به گزارش حلقه وصل، ۱۴ تیرماه مصادف با سالگرد درگذشت پدر رهبر معظم انقلاب اسلامی است. به همین مناسبت بخشی از زندگینامه پدر معظم له که از سوی موسسه فرهنگی جهادی صهبا تهیه شده است در ادامه از نگاه شما میگذرد:
پدرِ رهبر معظّم انقلاب، آیتالله سید جواد خامنهای شانزدهم آذر ۱۲۷۴ (بیستم جمادی الثانی ۱۳۱۳) در نجف اشرف به دنیا آمدند. پدرِ ایشان، حاج سید حسین خامنهای که برای مدتی به نجف مهاجرت کرده بودند، در زمان کودکیِ سید جواد به تبریز بازمیگردند. حاج سید حسین، از علمای برجسته و ممتاز و مهم تبریز و امامجماعت مسجد جامع این شهر بودند.
حاج سید جواد، تحصیلات دینی خود را در شهر تبریز و در جوار پدر بزرگوارشان آغاز میکنند. چند سال بعد از فوت پدرشان، وقتی برای زیارت به مشهد میروند، آنجا به فضای علمی و طلبگی مشهد، علاقهمند میشوند. نُه ماه در مشهد میمانند. بعد به تبریز بازمیگردند تا برای اقامت دائمی در مشهد از مادرشان کسب اجازه کنند. به تبریز که میرسند، میبینند مادرشان فوت کرده است. آقا سید جواد آنقدر به پدر و مادر خود علاقه داشتند که تا سالهای سال بعد از فوت آن دو بزرگوار، هر روز یک سورة قرآن برای پدر و یک سوره برای مادرشان میخواندند و به آنها هدیه میکردند.
یک سال بعد از فوت مادر، همراه همسر خود به مشهد رفته و در آنجا سکونت میکنند. در مشهد، دروس طلبگی خود را، نزد استادانی همچون حاج میرزا محمد آقازاده (فرزند آخوند خراسانی)، حاجآقا حسین قمی و آقامیرزا مهدی اصفهانی ادامه میدهند. بعد از گذشت هشت، نُه سال، سال ۱۳۴۵ قمری، در سن سی ودوسالگی به نجف میروند و تا سال ۱۳۵۱ قمری، آنجا میمانند. در این مدت، از درس میرزای نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی و محمدحسین غروی اصفهانی(کمپانی) و آقا ضیاء عراقی بهره میبرند و از همه این بزرگان، اجازه اجتهاد میگیرند. سپس به مشهد بازگشته و مشغول تدریس میشوند.
سال ۱۳۶۱، آیتالله خامنهای در مصاحبهای با مرکز اسناد انقلاب اسلامی، درباره پدرشان میفرمایند:
«ایشان مجتهد است و صاحبنظر است، صاحبفتواست. نوشتههای خیلی زیادی، تقریرات مرحوم نائینی را به میزان زیادی دارد. هرگز اهل تظاهر و در جمعآمدن نبوده. و مردیست زاهد، کنارهگیر، متعبد. تا وقتی من یادم میآید، از زمان کودکی تا همین حالا، ایشان هرگز تهجدش قطع نشده، نماز شبش ترک نشده. همیشه ایشان دو ساعت به صبح، یک ساعت به صبح بیدار بوده. هنوز هم همینطور است. بااینکه بهکلی ایشان بیحال هست، بازهم این عادت حسنه را و این مَلَکه را ترک نکرده. اهل قرآن، اهل دعا، اهل عبادت، اینطور آدمیست و ضمناً اهل درس و بحث.» ۱۳۶۱
آیتالله سید جواد خامنهای در مشهد، علاوه بر تدریس، در دو مسجد امامجماعت بودند: مسجد صدیقیها و مسجد گوهرشاد. برنامه حاج سید جواد آقا، تا سالهای متمادی اینچنین بود که هر روز پیش از نماز صبح، به حرم مطهر امام رضا مشرف شوند و پس از زیارت، برای اقامه نماز صبح، به یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد بروند. همچنین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را نیز در مسجد صدیقیها در بازار مشهد ـ که معروف بود به مسجد ترکها ـ اقامه کنند. حاج سید جواد حدود چهل سال در مسجد صدیقیها نماز خواندند، تا اینکه این مسجد در طرح توسعة حرم رضوی قرار گرفت، و تغییر مکان و تجدید بنا داد.
«ایشان در ماه رمضانها بعد از نماز، صحبت میکردند، منبر میرفتند. منبرِ اخلاقیِ خوبی بود، برای مردم مفید بود، آن عده مردمی که پای منبرشان میآمدند، خیلی مفید بود برایشان. و دوران سال هم، مدت طولانیای ـ که من یادم است، چند سال ـ ایشان بعد از نماز مغرب و عشا روی منبر معارف میگفتند، باز برای مردم؛ جمع میشدند مردم، کسبه، بازاریها، همانهایی که نماز ایشان بودند، درس معارف ایشان مینشستند. ایشان معارف میگفت؛ توحید، نبوت، معاد. یادم هست محور بحث ایشان هم کفایـ÷ الموحدین [فی عقاید الدین] بود، که خب کتاب معروفیست و ایشان خیلی آن کتاب را دوست داشتند و به آن معتقد بودند، میگفتند کتاب خیلی خوبیست. بعدها من یکوقتهایی مراجعه کردم، همینطور هم بود، واقعاً کتاب پرمحتوا و پرمغزیست. آن، محور بحث ایشان بود و زیاد تشریح میکردند برای مردم.» ۱۳۶۱
از نظر سیاسی نیز ایشان همچون بسیاری از علما، نسبت به دستگاه پهلوی، بغض و کینه داشتند. و با وجودِ دعوتهای عمومی و خصوصی زیادی که از ایشان میشد، هرگز در هیچ جلسهای (حتی جلساتی که به دعوت آستان قدس بود) شرکت نکردند.
«معتقد بود که اینها طاغوتند، اینها بدند، اینها ظالمند و به اینها بههیچوجه نباید نزدیک شد. به آنها نزدیک نمیشد واقعاً، پای این حرف ایشان ایستاده بود. هرگز پول از آن دستگاه نگرفت. میدانید پولهایی آن دستگاهها گاهی برای علما میفرستادند. درِ خانة علما، هزار تومان، پانصد تومان، برای همه میفرستادند، در مشهد اینطور بود که برای همة علما میفرستادند. شاید بتوانم بگویم تنها کسیکه این پول را نگرفت یا جزو معدود کسانیکه نگرفتند، پدر من بود. بااینکه وضع زندگیاش هم خوب نبود و در عُسرت زندگی میکرد، هیچوقت به اینها نزدیک نشد. این جزو بهاصطلاح آن امتیازات ایشان هست که ما همیشه در ذهنمان، این، با یک عظمتی تلقی شده. البته در وقتیکه مبارزات شروع شد، اول، سال ۴۱ و اینها، ایشان وارد شد در مبارزه. یک چندتا اعلامیه هم بود، ایشان امضا کردند؛ مثل بقیة علما که امضا میکردند، ایشان امضا کردند. حتی در سال ۴۳ که امام را تبعید کردند به ترکیه، ایشان جزو کسانی بود که نماز را تعطیل کرد، به مسجد نرفت و تعطیلی نماز ایشان با توجه به اینکه مسجد در بازار بود و بین مردم بود و مورد توجه بود، مؤثر واقع میشد. چندین روز ایشان ـ تاوقتیکه قرار بود اعتصاب باشد ـ اعتصاب بود، ایشان نماز نرفت. در اجتماعاتی که علما شرکت میکردند، ایشان شرکت کردند. گاهی هم به من ـ که کارگردان آن اجتماعات بودم در مشهد ـ میگفتند که تو عوضِ من آنجا رأی بده، بگو که من هستم، موافقم. خود ایشان خیلی اهل اجتماع نبود، ممکن بود بعضی جاها شرکت نکنند.» ۱۳۶۱
دوستی و رفاقت قدیمی حاج سید جواد با حضرت امام و علاقهشان به ایشان نیز جالب توجه است.
«[پدرم] میگفتند یکوقتی آقای خمینی آمدند مشهد و نامهای از آقای حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادی آوردند. [آقای نجمآبادی] از دوستان خیلی صمیمی و نزدیک پدرم بود. نامهای از او آوردند و در آن نامه، آقای نجمآبادی، آقای خمینی را تعریف کرده بود که ایشان مرد فاضلیست و از دوستان ماست و اینها. پدرم میگفتند که من نامه را که خواندم دیدم خیلی آقای محترمِ عزیزِ خوبیست، با ایشان دوست شدیم و دیدنشان رفتم و دعوت کردم از ایشان منزلمان. از آنجا رفیق شدند باهم. با آقای خمینی خیلی نزدیک بودند. من هم قم که بودم، هروقت خدمت امام میرسیدم در منزل، ایشان احوال پدرم را میپرسیدند و در یکی، دو باری که پدرم هم قم آمدند در آن مدت، با آقای خمینی ملاقات کردند، ایشان دیدنشان آمدند. غرض [اینکه] به آقای خمینی بهخصوص، علاقهمند بود ایشان.» ۱۳۶۱
اما درباره همسر آیتالله سید جواد خامنهای. ایشان پس از بازگشت از نجف به مشهد، در حدود سال ۱۳۱۱ شمسی، همسر خود را بر اثر بیماری از دست میدهند؛ که در این زمان، سه دختر به نامهای علویه، بتول و فاطمهسلطان داشتند. ایشان مدتی پس از فوت همسرشان، با بانو خدیجه میردامادی، فرزند سید هاشم میردامادی نجفآبادی ازدواج میکنند؛ که تولد سید علی آقای خامنهای، یکی از برکات این ازدواج بوده است.