جهان بین یکی از افرادی که مورد شکنجه ساواکیها در دوران انقلاب قرار گرفته، درباره بندهای مختلف زندان ساواک (موزه عبرت فعلی) گفت: هر بند دارای چند سلول انفرادی است. متهمین بعد از دستگیر شدن به این مکانها منتقل میشدند و از همان ساعات اولیه انتقال، بازجوییها شروع میشد. بخاری در بند وجود دارد که در زمستان، گرما و گاز CO۲ تولید میکرد. بنابراین زندانیان دچار تنگی نفس و سرفههای شدید میشدند. واقعاً نام موزه عبرت برازنده این مکان است؛ جوانان ما باید عبرت بگیرند. آرامش و امنیتی که الان داریم، متأثر از روزهایی است که زندانیان در این مکان شکنجه شدند و نتیجه این اتفاقات پیروزی انقلاب اسلامی ایران است.
وی با اشاره به زمان ورود خود به زندان ساواک، درباره محل خواب و لباس هایشان بیان کرد: من تیر ماه سال ۵۵ به دلیل تکثیر و توزیع اعلامیه حضرت امام و ارتباط با جمعیت موتلفه اسلامی دستگیر شدم. شهریور سال ۵۵ هم به مدت سه ماه به سلول دیگری منتقل شدم که به اصطلاح انفرادی بود؛ اما در فضایی بسیار کوچک حدود ۵ تا ۱۰ نفر حضور داشتند. ما برای خوابیدن مجبور بودیم به صورت طولی بخوابیم. ساواکیها گاه فرصت استراحت و خواب شب را هم از ما دریغ میکردند. همیشه زیراندازی که زیرمان میانداختیم، آغشته به خون بود. لباسی هم که به محض ورود به زندان به من دادند، به مدت ۴ ماه شسته نشده بود و آلوده به خون و چرک بود.
او درباره انواع شکنجه ساواکی ها عنوان کرد: آنها بعد از ۴ ماه به من اجازه حمام رفتن دادند؛ لذا استفاده از حمام با اجازه و تشخیص بازجو انجام و در آنجا آب جوش بلافاصله به آب یخ تبدیل میشد. حمام رفتن با صدای فریاد افرادی که شکنجه میشدند همراه بود که این هم برایمان نوعی شکنجه بود. برای خروج از حمام با کابلی توسط نگهبانان کتک میخوردیم. حوضی وسط حیاط زندان ساواک وجود داشت که در زمستان و تابستان پر از آب بود و برای گرفتن اعتراف از زندانیان استفاده میشد. به دفعات زیاد سر زندانی را داخل آب میبردند تا به مرحله خفهشدن برسد. در زمستان هم با وجود یخ زدگی حوض مجدد این شکنجه تکرار میشد. بعد از دستگیری، از زندانیان سیاسی با نصب پلاک بر روی سینه آنها جهت تشکیل پرونده عکس گرفته میشد. بعد از شکنجههای طاقت فرسا و جراحتهای ناشی از آن، زندانیان قادر به حرکت نبودند و توسط زندانبانان به سلول مربوط منتقل میشدند.
جهان بین درباره قفس داغ این شکنجه گاه اظهار کرد: در قسمتی از زندان قفس داغی بود که با لوله های فلزی ساخته شده بود و دارای ۸۰ سانتی متر ارتفاع بود ؛ با طول و عرض نیم متر که سقف آن را با ورقهای فلزی پوشانده بودند. ابتدا زندانی را با فشار فراوان از ورودی کوچک این قفس داخل میکردند. سپس در قفس را قفل میکردند. بعد از آن توسط اجاقی زیر قفس شروع به داغ کردن آن میکردند که فرد در این شرایط دچار سوختگی شدید میشد. بعد از اتمام شکنجه به دلیل اینکه زندانی به مدت طولانی در فضای محدودی قرار داشت تا ساعتها عضلات و استخوان هایش به حالت مچاله باقی میماند.
احمد شیخی یکی دیگر از افراد مورد شکنجه در این زندان هم درباره تلخترین خاطرات خود بیان کرد: یکی از تلخترین خاطرات زندانیها از جمله خودم، ایستادن در صف انتطار اتاق شکنجه بود. با بدن زخمی و چشمهای بسته، رو به دیوار میایستادیم تا به نوبت وارد اتاق شکنجه شویم. این شرایط برایمان شکنجه محسوب میشد؛ زیرا صدای زجّهها و نالههای افراد از داخل اتاق به گوش میرسید.
وی درباره انواع دیگری از شکنجههای ساواک مطرح کرد: در اتاقی تخت شلاق وجود داشت که زندانی را به این تختها میبستند و شلاق میزدند. همچنین برای اینکه زندانی نتواند فریاد بزند، روی سرش بالشت قرار میدادند. زندانیان برای اینکه شکنجه متوقف شود باید انگشت شست دست را تکان میدادند که به معنای اعتراف کردن بود. در قسمت دیگر هم دستگاهی به نام آپولو وجود داشت که انگشتان دست و پا زیر گیره قرار میگرفت. در این قسمت به جای استفاده از بالشت از کلاهی فلزی استفاده میکردند؛ بنابراین اگر زندانی فریاد می زد صدا داخل آن میپیچید و باعث آزار و اذیتش میشد. بعد از اتمام شکنجه، جلادان پای زندانی را لگد میکردند. زخمها شکافته میشد و پودر پنیسیلین میریختند که پا عفونت نکند.
شیخی در پایان تصریح کرد: وظیفه جوانان ما کسب علم و دانش است. ما باید امثال شهید فخری زاده را زیاد داشته باشیم تا بتوانیم در برابر بیگانگان بایستیم و بر اساس دستورات رهبری به وظایفمان عمل کنیم تا بتوانیم این انقلاب را به اهداف مقدسش برسانیم.