محمدصادق شهبازی: دعوای جدی در دهه هفتاد بر سر مبنای الهی یا مردمی در مورد مشروعیت وجود داشت. طیف اول که در قله آن در فضای علمی بزرگانی چون آقای مصباح و جوادی آملی بودند مبنای مشروعیت را الهی میدانستند و طیف دوم که مرحوم منتظری بزرگترین چهره آن بود، مبنای مشروعیت را مردمی میدانستند، لذا اینان از کشف (فرد واجد مشروعیت از جانب خدا) و آنان از انتخاب او سخن میگفتند. اما در لایه سیاسی، رسانهای، دانشگاهی و... بحث دامنهداری در این زمینه صورت گرفت و در فضای عمومی صفبندی ایجاد شد و دهها جوابیه و دوره آموزشی و پاسخ به شبهه و... حول آن سامان یافت.
اما واقعیت این بود که این دوقطبی(که جای تدقیق آن در حوزه تخصصی و علمی آن بزرگواران بود)، نتیجه عینی و عملی جز اختلافات گفتهشده نداشت؛ چرا که در عرصه واقعیت نه میتوان کامل ماجرا را الهی و فرابشری دید و نه کاملاً مردمی. کسانیکه معتقد به مشروعیت الهیاند، این را باید بهوسیله بشر محقق کنند که امکان خطا و اشتباه دارد و در نهایت حتی میتواند کسیکه حقانیت ندارد، بهواسطه همین مسئله در جایگاه حکومت بنشیند. کسانی هم که معتقد به مبنای مردمی مشروعیت هستند، یا به شاخصها و اصول شرعی اعتقاد ندارند که خب از اساس، حکومت دینی را نفی میکنند و از بحث خارجند. یا قائلند که پس مردم در ان چارچوب به انتخاب میپردازند، و این انتخاب مقید است و طبیعتاً نظارت و صلاحیتسنجی و... بر اساس اصول الهی صورت میگیرد که نمیتوان آن را مردمی محض دانست. این بحث در محیط علمی جا داشت و در فضای سیاسی و رسانهای و... اثری جز ایجاد حاشیه نداشت.
رهبر انقلاب در اوج آن صفبندی، با وجود اینکه خود بهلحاظ نظری به یکطرف نزدیکتر بودند، حاضر نشدند در این دوقطبی بازی کنند و صورتمسئله را عوض کردند: «مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و نیز عدالتخواهی است. این، پایه مشروعیت ماست. الان دربارهی مشروعیت حرفهای زیادی زده میشود، بنده هم از این حرفها بلدم؛ اما حقیقت قضیه این است که اگر ما دنبال عدالت نباشیم، حقیقتاً من که اینجا نشستهام، وجودم نامشروع خواهد بود؛ یعنی هرچه اختیار دارم و هرچه تصرّف کنم، تصرّف نامشروع خواهد بود؛ دیگران هم همینطور. ما برای عدالت و رفع تبعیض آمدهایم. ما آمدهایم جامعه را از مواهب الهی خودش - که مهمترین مواهب الهی در عدالت وجود دارد - و همچنین مواهب اخلاقی و معنوی برخوردار کنیم» (۱۳۸۲/۰۶/۰۵).
کسانیکه چنین مباحثی را مطرح میکنند، آگاهی دارند که این مباحث عدهی را برخواهد آشفت و جوابها درپی خواهد داشت. بیآنکه پذیرش یا نفی دو طرف آن، اتفاق واقعی ایجاد کند و سؤالات از مسائل جدیتر برکنار خواهد ماند. سؤالاتی نظیر اینکه:
بندهای سیاستهای اقتصاد مقاومتی چگونه پیگیری شد؟ چرا مسئولان اجرای آن هنوز از بشود و ... سخن میگویند بدون اینکه خروجی عین دیده شود (که حتی داد رهبری را در دیدار کارگزاران نظام بلند کرد)؟ چرا نابرابری در جامعه افزایش یافته و قانونی و نهادینه شده است؟ سرنوشت اینهمه تفاهمنامه خارجی چه شد، آیا اینها رونق ایجاد کرد یا امنیت ملی را در خطر قرار داد؟ آیا آن 60 درصد ظرفیت تعطیلشده تولید که رهبر انقلاب گفتند فعال شد؟ چرا هنوز مناطقی مثل قلعهگنج و بلوچستان و ایلام و... در فقر دست و پا میزنند؟ طرح تحول سلامت و انتقال بیمههای سلامت به وزارت بهداشت چه برای کشور به ارمغان آورد و چرا بسیاری بیمارستانها از پذیرش دفترچههای تأمین اجتماعی و... استنکاف میکنند؟ و هزاران سؤال واقعی دیگر. که در هیاهوی طرح سؤالاتی از این دست و راه دادن و ندادن خانمها به ورزشگاه، توییتهای جناب ناشتا، فلان عزل و نصب و ابلاغیه آموزشی و... گم میشود!
جبهه انقلاب باید بهجای بازی خوردن در دوگانههای سرکاری از این دست، بهسراغ اولویتهای اصلی برود. آنوقت نهتنها مشکلات کشور حلنشده باقی نمیماند، بلکه دیگر کسانی نمیتوانند تهمتهای عجیب به آنان نسبت دهند و فضای عمومی مردم چیزهایی نظیر دیوارکشی و جنگ و خشونت و... را در مورد آنان بپذیرد. چراکه فراتر از همه این حواشی، نقشآفرینی آنان در این اولویتهای اصلی را دیده است.