سرویس حاشیه نگاری_میثم رشیدی مهرآبادی: نمایشگاه کتاب امسال رونق کمتری دارد و بیشترین عاملش را میشود اشغال ذهن مردم توسط کاندیدای ریاست جمهوری دانست. جز یکی از کاندیداها که خود صاحب قلم است و چند عنوان کتاب نوشته (تا زمان نگارش این وجیز) هیچکدامشان هم به این نمایشگاه نیامدند. تاکید مسئولان نمایشگاه بر عدم فعالیت انتخاباتی در شهر آفتاب هم اگر چه حاشیهها را کم کرد اما نه به نفع انتخابات بود و نه به نفع نمایشگاه.
این خلوتی اما به نفع کسانی بود که واقعا دنبال کتاب بودند و میخواستند با خیال راحت کنار غرفهها بایستند و کتاب مورد علاقه شان را ورقی بزنند و دو دو تا چهارتا کنند و احیانا دست به جیب بشوند. هنوز یادمان نرفته که فضای محدود و مختصر مصلای تهران برای چنین رویداد بزرگی چه عذابی به دوستداران کتاب می داد و جز نزدیک بودنش به مرکز شهر، هیچ مزیت دیگری نداشت. حالا اما شهر آفتاب یک شهر است با تمام ظرفیت هایی که می شود داشته باشد. سال به سال هم در حال تکمیل و گسترش است و همین حالا هم با همه کمبودهایش می تواند خاطره خوب یک روز در نمایشگاه را برای مخاطبانش رقم بزند.
اگر چه فضای نمایشگاه، راضی کننده است اما امسال، کمبود کتاب های پر سر و صدا و جریان ساز به شدت حس می شود. سال گذشته چیزی حدود یک سوم مبلغ امسال برای خرید کتاب هزینه کردم اما کتاب هایی را با خود تا خانه به دوش کشیدم که ارزشش را داشت اما امسال با صرف هزینه بیشتر، کتاب هایی خریدم که دلم را راضی نمی کرد. خواندنشان را شروع کرده ام و عمده کتاب هایی که می تواند تا حدودی راضی ام کند، آن هایی است که در سال های قبل از سبد خریدم جا مانده بودند. یادم هست وقتی کاغذ گران شد و قیمت خدمات چاپ بالا رفت، رضا امیرخانی (رمان نویس مشهور کشورمان) ابراز خوشحالی کرد که با این روند دیگر هر کتابی فرصت انتشار پیدا نمی کند و شاهد انتشار کتاب هایی خواهیم بود که ارزششان بالاست و می صرفد که به خاطر آن ها این همه هزینه کرد... حرف آقا رضا درست بود اما این وضعیت طولی نکشید. هنوز هم به وفور می شود رمان های عامه پسند و دختر پسری را در غرفه ها دید و متاسفانه باز هم همان کتاب های خوب بودند که از این نوسانات قیمت، متضرر شدند.
یکی از فعالان حوزه کتاب در تلگرام پیام داده بود که امسال به نمایشگاه نمی روم و کتابی نمی خرم. علتش را هم کمک به کتابفروشی ها ذکر کرده بود و اینکه نمایشگاه کتاب چقدر برای اقتصاد نشر ضرر دارد. حرفش حسابی بود اما در این میانه، جایگاه ناشران را نادیده گرفته بود. کتابفروش ها به خاطر تنوعی که در عرضه توزیع کتاب دارند، بالاخره گلیم شان را از آب بیرون می کشند و با تغییر حوزه های کاری و با استفاده از تکنیک های فروش در طول سال می توانند مشتریانشان را جذب کنند اما ناشران چاره ای ندارند جز اینکه به کتاب های کم تعداد منتشره شان بسنده کرده و به همین فروش سالیانه دل خوش کنند و روزگارشان را بگذرانند. حالا اگر همین فرصت هم نباشد، دیگر اثری از ناشران باقی نمی ماند که حالا کتابفروش ها بخواهند محصولات آن ها را بفروشند.