
سرویس پرونده: قلم رحیم مخدومی برای خیلی از ماها با «فرمانده من» و «جنگ پابرهنه» و... شناخته شده است؛ پای حرفها و دغدغههایش اما اگر بنشینیم، دنیایی از حرفهای مگو را میشنویم که شاید امروز کمتر کسی به خود جسارت گفتنش را داده باشد؛ بیانی به دور از محافظهکاری با حفظ چارچوبهای اخلاق و انصاف، باعث شد گفتوگوی ما بیش از آنچه انتظار داشتیم شرح و بسط پیدا کند؛ اما به گمانم هر آنچه که در حوزه فرهنگ گفتنی بود و در این مجال میگنجید، تا حدودی طی این گفتوگو، جریان پیدا کرد. آنچه میخوانید، خلاصهای از این همکلامی است.
در آغاز، سطح مطالعه را در کشورمان تا چه حد به سطح تراز نزدیک میبینید؟
به نظر من در عین حال که مطالعه برای هر کشوری لازم است، اما با توجه به پیشینه و گرایش های دینی و مذهبی ملت ها، توقعات از ملت ها، میتواند متفاوت باشد؛ طبیعتاً از ملتی که دین اسلام را پذیرفته و معجزهی دینش کتاب است - کتابی که عنوانش هم خواندن(قرآن) است - طبیعتاً انتظار بسیار بیشتر خواهد بود؛ اصلاً ورود به این دین و رشد در این دین با خواندن اتفاق میافتد؛ همانطور که در احادیث ما آمده است که به بهشتیان خطاب میشود که «بخوان و به درجات بالاتر برو» و با توجه به درک و فهمی که از قرآن دارد، اعتلا پیدا خواهد کرد؛ لذا مردم ما باید فراتر از سایر ملتها اهل مطالعه باشند.
نکته دیگر این که ما چون دستمان پر است از منابعی که قابل مطالعه است، مجدداً توقعات بالاتر خواهد رفت؛ منظور من از منابعی که قابل مطالعه است، تاریخ این ملت است؛ تاریخ ما مملو از حوادث قابل مطالعه و شخصیتهای قابل احتراماند که ما به مطالعه و الگوسازی از این شخصیتها برای ساخت جامعه خود نیاز داریم. اگر هر کشور دیگری این مقدار شخصیت و تاریخ قابل مطالعه می داشت، اولاً آثار بسیار خوبی خلق میکرد، ثانیاً برای دیده شدن و خوانده شدن این آثار، تمهیدات ویژهای را لحاظ میکرد.
مشخصاً منظورتان در حوزه تولید محتوی است؟
هم در حوزه تولید و نیز در کنار آن زمینهسازی برای خواندن؛ چرا که مقدمه مطالعه، داشتن آثار مطالعه است. این دو جداییناپذیرند؛ در قدم اول این آثار قابل مطالعه به تولید برسد و در ادامه برای مطالعه آن، تمهیداتی تدارک دیده شود.
اگر بخواهیم به طور میدانی بررسی کنیم، باید نگاهی به وضعیت مدارس و دانشگاهها داشته باشیم؛ به طور مثال فرض کنید در یک مدرسه شما در زنگ تفریح، احتمالاً دانشآموزی نمیبینید که مشغول مطالعه باشد؛ در مسیر رفت و برگشت مدرسه هم همینطور است؛ وارد دانشگاه هم که میشوید، همین مسئله وجود دارد؛ و یا در محافلی که افراد به نحوی ساعاتی را به انتظار باید سر کنند؛ مثل مراسمات سخنرانی و... که تا شروع و اجرای مراسم، مدت زمانی وجود دارد؛ بعید است که شما در چنین محافلی، عدهی قابل توجهی را مشغول مطالعه ببینید؛ در اتوبوس، مترو، در صفوف انتظار، در حالتهای دیگری که میتوان همزمان دو عمل را انجام داد (مثل همین طی مسیر و مطالعه کردن)؛ ما کاری به آمار و ارقام هم اگر نداشته باشیم و تنها به همین دیدههای میدانی اکتفا کنیم، میتوانیم به این نتیجه برسیم که ما ملت اهل مطالعه نیستیم!
با این اوصاف، ریشه¬ی این وضعیت را در چه میدانید؟ «تولیدکنندهها و ناشران کتاب»، «ضعف ترویجدهندگان مطالعه»، «ساختارهای اجتماعی کشور»، «مدل و سبک زندگی»... کدام یک از این مسائل اثر بیشتری بر این وضع دارند؟
در واقع، این مسئله به همه ی این موارد مرتبط است و همچنین به مواردی که ذکر نکردید؛ چرا که در شکلگیری فرهنگ، همه چیز مرتبط با زندگی دخالت دارند؛ لذا جهت نگاه ما به همه آحاد مردم و مسئولین کشور خواهد بود. هر کسی باید نقش خاص خود را ایفا کند که البته طبیعتاً کسانی که مسئولیت دارند، نقش کلیدی تری دارند.
نکتهی حائز اهمیت دیگر این است که ما به تجربه شاهد بودهایم که اگر اثری قوی معرفی و ارائه بشود، مردم استقبال میکنند؛ یعنی مردم خوش پسندند و این نقطه ی امید و افق روشنی برای ماست؛ اما چطور میتوان به یک اثر خوب رسید و به سمت توزیع و ترویج آن حرکت کرد؟
بد نیست به نکتهای اشاره کنم که موجب میشود که جامعه ما به حد قابل قبولی از فرهنگ دست پیدا کند؛ اینکه تمام آحاد جامعه اعم از مردم و مسئولین در مسئله فرهنگ هم باید مقام معظم رهبری را به عنوان الگوی خود قرار بدهند؛ کدام یک از مدیران فرهنگی مثل ایشان این حجم از جلسات با عناصر فرهنگی و شعرا برگزار میکند؟ کدام مدیر فرهنگی کتابی خوانده و برای آن تقریظ نوشته و یا به سینماگری و یا نویسندهای توجه داشته و آنها را مدیریت کرده؟ کافی است یک مدیر فرهنگی اینها را بداند.
با این وصف، صرفنظر از وزارت فرهنگ که در زمانهای مختلف رویکردهای متفاوتی داشته، سازمان خاصی متولی بهبود وضعیت فرهنگ مطالعه وجود دارد؟
یکی از معضلات جامعه ما این است که راه برای فرار از مسئولیت باز است؛ مثلاً شما میشنوید که در جایی مقام معظم رهبری میفرمایند که بنده موضوعی را گفتهام و مسئولین هم قول انجام دادهاند ولی کاری صورت نپذیرفته است؛ مسئله بسیار مهمی است این موضوع.
موضوع دیگر این که در قوانین ما، تعریف مشخصی از چشمانداز فرهنگی و نرمافزاری که بخواهد این مسئله را عملی کند وجود ندارد، به همین دلیل هر مسئولی که طی چهار سال در جایگاه فرهنگی قرار میگیرد، میتواند طی این مدت اساس و سختافزارهای فرهنگ را دستکاری کند.
یکی از مصادیق همین نهادهایی که بیان شد، شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛ به طوری که احکام و مصوبات بسیار مفیدی از این شورا صادر میشود، اما در عمل، بود و نبود این مصوبات اثری در عالم ندارد. آیا برای این شورا مسیر دیگری قابل تصور نیست؟
خیلی از مسائل در این شورا مصوب میشود و در گیر و بستهای اجرایی تا به نتیجه برسد، عمر یک دولت به سر میآید و گاه مورد بیاعتنایی قرار میگیرد؛ این نشاندهندهی این است که احکام این شورا، ضمانت اجرایی محکمی ندارد؛ به عبارتی پس از تصویبشدن، عدهای افراد فقط باید وقت صرف کنند برای صیانت از مصوبات این شورا تا بلکه عملیاتی بشود.
با این تفاسیر، حداقل کاری که در ساختار مردمی میتوان برای بهبود وضع موجود انجام داد چیست؟ با این وضع، وظیفهی تشکلهای فرهنگی و تک تک اعضای این جبهه چیست؟
آیا وزارت ارشاد اطلاع دارد از این که چه تعداد نویسنده و فعال فرهنگی دلسوخته انقلاب وجود که بنا دارند کاری کنند؟ و بخواهد اینها را شناسایی و تجهیز و تقویت کند؟ نکته دوم این است که با این اوضاع که سربازی که قصد عملیات دارد، نمیداند از کدام محور وارد بشود.
فرض کنید در زمان بنی صدر که جانشینی فرماندهی کل قوا با او بود قرار داشتیم؛ بسیجی میخواهد کار کند، آیا باید برود و خانهنشین بشود با این بهانه که دولت همکاری نمیکند و مانعتراشی میکند؟ خب بچههای بسیجی در آن زمان چه کاری کردند؟ یک زمانی کار به جایی رسید که بسیجیها آمدند و صندوقهای مهمات را کنار زدند و اسلحههای قدیمی برنو و... را برداشتند و با مینیبوس شخصی ایستادند در محلهشان و اهالی را با خودشان بردند به جبههها؛ با لباسهای عادی؛ فقط و فقط به این قصد که خمینی تنها نماند؛ خیلیهاشان هم اصلاً پلاک و تجهیزاتی نداشتند و امروز گمنام ماندهاند و تا ابد هم خواهند ماند؛ اما همانطور که گفته شد، این مدل کار، از نیروهای دلسوز انقلابی انتظار میرود، حتی اگر تعدادشان هم کم باشد.
به عنوان آخرین سئوال، به نظر شما اگر با همین روند فعلی حرکت کنیم، چه آیندهای در انتظار ما خواهد بود؟
خوشبختانه هر چه ما به جلو حرکت می¬کنیم، مشاهده میشود که شناخت و معرفت مردم افزایش مییابد؛ این نقطه امیدوارکننده¬ای است؛ خیلی از افراد آمدند و امتحان خود را پس دادند و دستشان رو شد و نهایتاً رفتند.
نقطه امیدواری دیگر هم این است که نیروهای حزباللهی و انقلابی بر خلاف برخی مقاطع که نیروهای سطحی نشان داده بودند، امروز در حال عمیق شدناند؛ و هرچند با خسارتهایی به دست آمده است اما این نقطه¬ای بسیار امیدوارکننده است.