سرویس پرونده:یک سؤال اساسی که همیشه دو سه ماه مانده به انتخابات معمولاً برای تشکلهای فرهنگی؛ چه از نوع دانشجویی و چه غیردانشجویی مطرح میشود؛ این است که آیا یک مجموعه فرهنگی باید در مسائل سیاسی وارد شود یا خیر؟ اصلاً تشکل فرهنگی را باید از سیاست جدا کرد؟ در مورد این موضوع، پاسخهایی در دو قطب مخالف وجود دارد.
برخی کاملاً ورود تشکل فرهنگی را به عرصه سیاسی صحیح نمیدانند و برخی دیگر بر این باورند که تشکل فرهنگی باید همه اعتبار و منزلت خود را به امر سیاسی اختصاص دهد. محمدصادق کوشکی، دکترای علوم سیاسی و فعال فرهنگی، در این یادداشت این دو نظر را با هم جمع کرده است.
فرهنگ همان چیزی است که ما میگوییم؟
پیش از پاسخگویی به این پرسش، لازم است بدانیم تعریف دینی از فرهنگ با تعریف مرسوم جامعه متفاوت است. در جامعه ما فرهنگ عموماًّ به چه معنایی به کار میرود؟ عموم ما فرهنگ را شامل هنر، رفتارها و هنجارهای اجتماعی میدانیم، یعنی همان تعریفی که جامعهشناسهای غربی کردهاند و در جامعه نیز رایج شده است. عموماً به کسی که اهل کار هنری، یا مشغول کار آموزشی و پژوهشی است، میگوییم انسان فرهنگی. این تعریف، تعریف ضیق و محدودی است که با نگاه دینی سازگار نیست. این تعریف، ممکن است نسبت خاصی با سیاست به معنای دقیق آن نداشته باشد. اما در نگرش دینی، فرهنگ به معنای کیفیت زندگی است، پاسخ به سؤال چگونه زیستن است؛ با این نگاه سیاست هم یکی از زیرمجموعههای فرهنگ دینی است و طبیعتاً هیچ حوزه سیاسی نیست که منعزل و برکنار باشد از حوزه فرهنگ.
مشارکت سیاسی در حکومت دینی و غیردینی
اولین نکته این است که مشارکت سیاسی در دیدگاه دین یک تکلیف محسوب میشود. در نگرش اسلامی هر انسان مسلمانی وظیفه دارد در مسائل سیاسی مشارکت کند؛ چه حکومت دینی باشد و چه دینی نباشد. اگر حکومت دینی نباشد، مشارکت سیاسی انسان مسلمان با امر به معروف و نهی از منکر و ساز و کارهایی از این نوع، خودش را نشان میدهد. اما اگر نظام دینی باشد، مشارکت شکل عمیقتر و گستردهتری پیدا میکند.
چقدر وسعت داری؟
نکته دوم این است که مشارکت سیاسی برای انسان مسلمان در جامعة دینی، بستگی دارد به وسعت افراد! وسعت فرد شامل آگاهیهایی است که از سیاست دارد و عقلانیتی که در این حوزه دارد. هرچقدر سطح آگاهی و عقلانیتش افزایش پیدا بکند، حد وسعتش افزایش پیدا میکند و تکلیفش هم افزایش مییابد. ممکن است مشارکت سیاسی یک نفر در این حد باشد که از اطرافیان پرس و جو بکند و و به یک نامزدی رأی بدهد یا مثلاً فقط در راهپیماییها شرکت کند. اما دیگری، وسعت اطلاعات و آگاهیها و سطح عقلانیتش به حدی است که ممکن است حتی نامزد شود. تشکلهای فرهنگی هم در واقع به نوعی تحت تأثیر این تعریف قرار میگیرند. در نتیجه، اعضای یک تشکل فرهنگی نه تنها باید بر حسب وظیفة دینیشان، مشارکت سیاسی داشته باشند؛ بلکه حتی انتظار میرود به واسطه بهرهگیری از ابزارها، امکانات و روشهای فرهنگی که در اختیار دارند، مشارکت عمیقتر و با کیفیت بهتری داشته باشند.
فعالیت سیاسی حرام است...
باید دقت کنیم اگر تشکلی فرهنگی وابسته به نظام اداری باشد، حق فعالیت در سیاست، در قالب یک مجموعه و یا سازمان ندارد. برای مثال، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که از بودجه بیتالمال ارتزاق میکند و برای آن کارکرد خاصی تعریف شده، حق مشارکت در حوزه سیاست را ندارد. چون اینجا، نظم اداری اولویت پیدا میکند. یعنی شرعاً به فتوای امام و رهبری جایز نیست بودجهای که برای فعالیتهای فرهنگی تخصیص پیدا کرده، صرف فعالیتهای سیاسی بشود. یعنی کسی به طمع کار سیاسی، کار غیر شرعی انجام ندهد. اما تشکلهای غیروابسته به بیتالمال که ده نفر، بیست نفر جمع شدهاند و بودجهای را از طریقهای مختلف، حتی از نهادهای نظام تأمین میکنند؛ نه فقط حق مشارکت دارند، بلکه باید به واسطه وجه فرهنگی فعالیت و کارشان، مشارکت سیاسی متعالیتری از آنها دید.
سیاست، فرزند فرهنگ
نکته سوم این است که باید بدانیم بسیاری از اوقات، مرزهای سیاست به معنای دینی ذیل مرزهای فرهنگ به معنی دینی قرار میگیرد. یعنی در نگرش اسلامی، فرهنگ اعم است و یکی از زیرمجموعههای آن حوزه سیاست است. همان طور که اشاره شد، فرهنگ در نگاه دینی، به معنای کیفیت زندگی است. پاسخ به سؤال چگونه زیستن است. یکی از عرصههای زیرمجموعه این تعریف، حوزة چگونگی ادارة جامعه است که به سیاست مربوط میشود. با این نگاه، طبیعتاً هر فردی که کار فرهنگی میکند و هر تشکلی که با این تعریف بنا شده، تکلیف دارد در عرصه سیاست ورود پیدا بکند و بر حسب وسعتی که دارد، مشارکت کند. این مقدمه، حدود و ثغور مشارکت تشکلهای فرهنگی در مسائل سیاسی را نیز نشان میدهد. تشکلها، به همان میزان که دانش و عقلانیت سیاسی دارند، تکلیف سیاسی هم دارند. هر چقدر این دانش و عقلانیت گستردهتر باشد، ورود باید وسیعتر باشد.
مصداقهایی از مشارکت سیاسی
ممکن است کسی بپرسد فعالیت سیاسی چیست و مشارکت سیاسی کدام است؟ اگر کسی بیاید برای یک نفر ستاد تبلیغاتی بزند، به این کار فعالیت سیاسی گفته نمیشود. چرا که ما در کشور یک انتخابات نداریم؛ انتخابات مجلس، انتخابات شوراها، انتخابات خبرگان، انتخابات ریاست جمهوری. ممکن است مشارکت مردم در این انتخاباتها تابع عوامل مختلفی باشد. دعوت مردم به مشارکت آگاهانه، تلاش برای افزایش کیفیت مشارکت، مبارزه با موانع مشارکت، همه و همه عرصههای فعالیت سیاسی در جامعه دینی است که تشکلهای فرهنگی نسبت به انجام آنها تکلیف دارند. طرفداری به نفع یک فرد یا یک جریان خاص، یک امر شخصی و سلیقهایست. چرا که انتخاب هرکدام از افرادی که تأیید صلاحیت شدهاند، حالت مرگ و زندگی ندارد. در عموم مواقع که افراد حداقل صلاحیتها را دارند، برای کسی ستاد زدن و تبلیغ کردن یک تکلیف عمومی نیست. بسته به این است که آیا فرد، حجت شرعی برای کار خودش دارد یا خیر.
هر چه رئیس گفت؟!
همین نکته را در سطح تشکل بررسی کنیم. آیا اگر مدیر یا هیأت امنای تشکل به گزینهای رسیدند، و حجت شرعی بر آنها تمام شد که لاجرم بایستی از فلان فرد دفاع کنند یا برایش تبلیغات کنند، افرادی که در مجموعه هستند، باید چنین تشخیصی بدهند؟ یعنی باید تابع نظر مدیریت باشند؟ پاسخ این پرسش را نوع روابط اعضا و مدیریت تعیین میکند.
فعالیت عمومی سیاسی
فرض کنید در تشکلی فرهنگی، برای اعضای تشکل واقعاً محرز بشود که تخصص و دانشی برای ورود به سیاست ندارند، حداکثر مشارکت این افراد، شرکت در انتخابات خواهد بود. اما تشکلی دیگر، با همان استانداردهای قانونی و شرعی به این نتیجه میرسد که بایستی از نامزد خاصی حمایت کنند. این نوع فعالیت سیاسی حتماً روی فعالیتهای فرهنگی آنها نیز تأثیرگذار خواهد بود. ممکن است از تأثیر فعالیتهای فرهنگی اینها کم کند یا به تأثیر آن بیفزاید، اما در هر صورت، بی تأثیر نیست.
به کجا چنین شتابان...
ما وظیفه داریم در عرصهای تواناییمان را افزایش بدهیم که در آن عرصه استعداد داریم. اگر کسی در عرصهای فاقد توانایی خاص باشد و در آن عرصه سرمایهگذاری کند، محصولی که تولید میکند، محصول خلاقانه و کارآمدی از کار در نمیآید. دین از ما میخواهد تواناییمان را، هنرمان را، خلاقیتهایمان، را حتی تواناییهای جسمیمان را، حتی پول و ثروتمان را در آن عرصهای خرج کنیم که استعداد داریم تا بیشترین بازدهی حاصل شود. این آموزه بنیادین ورود تشکلهای فرهنگی به عرصه سیاسی است. البته اگر حالتی پیش آید که کیان انقلاب یا نظام جمهوری اسلامی در خطر قرار گیرد، هر کسی به هر شکلی که میتواند باید وارد بشود؛ مثل زمان جنگ یا عاشورای سال 88 که امنیت عمومی جامعه در معرض تهدید قرار گرفته است. اینجا دیگر بحث استعداد و توان مطرح نیست، هرکسی هر کاری از دستش بر میآید، باید انجام دهد. اما در اوضاع عادی مانند انتخابات که گروههای مختلف از نامزدهای مختلفی حمایت میکنند و هیچ نامزدی هم برای نظام خطر جدی محسوب نمیشود، تشکلها باید در مرتبه نخست براساس تکلیف دینی وارد شوند و در گام بعد، براساس ذائقه یا سلیقهای که دارند، فعالیت کنند.
فرهنگی بمان!
کار سیاسی با سیاسیکاری متفاوت است. نباید ورود و فعالیت تشکلهای فرهنگی در عرصه سیاست به گونهای باشد که دیگر نتوان عنوان «فرهنگی» را بر آن تشکل تطبیق داد و این یک آفت جدی است که تشکلهای فرهنگی امروز را به شدت تهدید میکند. سیاستبازی و سیاسیکاری به دلیل ارتباط با قدرتطلبی اخلاق را زیر پا میگذارد. دعوا بر سر پست و مقام، عداوتها و حسادتها در این میدان جلوه میکند. در این میدان، مشارکت سیاسی یعنی نفرتورزی به وسیله ابزارهای سیاسی. اگر یک تشکل فرهنگی، خواسته یا ناخواسته در این فاز وارد بشود، با هر قصد و نیتی که دارد، آن گاه از ماهیت انسانیاش خالی میشود، چه رسد به اینکه ما از ماهیت فرهنگیاش بپرسیم. آنجاست که نبودن این تشکل از بودنش بهتر است. یک تشکل فرهنگی هوشمند، پیش از ورود به عرصه سیاسی باید منافع نظام و دین و انقلاب و مردم را بشناسد تا بتواند در هنگام بروز تناقضها و تعارضها، آن منافع را از منافع حزب و گروه و تشکل و جریان تمیز دهد و تفکیک کند. بنابراین، در حالت کلی شأن یک تشکل سیاسی پایینتر از شأن یک تشکل فرهنگی است. نباید این شأن و حیثیت در نزاعهای سخیف سیاسی از بین برود.
مشکلات برکت میآورد!
بنابراین، تمامی تشکلهای فرهنگی باید براساس آگاهی و عقلانیت و وسعتی که دارند، با هدف دفاع از نظام و دین و انقلاب و جامعه و حقوق انسانها و با توجه به آن تکلیف دینی خود، فعالیت سیاسی داشته باشند. در این حوزه، ممکن است به دلیل ضعف اطلاعات یا ضعف تجربه دچار مشکلات و آسیبها و آفاتی نیز بشود که همین اشکالات نیز برکت میآورد و بازدهی و کارایی تشکل را حتی در همان عرصه تخصصی فرهنگی نیز ارتقاء میبخشد.
بیگدار به آب نزن!
ورود به عرصه کار سیاسی تخصصی باید با همان دو نکته کلان باشد: اولاً تشکل را از وجه فرهنگی خالی نکند و ثانیاً به اندازه استعداد و توان به فعالیت سیاسی روی آورد تا به سیاستبازی و سیاستکاری گرفتار نشود. البته ممکن است آفات جانبی نیز داشته باشد. مثلاً اگر تشکیلاتی انرژی فراوانی برای نامزدی هزینه کند، و آن نامزد رأی نیاورد؛ ممکن است آن تشکیلات بسیاری از مخاطبانش را از دست بدهد یا تأثیرگذاری آن کاهش پیدا بکند. از سویی دیگر، ممکن است تشکلی از یک نامزد حمایت کند و آن نامزد، نامزد باکیفیتی باشد و مردم از انتخابش احساس خشنودی بکنند، در نتیجه تأثیرگذاری آن مؤسسه و مجموعه فرهنگی نیز ارتقاء پیدا کند.