
حلقه وصل: حسین حسننژاد/
تاکنون به سرمایههای جبهه فکری و فرهنگی انقلاب اندیشیدهایم؟ اگر چشم فرصتبین داشته باشیم با گشتوگذاری مختصر در شبکههای اجتماعی، پای هر مطلب جنجالی، تعداد فراوانی نظر و بازخورد میبینیم. شاید اگر نگاهمان امنیتی باشد این کثرت دیدگاهها خودش یک تهدید قلمداد شود؛ به مثابه ابرهای متراکمی که یک سیل افسارگسیخته را نوید میدهند؛ اما یک انسان فرهنگی این افکار پویای عمومی را ابرهای بارانزایی میداند که میتواند آنها را هدایت کند و سبزی و خرمی بیافریند. او به این هم متوقف نمیشود و دست روی دست نمیگذارد بلکه برای این افکار و بهکارگیری آنها برنامه دارد.
این نکته را بگذارید در کنار تفکر مرحوم علامه مصباح (رحمهاللهعلیه)، که میگفت: «بایـد شـناختهای اجمالی از انقلاب را تبدیل به شناختهای تفصیلی کنیم.» اینکه مـا در ابتـدا، شـناخت اجمالـی از حرکت انقلابی داشـتیم و آن را در حد یک گزاره ساده و بسیط «مقابـل با اسـتکبار» میدانستیم، در مقطـع بعـد از پیروزی انقلاب، دیگر این شناخت اجمالـی کفایت نمیکنـد. از آن سو نباید صرفا تکیـه بـر احساسـات و عواطـف عمومی کنیم که اگر این طـور باشـد، انقـلاب که بر مبنای مردمسالاری است مرتـب دچـار تـکان و تنـش میشـود و هـرکـس از راه میرسـد یـک مـوج احساسـی ایجـاد میکنـد و انتخابهـای مـردم را میلغزاند. مـردم از حرکتهـای زیگزاگـی ناراضی میشـوند و دیگر هیچ واحدی برای انقلاب باقی نمیماند. در واقع انقلاب و جامعهای که احساسـی اسـت و عقلانی نیست برایش این اتفاق میافتـد.
تا اینجا به این نتیجه میرسیم که باید افکار عمومی را در جهت تفصیل و گسترش فهم و معارف انقلابی به کار برد؛ اما از اینجا به بعد نگاه غالب مدیران ما این است که باید صاحبنظران برجستهای وارد شوند و کار تفصیل و بسط اندیشه انقلاب را به عهده بگیرند. قطعا این نگاه، درست و لازم است؛ اما یک ملاحظه دارد و آن این است که وقتی شما آبخوان و دامنهای برای بارش ابرهای متراکم افکار و اظهار نظرات متعدد فراهم نکردید آنها سرخورده میشوند و از شنیدن بیانات هرچند نغز و حکیمانهتان سر باز میزنند.
سخن این است که جبهه فکری و فرهنگی انقلاب، باید گستره اندیشهورزی را مشکّک ببیند و برای آن لایههای نخبگانی تا مردمی در نظر بگیرد و برای آن، عملیات، بسازد. اگر دم از گسترش دانشگاهها و تحصیلات عالیه میزنیم و آن را رهاورد انقلاب اسلامی میدانیم، آنچنانکه هست، نباید به محصول و خروجی این مراکز علمی که خیل عظیم فارغالتحصیلان مدّعی اندیشه هستند پشت با بزنیم و نباید آنها را در معادلات و ساختار مدیریت فرهنگی جامعه نبینیم! هیچ انسان فرهیخته منصفی، منکر این مطلب نیست که این جمعیت عظیم، لزوما صاحب فکر و اندیشه نیستند و غالبا هم از نظام اندیشهگانی منسجمی برخوردار نیستند تا به درد راهبری جریان فکری انقلاب بخورند؛ اما باید ادعا و حرکت فکری این توده مردمی تحصیلکرده را امر مبارکی دانست که میتوان با تعامل دیالوگی و همراه با مدارا، مأموریت جبهه فرهنگی انقلاب را به انجام رساند.
گام دوم انقلاب و آرمان تمدنسازی با انحصار اندیشهها در علمای اعلام و تحمیل بیتعامل و گفتوگو به جوانان و اقشار مختلف جامعه محقق نمیشود. گوهر «نصیحت و خیرخواهی» در این دوران شکوفایی اندیشهها که به برکت انقلاب اسلامی رخ داده با انحصارطلبی فکری و راهبری، لگدمال خواهد شد. به نظر میرسد جبهه فرهنگی انقلاب موظف است شجاعانه به میدان اندیشهها وارد شود و خود را با عملیاتهای هزینهبری که به مذاق یک قشر و تفکر خاص، خوش میآید، مشغول نکند. بخش عظیمی از عملیاتهای ما باید برای به میدان آوردن اندیشهها و افکار عمومی جامعه باشد. افکاری که شاید «عمومی» و نازل باشد ولی مدعی «نخبگانی» بودن است و اتفاقا در حرکت و مسیر انقلاب، حرف و انقلت دارد.
این نکته را هم باید دید که مدیریت افکار برای تفصیل اندیشه انقلابی، به چینش یک هرم و نظام فکریِ پنهان نیاز دارد. هرمی که کف آن دانشآموختگان دانشگاهی و کنشگران مطلببنویس فضای مجازی هستند و رأس آن که در ضمن، مغز فعال و ناظر این ساختار هرمی است، هیئت اندیشهورز جبهه فرهنگی انقلاب خواهد بود. گفتنی است که مدیریت موثر و در عین حال چراغ خاموش این افکار چندمیلیونی، نیاز به ساماندهی و شبکهسازی متفکران ردههای میانی انقلاب دارد تا همچون معلمانی در فضای تعاملی مجازی، یک حرف بزنند و گوش شنوای خوبی داشته باشند، با مردم دوست شوند و از جانب دستگاههای فرهنگی حمایت راهبردی و مادی گردند.
شاید بگویید این شبکهسازی در سطح فعالان فجازی انقلابی روی داده و متصدی آن هم فلان نهاد فرهنگی است؛ اما باید پذیرفت که پخش و ارائه محتوا در فضای مجازی کافی نیست بلکه باید بسترهای تعاملی متعدد و متنوعی را فراهم کرد و با سعه صدر بیشتر شنید تا گفت. در این میدان، نسبت شنیدهها به گفتهها، حداقل باید دو به یک باشد. اینکه میبینیم مخاطبان عملیاتهای جبهه، درصد انگشتشماری از جامعه هستند به این معنا نیست که این راه، بیجاذبه و پرسنگلاخ است بلکه اثر کور بودن و کورمال حرکتکردن مدیران و بدنه فرهنگی ماست. مدیری که جامعه را یک کل همنظر با خود میداند، با خوشبینی جاهلانه از همهجانبهنگری میگریزد و در نهایت عملیاتهایی را شروع میکند که گلدرشتهایی از نمادها و عناوین انقلابی را برای اثبات ادعای انقلابیگریاش در خود دارد، تنها در سطح انقلابیون، فعال خواهد ماند و جامعه را درگیر نخواهد کرد.
دور از انتظار نیست که در افق روشن حرکت انقلاب، دانشگاه اندیشه انقلاب اسلامی در زمین اذهان یک کشور احداث شود و آحاد جامعه را بدون غربال کردن و پس زدن، پذیرش کند.