به گزارش حلقه وصل، نویسنده، کتاب «بگو ببارد باران» را به شیوه دوم شخص به رشته تحریر درآورده و نگارش زندگی شهید احدی را از مقطع پذیرفته شدن در رشته تجربی کنکور سراسری، آغاز کرده و تا شهادت آن شهید در عملیات رمضان به پایان رسانده است.
روایت دوم شخص که در آن نویسنده روایت زندگی سوژه داستان را بر اساس مستندات تنظیم و تدوین میکند، سبب میشود خواننده خود را بلاواسطه با شخصیت رو در رو ببیند. این شیوه روایت داستان که معمولا استفاده نمیشود از ویژگیهای مهم این کتاب است که سبب شده از کلیشههای رایج در شیوه دانای کل فاصله بگیرد. همچنین در این شیوه خواننده از اتهام زنی علیه نویسنده کتاب که سلایق شخصی خود را وارد داستان کرده است خودداری میکند. همچنین کوتاه بودن حجم کتاب از مواردی است که از اطناب در روایت جلوگیری کرده است.
قسمتی از متن کتاب:
«... دیگر نمیخواهم زنده بمانم. من محتاج نیست شدنم. من محتاج توام خدایا! بگو باران ببارد که کویر شورهزار قلبم سالهاست سترون مانده. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم...
خدایا! دیگر طاقت ماندن ندارم. بگذار این خشکزار وجودم، این مرده قلب من، دیگر نباشد. بگذار این دیدگان دیگر نبیند. بس لست هر چه دیدهاند.
بگذار این گوشهای صم دیگر نشوند، بس است هر چه شنیدهاند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند، بس است هر چه جنبیدهاند.
خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم. دور از هر کثرتی، دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی»
شهید «احمدرضا احدی» در آبان سال 1345 در اهواز متولد شد. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان مهاجر جنگی همراه خانواده به ملایر بازگشت و در رشته ی علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 64 در کنکور سراسری تجربی رتبه اول را کسب کرده و در رشته پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد. وی نخستین بار در سال 61 به جبهه رفت و در عملیات رمضان شرکت کرد و در همین عملیات مجروح شد .
احمد رضا احدی در شب دوازدهم بهمن سال 65 به شهادت رسید. پیکر آن شهید به شهرستان ملایر بازگردانده و در آرامگاه عاشورای به خاک سپرده شد.
«بگو باران ببارد، مستند روایی زندگی شهید احمدرضا احدی» در 120 صفحه مصور به قلم «مرضیه نظرلو» نوشته و در 2500 نسخه توسط نشر «نارگل» منتشر شده است.