید از بین میرود در حالیکه مهارتها و قابلیتها با استفاده کردن بهبود مییابند. بر این اساس اقتصادهای جدید بیش از هر زمان دیگر از اهمیت دانش آگاهند. نظریات جدید رشد و نظریۀ جدید تجارت رابطه بسیار قوی بین افزایش مبنای دانش و نرخ رشد بهرهوری در نظر میگیرند. در واقع فرق اساسی تئوریهای اقتصادی تفاوت در فرضیات آنها در مورد میزان دانش و دانایی عملگران اقتصادی است. نظریات نئوکلاسیک عملگرایان را با اطلاعات کامل میانگارد، در حالیکه اقتصادهای اتریشی (کارل منگر) بر جهل و نادانی به عنوان نقطه یادگیری تکیه میکند. به دیگر تعبیر تئوریهایی که فوق عقلائی و عقلائی بودن را در نظر میگیرند با تئوریهایی که عقلائی بودن محدود را قبول دارند، از جهت پیشفرضها تفاوت اساسی دارند. در نهایت میتوان چنین نتیجهگیری نمود که در تئوریهای نئوکلاسیک تأکید اصلی بر دو پیشفرض اساسی به عنوان تخصیص بهینه منابع و رفتار عقلائی عملگران اقتصادی است ولکن در اقتصاد دانشبنیان در برابر تخصیص بهینۀ منابع، نوآوری و در برابر رفتار عقلائی عملگران اقتصادی، دانش و یادگیری آنها را مطرح مینماید.
ب) تأثیر اقتصاد دانش بر تئوری بازیها
کاربرد دانش یک بازی با مجموع صفر نیست که در پایان بازی یکی از طرفین بازی به یک اندازه سود و طرف دیگر به همان میزان ضرر کند، در استفاده از دانش همه میتوانند سود کنند بدون اینکه به کسی ضرری برسد. بیشک پیشگامان و مولدان هر علم و تکنولوژی جدید نسبت به افرادی که فقط از تکنولوژی دیگران تقلید میکنند، سود بیشتری میبرند. در واقع یک کشور تقلیدکننده صرفنظر از هزینههایی که بایستی به عوامل ایجاد کننده تکنولوژی بپردازد، سود و منفعت میبرد. بر این اساس استفاده از اندیشه و دانش در فعالیتهای اقتصادی از دیدگاه نظریه بازیها میتواند مورد توجه قرار گیرد و این نظریه را در مورد کاربرد دانش از دیگر کالاهای فیزیکی متمایز نماید.
4- راهبرد اقتصاد دانشبنیان در ایران
بیشک دانشآموختگان آموزش عالی هر کشور به عنوان کارسازترین سرمایه انسانی کارآفرین و فرصتساز است. در واقع عامل اساسی تولید دانش جدید، تکنولوژی پیشرفته، سرمایه فیزیکی جدید، تولید سرمایه انسانی تأثیرگذار و مدیریت منابع ملموس و ناملموس به حساب میآید. بر همین اساس در توسعه و پیشرفت همهجانبه نفس اساسی دارند. هدف آموزش عالی در ایران نیز تربیت چنین انسانهایی است ولکن بعضی از دانشآموختگان دانشگاهها نهتنها کارآفرین و زمینهساز نیستند بلکه توانایی یافتن شغل مناسب را هم ندارند.
در یک نگاه سطحی ممکن است که چنین تصور شود که منشأ این مشکل فقط در نظام آموزش عالی کشوراست. برنامه آموزشی دانشگاهها، انسانهای کارآفرین و فرصتساز تربیت نمیکنند ولکن واقعیت این است که آموزش عالی و مؤسسات آموزشی و تحقیقاتی وابسته به آن فرایند تولید دانش را در راستای دستیابی به کشف و اختراع بر عهده دارد. رسالت دانشگاه در این است که مسیر آموزش را به سمت کشف و اختراع مورد نیاز جامعه در حال توسعه، هدایت و گام اول و اساسی پیشرفت علمی را که قدرت کشف، ابتکار و خلاقیت است، بردارد ولکن این کشف اختراع، مستقیماً قابل عرضه به بازار تقاضای بنگاههای تولیدی ناست بلکه میباید تبدیل به محصول مورد تقاضای این بازار شود. از اینرو لازم است مراکز علمی مناسب دیگر، بر روی این دانش، اکتشاف و اختراع سرمایهگذاری و آن را تبدیل به محصول قابل عرضه نمایند و آنگاه که چنین محصولی عرضه شد، تقاضای استفاده از آن در بنگاههای تولیدی فراهم میگردد.
به دیگر تعبیر دانشگاه کار تولید علم، کشف و اختراع و پارکهای علم و فنآوری وابسته به وزارت علوم کار تبدیل نیروی دارای قدرت کشف و اختراع به شرکت دارای محصول و پارکهای علم و فنآوری وابسته به صنعت وظیفه تبدیل شرکت دارای محصول به شرکت مرتبط به بازار و بنگاههای تولیدی را میباید بر عهده گیرند تا اینکه دو فرایند زیر در متن روابط اجتماعی ـ اقتصادی ایران شکل گیرد.
1- ترتیبات نهادی متناسب با تغییر برونزای تکنولوژی
دانشگاهها و شهرکهای علم و فنآوری عرضهکننده دانش به طور عام و سرمایه انسانی و فنآوری به طورخاص هستند و در مقابل بنگاهها و سازمانهای صنعتی و تولیدی مبتنی بر دانش تقاضاکنندگان دانش به طور عام و سرمایه انسانی و فنآوری به طور خاص هستند. انباشت سرمایه انسانی تغییر فنآوری را که از ارتباط متقابل تولید دانش، کشف، اختراع و صنایع مبتنی بر دانش حاصل میشود، میتوان تغییر درونزای تکنولوژی و فنآوری نامید، در مقابل تغییر تکنولوژی در اثر خرید فنآوری جدید از خارج توسط صنایع مبتنی بر دانش بدون ارتباط با مراکز علمی و تحقیقاتی داخلی تغییر برونزای تکنولوژی نامیده میشود. بر این اساس ترتیبات نهادی میباید ظرفیت سازمانهای تولیدی را متناسب با فرایند توسعه علمی شکل دهد. پیدایش چنین ظرفیتی برای سازمانها تأمین منافع شخصی را میطلبد. تا نفع شخصی تأمین نشود، سازمانهای تولیدی ظرفیت سازمانی خود را ارتقاء نمیدهند؛ بنابراین باید ترتیبات نهادی در جامعه مسیر تبلور نفع شخصی را تأمین نمایند تا اینکه انگیزه افزایش ظرفیت سازمانی از درون سازمان بجوشد. بدیهی است که نفع شخصی در سایه همکاری سازمانها، راحتتر و کمهزینهتر تحصیل میشود. این همکاری نیز بر پایه ترتیبات نهادی شکل میگیرد. درنتیجه ترتیبات نهادی است که با پذیرفتن تأمین نفع شخصی اولاً ظرفیت سازمانهایی برخاسته از آنها را ارتقاء میبخشد و ثانیاً در سایه همکاری سازمانها با یکدیگر مسیر تغییر برونزای تکنولوژی را هموارتر مینماید.
2- تأثیر رابطه متقابل فنآوری جدید و مهارت نیروی انسانی بر فرایند توسعه
بین فنآوری جدید و مهارت نیروی انسانی (توسعه منابع انسانی) رابطه فزایندگی وجود دارد زیرا با نوآوری تغییر در فنآوری و تکنولوژی به وجود میآید. این تغییر درآمد آموزش و مهارت و نرخ بازدهی آنها را در مقایسه با هزینههای آن افزایش، و درنهایت موجب رشد سرمایهگذاری در سرمایه انسانی میشود. از طرفی رشد سریعتر سرمایه انساین هزینه تولید دانش در آینده را نسبت به هزینه تولید آن در زمان حال کاهش و در برگشت بازدهی نوآوری را افزایش میدهد. درنتیجه، نوآوری بیشتری تحقق مییابد و تغییر تکنولوژی را شتاب میبخشد؛ به دیگر تعبیر دو نوع سرمایهگذاری با یکدیگر وابستگی تکمیلی دارند، زیرا با افزایش کیفیت نیروی انسانی، بنگاه به سرمایهگذاری در تکنولوژی تشویق میشود و در مقابل بهبود تکنولوژی در سطح بنگاه، نیروی انسانی را به سرمایهگذاری در کسب دانش و مهارت جدید تشویق مینماید (Jusu, 1999).
نتیجهگیری
یکی از زیرساختهای اساسی اصول و سیاستهای اقتصاد مقاومتی، بازسازی اقتصاد داخلی براساس اقتصاد دانشبنیان است، تأثیر متغیر دانش همچنانکه در میدان عمل و کاربرد مسیر رشد اقتصادی را فراهم مینماید، در مباحث علمی نیز مفاهیم و نظریات علمی اقتصاد را دگرگون میسازد. بر همین اساس مفاهیم کمیابی منابع، رقابت، گستره بازار و نظریات علمی رشد، بازیها متحول میشوند همچنانکه در اقتصاد ایران به عنوان یک راهبرد تأثیرگذار آثار و نتایج حیاتی و سرنوشتساز خود را به دنبال دارد.