من هم مثل هزاران آدم این شهر، دقیقا مثل شما و بغل دستیتان چندبار در طول عمرم نیمهشب گذارم به بیمارستان افتاده است.
وقتی به اورژانس و ایستگاه پرستاری، تریاژ و پذیرش مراجعه کردهاید و از بیخیال بودنشان از اینکه نمیآیند تاکمر جلوی تو تا شوند و بگویند چه کسالتی دارید سرورم! و از اینکه چنین کار را نکردهاند، حرص خوردهاید.
شما هم احتمالا از ذهنتان گذشته اینها چه کار میکنند که حقوق میگیرند؟ تا اینکه شد کرونا ... کرونا که رسید ورق برگشت.
تازه فهمیدیم نه، بیلشان واقعا گلی بر میدارد. کرونا بیرحمتر شده بود. کادر بیمارستانی و درمانمان عین برگهای خزان میریختند.
فیلم و صوت و تصویرشان در صفحات مجازی میآمد و دلمان را ریش میکرد . شب یلدا رسیده؛ یلدایی که قرارش بر دور هم بودن است و کرونای امسال حکم کرده یلدای امشب را برای بیهم نشدن با هم نباشیم. جایی نرویم و این کادر درمانی ماست که باید سر کار و شیفتش باشد و دور از خانواده و فرزند یلدای امسال را یک دقیقه بیشتر تحمل کند.
امسال اولین یلدای بدون رفتگان کرونایی است؛ یلدایی که این خلوت و انزوای تحمیلی از جانب کرونا کمی مثل طعم خرمالوی نارس گساش کرده است.
کادر درمان این فرشتههای خسته و نفس بریده، چند ماه سخت و جهنمی را پشت سر گذاشته و در این چند ماه، کم عزیز و همکار و دوست از دست ندادهاند.
من همیشه از کودکی مطمئن بودم خدا یک جاهایی یواشکی و پنهانی روی زمین خاکیاش خلق کرده. بعضی فرشتهها جوری که هیچکس نفهمد میروند آنجا پیچهای بالشان را باز میکنند، بعد نوری میآید همه جا سفید میشود و بعد فرشتهها شبیه آدمها میشوند که کسی نشناسدشان و بعد میزنند بیرون تا به کارهایی که خداگفته انجام بدهند، بپردازند.
من مطمئنم پرستارها از همین آدمها هستند. از همین فرشتههای مخفی خدا هستند.
دوستی دارم که مهماندار هواپیماست. یکبار به او گفتم شغل راحتی دارید. به مسافرها میگویید کجا بنشینند. بعد چهارتا پک غذایی میگذارید جلوی مسافرها و بعد هم مینشینید تا فرود آمد همه را با لبخند بدرقه میکنید و خلاص. جواب حیرتآوری داد.
گفت خدا نکند هیچوقت کار و وظیفه اصلی مهماندارها را ببینید. جلیقه تن کردن و ماسک اکسیژن گذاشتن روی صورت مسافرها و کارهایی که مرورشان هم رعشه بر تن آدمی میاندازد. خداکند هیچوقت نبینی .
من با همین کلمات و جملهها با تمام دلم، بوسه میزنم بر غبار کفش همه عزیزان کادر درمان. همه آنها که چه موظف و چه جهادی آمدند وسط معرکه جنگ با کرونا و کم نیاوردند. از صمیم قلب آرزو میکنم آینده این روزهای ما روشنتر از همیشه باشد.
امیدوارم دوباره توی ایستگاههای پرستاری سودوکو حل کنید، آمیرزا بازی کنید. در صفحات مزونها و آرایشی و بهداشتی فروشها چرخ بزنید و رمانهای عاشقانه و جذاب بخوانید.
از خدا میخواهم در این شب محترم، هیچوقت پرستارها، آتشنشانها، مرزبانها و مهماندارهای هواپیما را در حین انجام وظیفه اصلیشان نبینیم. امیدوارم این روزهای پر از فاصله و دوری و دلتنگی تمام شود و برگردیم به آغوش و لبخند و ساکن شویم در روستای باهمستان.
یلدایتان مبارک فرشتههای خسته!