به گزارش حلقه وصل، متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه هشتم سخنرانی آیت الله میرباقری در دهه اول محرم ۹۵ می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها برگزار شده است. وی در این جلسه به توضیح فراز «انتم هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ» از زیارت جامعه کبیره پرداخت و گفت: ابرار کسانی اند که نسبت به نعمت ولایت شاکرند و خداوند با هدایتِ اهل بیت آنان را به این بِرّ و نیکی رسانده است. برای فهمیدن معنای اینکه ائمه اطهار حجت های خداوند متعال اندد باید در معنای جبار دقت کرد که هرگاه در مورد خداوند متعال به کار رود، به یکی از دو معنای «جبران کننده کسری ها» و «دارای قدرت و سلطنت فراگیر» اطلاق می شود. به نظر می رسد معنای دوم اصل در معانی لغوی این لفظ باشد. بنابراین اینکه خداوند جبار است، یعنی با ایجاد کسری ها و جبران آنها، بندگانش را اصلاح می کند و بر آنان سلطه کامل دارد و حکم او در تمام عالم فراگیر است. اهل بیت(ع) حجت های خداوند جبارند و خداوند با آنان حجت را بر همه تمام می کند.
فایل صوتی این سخنرانی را نیز می توانید از لینک ذیل دریافت کنید.
اهل بیت هدایت کننده ابرار و حجت های خداوند جبار
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سیِّدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «مَوَالِیَّ لَا أُحْصِی ثَنَاءَکُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ»(۱)
در فقرات پایانی جامعه کبیره به این نکته توجه داده شد که هرچند ما زیارت جامعه را بخوانیم و ائمه(ع) را با این اوصاف بخوانیم، به نهایت و کنه وصف آنان نرسیده ایم و اقرار می کنیم رسیدن به کنه وصف شما برای ما قابل دستیابی نیست زیرا شما دارای این سه خصوصیت می باشید که «أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ بِکُمْ» در جلسه گذشته عبارت «نُورُ الْأَخْیَارِ» توضیح داده شد و گفته شد ما برای هدایت در تمام عوالم نیازمند نور پروردگار می باشیم. این نور باید هم در بیرون و هم در درون ما وجود داشته باشد.
لذا به تعبیر این فقره شریفه، اخیار -که انبیاء، شهداء، صدیقین و صالحین می باشند- علاوه بر اینکه از نور ائمه(ع) برخوردارند، سرشت آنان نیز با نور اهل بیت سرشته شده است. اخیار و خوبان، هم در بیرون و هم در درون از نور ائمه استفاده و با آن سیر می کنند.
بررسی معنای بِرّ و ابرار
ائمه اطهار علیهم السلام «هُدَاةُ الْأَبْرَارِ» و هادیان اهل بِرّ می باشند و قرآن کریم از بِرّ، به تقوا یاد می کند و تقوا می فرماید اهل برّ کسانی اند که تقوا پیشه کنند. خداوند متعال می فرماید: «لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّه»(بقره/۱۸۹).
در این آیه خداوند متعال می فرماید نیکی همان تقواست. ظاهر آیه شریفه ناظر این است که برخی از مردم برای اینکه حج را به خوبی انجام دهند، در ایام حج از درهای خانه وارد نمی شدند بلکه با ایجاد نقب از بیراهه داخل خانه می آمدند که خداوند متعال می فرماید این عمل بِرّ و نیکی نیست بلکه نیکی تقوا پیشه کردن است و شما از درهای خانه وارد شوید. تقوا یعنی پرهیز کردن و به تعبیر دیگر تقوا عبارت است از با برنامه خداوند متعال زندگی کردن و اگر کسی بخواهد با برنامه خداوند زندگی کند، باید با برنامه اولیاء خدا که خداوند به آنان ولایت و تدبیر داده است همراه شود. لذا در روایات آمده است که «الْمُتَّقُونَ شِیعَتُنَا»(۲)، اهل تقوا شیعیان ما هستند.
در این آیه می فرماید برّ و نیکی این نیست که از بیراهه داخل خانه شوید بلکه بِرّ و نیکی تقوا پیشه کردن است. در ادامه آیه می فرماید تقوا این است که از در خانه وارد آن شوید «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها». ذیل این آیه روایت شده است که توحید بابی دارد و ما باب توحید می باشیم. اگر کسی می خواهد موحّد شود باید از باب ما وارد شود. پس تقوا یعنی با ولی خدا سیر کردن. صِرف نماز و روزه و سایر مناسک تقوا نیست بلکه اگر این موارد، مناسکِ دنباله روی و ملحق شدن به امام باشند تقواست. اگر انسان خودش را از طریق مناسک نماز و روزه به امام ملحق کرد، از ابرار و نیکان عالم می شود. پس ابرار کسانی اند که نعمت امام را شاکرند و در مسیر ولایت او حرکت می کنند.
خداوند متعال در آیات ابتدایی سوره مبارکه هل اتی به امکانات و سرمایه های درونی - مانند سمع و بصر - و سرمایه های بیرونی - مانند سبیل به سمت خدا- اشاره می فرماید که ما برای انسان سبیلی را به سمت خود قرار دادیم و انسان را به سوی آن هدایت می کنیم. پس از این إعطای امکانات و هدایت به سمت سبیل، مردم دو دسته می شوند «إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا»(انسان/۳) و ما به هر دو دسته جزا می دهیم «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعیراً * إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً»(انسان/۴-۵)
ما برای کافرین سلسله ها، غُل ها و آتش هایی آماده کرده ایم. اما برای شاکرین که از ابرار می باشند شرابهایی آماده نمودیم. ابرار کسانی اند که تمام امکانات و استعداد هایی را که در اختیار آنان قرار دادیم، در سبیل قرار می دهند. ابرار متقی اند چرا که در عالَم با برنامه امام حرکت می کنند. بنابراین اینکه فرمود: «لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی» یعنی کسی که تقوا پیشه کند از ابرار می شود. کسی که از بابِ قرار داده شده برای بندگی وارد ابواب خیر و نیکی می شود، از ابرار می شود که فرمود: «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها». در عبارت «أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیَارِ» خطاب به ائمه اطهار می گوییم شما نورِ اخیار و هادیِ ابرار می باشید.
معصومین(ع) آن چراغی درونی و بیرونی اخیار می باشند که خداوند این چراغ را در درون و خارجِ وجود آنان قرار داده تا هدایت شوند. آنان که کتاب و صحیفه عمل شان در مقام علیین که از بالاترین درجات بهشت است قرار دارد از ابرار می باشند که فرمود: «إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّین»(مطففین/۱۸).
در قرآن برای آنان که اهل بِرّ و نیکی حقیقی می باشند چند صفت ذکر شده است که برخی از آنها عبارت است از: ۱- ابرار اهل تقوا می باشند. ۲- از بابِ توحید وارد وادی توحید می شوند. ۳- سرشت آنان از علیین خلق شده است که در روایتی ذیل آیه «إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّین» آمده است که روح ما اهل بیت از فوق علیین و جسم ما از علیین، و روح شیعیان ما از علیین خلق شده است(۳). با توجه به توضیحات فوق روشن می شود که عبارتِ «أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ» یعنی: اخیاری که به خیرات و ابراری که به بِرّ و هدایت رسیده اند، با نور شما رسیده اند. شما آن نور و هدایتی هستید که آنان را از درون و بیرون هدایت می کردید.
تبیین معنای «حجج الجبار» و معنای اول از دو معنای «جابر»
در مورد بِرّ و ابرار توضیحاتی داده شد. در این فراز پس از اینکه اقرار می کنیم که شما اهل بیت نور اخیار و هدایت برای ابرار می باشید، می گوییم: «وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ». شما حجت های جبار می باشید. کلمه «حُجَجُ» به جبار اضافه شده است و برای اینکه معنای این عبارت روشن شود، باید بدانیم که جبار به چه معناست. اگر جبار در مورد خداوند متعال به کار گرفته شود، به یکی از این دو معنا اطلاق می شود. معنای اول عبارت است از جابر بودن خداوند متعال. یعنی خداوند کسری ها و شکستگی ها را جبران می کند.
لذا این معنا در کنار کاسِر اطلاق می شود که در جوشن کبیر آمده است: «یَا کَاسِرُ یَا جَابِر» اگر خداوند متعال جابر است، کاسر و شکننده هم هست و با این دو بندگان را اصلاح می کند و با این شکستن و اصلاح آنان را پیش می برد که در مورد معصومین علیهم السلام آمده است خداوند متعال قلوب آنان را با خوف و رجاء راهبری می کند. در زیارت جامعه ائمه المؤمنین آمده است: «لَا یَسْبِقُکُمْ ثَنَاءُ الْمَلَائِکَةِ فِی الْإِخْلَاصِ وَ الْخُشُوعِ وَ لَا یُضَادُّکُمْ ذُو ابْتِهَالٍ وَ خُضُوعٍ أَنَّی وَ لَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّی اللَّهُ رِیَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاء وَ جَعَلَهَا أَوْعِیَةً لِلشُّکْرِ وَ الثَّنَاءِ وَ آمَنَهَا مِنْ عَوَارِضِ الْغَفْلَةِ وَ صَفَّاهَا مِنْ شَوَاغِلِ الْفَتْرَةِ بَلْ یَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّمَاءِ بِحُبِّکُمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ تَوَاتُرِ الْبُکَاءِ عَلَی مُصَابِکُمْ وَ الِاسْتِغْفَارِ لِشِیعَتِکُمْ وَ مُحِبِّیکُمْ»(۴)
امام هادی(ع) در این زیارت می فرمایند: هیچ ملکی در ثناء و خشوع برای خداوند نه از نظر زمانی و نه از نظر باطنی بر شما سبقت نمی گیرد. آنان که صاحب ابتهال و تواضع در برابر خداوند می باشند، هیچگاه در عرض شما قرار نمی گیرند زیرا شما دارای قلب هایی می باشید که خداوند متعال به طور مستقیم سرپرستی آن را به عهده گرفته و با خوف و رجاء آن را ریاضت داده است. این خوف و رجاء برای قلوب شما تا جایی ریاضت ایجاد می کند که خداوند قلب های شما را ظرف شکر و ثناء خودش شود. جبار به همین معناست و جابر هنگامی که در مقابل کاسر به کار می رود به همین معناست.
خداوند متعال انسان را با خوف و رجاء و قبض و بسط پیش می ببرد. گاهی اوقات حالت بسط و گاهی حالت قبض بر انسان عارض می شود که هرکدام اثر خود را دارد. گاهی اوقات خوبان دچار رهبت می شوند و سپس به انس می رسند و این همان شکستن و جبران کردن است و خداوند جابر و کاسر در این شکستن و جبران کردن انسان را پیش می برد. پس طبق معنای اول لفظ جابر، اینکه خداوند متعال جابر ماست یعنی شکستگی های ما را جبران می کند که این شکستگی ها گاهی از طرف خودش ایجاد می شود.
دارای سلطنت و حکم فراگیر معنای دومِ «جابر»
در معنای دوم لفظ جابر که شاید در معنای لغوی آن اصل باشد، جابر کسی است که سلطنت، قدرت و عظمت او در تمام عالم ظاهر است. پس جبّار طبق معنای دوم یعنی کسی که سلطنت و قدرتی آشکار دارد و حکم او در عالم جاری است خواه افراد تحت سلطنت او بخواهند و خواه نخواهند. حتی آنانکه منکر خداوند متعال می باشند با فرمان او در عالم حرکت می کنند و آنگونه که خداوند متعال تدبیر کند پیش می رود. همه ما مجبوریم آنگونه که معین شده به دنیا بیاییم، در این دنیا سیر داده شویم و بمیریم.
تمام سیر زندگی ما طبق خواست خداوند و تحت فرمان اوست. او جبّار است یعنی قدرت، حکومت و سلطنت او بر عالم جاری است و کسی نمی تواند از آن خارج شود. درست است که خداوند در حیطه محدود و خاصی به ما قدرت تصرف داده اما این اختیار به این معنا نیست که بتوانیم از حیطه قدرت خداوند متعال خارج شویم. تمام موجودات در جبر او هستند. به تعبیر دیگر جبار به معنای وادار کننده است و تمام عالم باید تحت قانون او حرکت کنند. حتی در جایی که خداوند به ما اراده و اختیار داده نیز تحت قوانین او حرکت می کنیم. حتی کسی که گناه می کند کاملا تحت سلطه خداوند متعال است و در چارچوب تعیین شده توسط خداوند حرکت می کند و آنگونه که خداوند مقرر کند پیش می رود. اگر کسی دقت کند پی می برد اینکه ما تحت فرمان او هستیم، آیه ظهور حضرت حق در عالم است.
در کتاب شریف کافی نقل شده کسی به امام صادق(ع) عرض کرد: شما می گویید خداوند وجود دارد و عده ای نیز انکار می کنند و می گویند خداوند نیست. خداوند متعال پیامبرانی فرستاده و آن پیامبران با ادعای وجود خدای متعال مردم را به سمت او دعوت می کنند. خداوند می توانست عوض ارسال پیامبران، خودش به صورت آشکار ظاهر شود و خودش را معرفی کند چون آنچه با چشم سر دیده می شود قابل انکار نیست که اگر اینگونه عمل می کرد همه قبول می کردند.
فهم سؤال پرسنده در همین حد بود که این سؤال را پرسید. امام صادق(ع) نکته ای را به او تذکر دادند و فرمودند: چگونه می گویی خداوند متعال غایب است و با رسول فرستاده است چرا که «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»(حدید/۳) او از همه ظاهر تر است. «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم»(حدید/۴) او با شماست و غایب نیست. سپس حضرت او را به آیاتی باطنی که در وجود خود انسان است ارجاع دادند که اگر انسان به آنها توجه و بر آنها تفکر کند، به راحتی حضور حضرت حق را درک می کند. حضرت فرمودند: شما در وجودت تحولاتی داری. هنگامی که گرسنه می شوید، نمی توانید گرسنه بمانید و این در اختیار شما نیست. یا هنگامی که غصه دار می شوید و دوست ندارید غصه داشته باشید.
این غصه می رود و شادی جایگزین آن می شود و سایر حالات دیگر انسان که هیچکدام در اختیار شما نیست. چگونه خداوند از انسانی که او را اینگونه احاطه کرده غائب است. خداوند متعال خودش را با آیاتش نشان داده و غایب نیست. خداوند متعال از هر حاضری حاضر تر است. هرچند خداوند نسبت به برخی از ادراکات به اما اجازه نداده که از آن تخلف کنیم اما نسبت به توحید و مقامات آن، ما را مجبور نکرده که به آنها برسیم. توحید را در فطرت ما قرار داده ولی مجبور به رسیدن به آن نیستیم.
اگر با اختیار حرکت کردیم به جایی می رسیم که «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ»(فصلت/۵۳) ما آیات خود را در درون و بیرون به آنان نشان می دهیم تا برای آنان روشن شود که خداوند حق است. اگر کسی راه رفت و به سمت خدا حرکت کرد، می فهمد «أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ» و هر موجودی را می بیند حضرت حق را محیط به آن موجود مشاهده می کند.
در دعای عرفه امام حسین آمده است: «عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَرَاک» انسان می تواند به اینجا برسد اما در وادی توحید خداوند متعال نخواسته که آن را جبری به انسان دهد «لا إِکْراهَ فِی الدِّین»(بقره/۲۵۶) انسان می تواند یک عمر در این دنیا زندگی کند و تمام مخلوقات ضعیف را تصدیق کند و از دست آنان بگیرد اما منکر حضرت حق شود. اما اگر وارد وادی بندگی شد به مرحله یقین می رسد «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ»(نحل/۹۹) اگر انسان به آن مقاماتی که خداوند برای موقنین گفته است برسد، تمام عوالم به همان کیفیتی که ممکن است برای او روشن می شود.
بنابراین اینکه خداوند متعال جبار می باشد، یعنی اراده او بر ما حاکم است اما اگر بخواهیم او را بشناسیم و به سمت او حرکت کنیم، ما را در این زمینه مجبور نکرده است. اگر ما در همین حالات غریزی نیز اختیار داشتیم و مجبور نبودیم، خیلی از امور را مرتکب می شدیم و به ضعف خود پی نمی بردیم چون این مجبور بودن ما در خوردن و آشامیدن و... ما را به ضعف و ناتوانی خود آگاه می کند. فرعونی که ادعای خدایی می کند اگر آب ننوشد عاجر و ناتوان می شود یا اگر غذا نخورد هلاک می شود.
پس ما در این امور اختیار نداریم و خداوند ما را در این زمینه ها مجبور کرده تا نسبت به ضعف خود و قدرت او آگاه شویم. اما برای رسیدن به خداوند متعال این امور ظاهری کافی نیست و این خدای جبار بین خود و ما حجت هایی گذاشته و به ما اموری را می فهماند. اگر دنبال آن حجت ها و فهم ها حرکت کردیم، قهر و غلبه او را می فهمیم.
قرار نیست خداوند جباری که بر تمام عالم غلبه دارد و از منظر قرآن نمی شود در او شک کرد که می فرماید «أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(ابراهیم/۱۰)، ما را به شناخت خودش مجبور کند. خداوند بر تمام عالم قهر و غلبه دارد و به یک معنا هیچ کسی در خداوند شک ندارد چرا که همه می دانند که ما صد سال پیش نبودیم و صد سال دیگر نخواهیم بود فلذا روشن است که جز ما کسی دیگر وجود دارد که او حی است و ما میّت.
اگر ما فقر خود را ببینم می فهمیم که در این میان کسی دیگر است که او کار می کند و ما کاره ای نیستیم و علم، قدرت حیات و... ما از جایی دیگر می آید. هرچند اینکه خالق و مدبر ما کسی دیگر است امر مبهمی نیست اما برخی در همین امر بسیار واضح شک می کنند و تا آخر عمر درگیر آن می باشند. گاهی اوقات برخی تا آخر عمر در کلاس و قدم اول می مانند و خداوند به این واضحی را درک نمی کنند. علت آن این است که خداوند جبارِ حاضر را نمی بینند. هیچ موجودی در این عالم با اراده خودش حرکت نمی کند.
قرآن کریم می فرماید: «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبان»(الرحمن/۵) همه تحت فرمان خداوند است: «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین»(فصلت/۱۱) همه مطیع خداوند می باشند و نمی توانند از حکم و سلطنت او تخلف کنند. نشانه این سلطه و جبر خدا، در تمام عالم وجود دارد. از انسان گرفته تا خورشید و ستاره و ماه، مسیر خاصی را که خداوند برای آنها معین کرده طی می کنند. ماه و خورشید و ستاره نمی توانند از نظمی که خداوند برای آنان معین کرده تخلف کنند.
یقین و رضا به فعل خداوندِ جبار راه بندگی و رسیدن به او
تمام عالم تحت سلطه خداوند جبار است. او جبار است و عالم را جبر می کند. یعنی سلطه، قدرت و حکم او در تمام عالم ظاهر است. اگر کسی بخواهد به خداوند جباری که از همه به ما نزدیک تر است و تمام عالم تحت سلطه او می باشند برسد و موحد شود، باید با اراده او هماهنگ شود و تمام رنج و عذاب ما همین است که او خداست و خدایی می کند و ما بندگی می کنیم. ما نه تنها باید خود را با او همراه و هماهنگ کنیم، بلکه باید از او راضی هم باشیم.
خداوند متعال می فرماید: «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِن»(مؤمنون/۷۱) اگر حق طبق هوا و هوس ما باشد، آسمان و زمین به هم می ریزد. به عنوان مثال رنگ رز می خواهد هوا آفتابی باشد و کشاورز دوست دارد که باران بیاید و این ممکن نیست که خداوند طبق اراده ما تدبیر کند زیرا او حکیم است. استاد بزرگواری می فرمود: هنگامی که مبارزات انقلابی داشتم و به زندان افتادم، بسیار نگران بودم چرا که بسیار از افراد شبکه را می شناختم و می ترسیدم که مبادا نتوانم در برابر شکنجه ها مقاومت کنم و باعث ظلمی در حق دیگران شوم.
خیلی به خداوند اصرار کردم تا از زندان نجات پیدا کنم. تمام بدنم را عفونت گرفته بود. به یاد این آیه افتادم که «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیاء/۲۲) با خودم گفتم علت این بیماری این است که دو خدا پیدا شده است. بیماری من به این خاطر است که من حاظر نیستم تسلیم او شوم و این فساد و به هم ریختگی بدن من به این خاطر است. با خود گفتم آیا درست این است که من از سر راه خدا کنار بروم و اراده او جاری شود یا او از سر راه من کنار برود و اراده من محقق شود.
دیدم درست این است که من کنار بروم و حرف او در عالم جاری شود. لذا من تسلیم شدم و تصمیم گرفتم هرچه را او بخواهد قبول کنم. ماه رمضان شد و هنگامی که به دعای «اللَّهُمَّ فُکَ کُلَ أَسِیر» رسیدم، آن را نخواندم چرا که دیدم شامل حال من نیز می شود و من تصمیم بر تسلیم او شدن داشتم. به همین خاطر کار را به خدا سپردم و گفتم هرچه او بخواهد من نیز می پذیرم. تمام این بیماری رفع شد. البته دعا با رضایت به قضای الهی منافاتی ندارد. دعا گدایی است نه خدایی.
مقام رضا بالاترین مقام سلوک
بنابراین خداوند متعال در این عالم به درستی خدایی می کند و سهم ما این است که از او راضی باشیم. مقام رضا بالاترین مقام سلوک است. مقصد بندگی این است که زیبایی کار خدا را ببینیم. حضرت زینب هنگامی که سخن از فعل و صنع خدا شد «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»(۵) را فرمود و الّا کاری که دشمنان کردند، اصلا زیبا نبود. پس این سخن حضرت زینب ناظر به چهره صنع خداست نه فعل دشمنان. اگر ما هم از خدا راضی شدیم، خداوند هم از ما راضی می شود «ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة»(فجر/۲۸).
تمام مشکل ما این است که از خدایی خدا راضی نیستیم. باید بپذیریم که اراده او بر عالم حاکم است. تنها سهم ما در این دنیا رضای به قضای خداست. منتهای سیر ما همین است که فرمود: «وَ اجْعَلِ... الرِّضَا بِقَضَائِکَ وَ قَدَرِکَ أَقْصَی عَزْمِی وَ نِهَایَتِی وَ أَبْعَدَ هَمِّی وَ غَایَتِی»(۶) خداوندا رضای به قضا و قدر خود را دورترین تصمیم من قرار بده و پایان وجود من را رضا قرار بده. کار انسان در عالم همین است. ما باید در این عالم خدایی خدا را ببینیم و به آن راضی شویم.
شیطان خدایی خدا را می دید اما راضی نبود و او می خواست خدایی کند. دعا به درگاه خدا، منافاتی با رضا ندارد چرا که دعا گدایی است نه خدایی. وظیفه ما در عالم بندگی است. خداوند جبار است ولی ما را مجبور نکرده که خدایی او را بفهمیم. اما اگر فهمیدیم او جبار و سلطه اش بر ما جاری است و سپس با او پیش رفتیم، به تدریج به حکمت و زیبایی صنع و فعل او نیز می رسیم. اما اگر نفهمیدیم، او تا ابد خدایی خود را می کند و ما فقط رنج می کشیم. روایت «إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِی الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِی الشَّکِ وَ السَّخَط»(۷) اشاره به همین است.
کسی که بداند خدا همه کاره عالم است، نه در رنج است و نه غمگین. اگر انسان به یقین برسد، به روح و نشاط می رسد و اگر به رضا رسید، راحت می شود لذا در دعای ابوحمزه می خوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِیناً صَادِقاً حَتَّی أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِی إِلَّا مَا کَتَبْتَ لِی وَ رَضِّنِی مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی» قدم اول این است که یقین کنیم هرچه به ما می رسد از خداست و بدون اجازه او برگی از درخت نمی افتد. پس از اینکه فهمیدم خداوند همه کاره است قدم دوم رسیدن به رضا است.
امکان دارد کسی اهل یقین شود اما اهل رضا نباشد چرا که در روایتی می فرماید: «أَعْلَی دَرَجَةِ الْیَقِینِ أَدْنَی دَرَجَةِ الرِّضَا»(۸) اما اگر کسی هم به یقین و هم به رضا رسید، هم آرام می شود و هم خوشحال و راضی به قضای الهی چرا که زیبایی و صنع کار خداوند را دیده است. اوج بندگی مقام یقین و رضاست و تمام دعوت هایی که به سمت خدا می شود برای رسیدن به همین مقام است. اما اگر ما اهل یقین و رضا نبودیم و به شک و نارضایتی دچار شدیم، نتیجه اش گرفتار شدن به هم و غم است که فرمود: «وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِی الشَّکِ وَ السَّخَط».
آنان که به جای یقین دارای شک می باشند و گمان می کنند تمام عالم بی مدبر اداره می شود، به هم و ناراحتی گرفتار می شوند. هر کس بخواهد خودش خدایی کند، باید دقدقه تمام حوادث و مشکلات را داشته باشد. کسی که به خدا اعتقاد ندارد و می خواهد خودش خدایی کند، باید به فکر دفع تمام مشکلات و موانع باشد به همین خاطر به هم دچار می شود. اما اگر به یقین و رضا رسید، هم و غم ندارد. اگر انسان به یقین رسید و در دل این یقین به تدریج به حکمت و رحمت و تنزیه خداوند متعال رسید و او را حمد کرد، زیبایی کار خدا را می چشد و حتی در بلاء هم حمد می کند و لذت می برد همانگونه که نسبت به بلای عاشورا می گوییم «اللَّهُمَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِین»
ائمه حجت های خداوند جبّار
رسیدن به سیری که ما در برابر خداوند جبار داریم، با حجج الهی است. خداوند متعال در هر قدمی حجت را بر ما تمام می کند و به ما می فهماند که چه چیز خوب و چه چیز بد است. این حجت هایی که خداوند قرار داده و با آن حجت را بر همه تمام می کند، ائمه(ع) می باشند که در جامعه کبیره می خوانیم: «حُجَجُ الْجَبَّارِ» شما اهل بیت حجت های خداوند جبارید. چگونه می توان حجت های خداوند جبار را شناخت و حال اینکه ما کنه معرفت آنان نمی رسیم: «مَوَالِیَّ لَا أُحْصِی ثَنَاءَکُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ»
پی نوشت ها:
(۱) من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص: ۶۱۵
(۲) تفسیر العیاشی، ج۱، ص: ۲۶
(۳) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۳۹۰
(۴) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: ۲۹۴
(۵) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۴۵، ص: ۱۱۶ نقلا عن اللهوف
(۶) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: ۳۰۱
(۷) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج ۲، ص: ۵۷
(۸) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج ۲، ص: ۶۲