به گزارش حلقه وصل، دومین شب از سومین سوگواره شعر آیینی «بر آستان اشک»، شنبه دهم مهر ماه با حضور بیش از پانصد تن از عاشقان و دلباختگان سیدالشهدا(ع) و جمعی از اهالی فرهنگ و هنر، در سالن آمفی تئاتر فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
در این مراسم که با محوریت حضرت علی اکبر (ع) بود، بعد از قرائت حدیث شریف کسا توسط مرتضی یراق بافان؛ محمود حبیبی کسبی شاعر مطرح آیینی و مجری مراسم، از فاطمه طارمی برای شعرخوانی دعوت کرد.
خنجر آمد به پر ثانیه ها آتش زد، دست بی رحم کسی خواب تو را آتش زد
با تو معصوم ترین فصل خدا پرپر شد ، در تو ای خواب پر از خاطره خنجر شد
خانم طارمی بعد از قرائت این شعر، در سخنان کوتاهی گفت: قبل از اینکه مادر شوم، نمی دانستم در کربلا چه گذشته و حالا که مادر هستم، می توانم بخشی از درد و رنجی که در محرم سال 60 قمری اتفاق افتاد را درک کنم. اینکه چطور یک مادر، فرزندش را به میدان جنگ می فرستد و بعد با جنازه پسرش را تحویل بگیرد.
وی شعر بعدی خود را به حضرت ام البنین(س) تقدیم کرد:
هر چند گفتند و شنیدی رفتنش را / هرگز ندیدی غربت جان پرورش را
مانند فانوسی که سوسو می زد آه / بر موج های تشنگی می زد تنش را
از مشکها از کتف ها خون می چکید / و می بست ساقی چشم های روشنش را
سرنیزه ها چون گندم و جو قد کشیدند / عباس تو باید بچیند خرمنش را
در ادامه محمود حبیبی کسبی، با قرائت یک شعر از عمان سامانی، حال و هوای متفاوتی به مراسم بخشید.
تا که اکبر با رخ افروخته / خرمن آزادگان را سوخته
ماه رویش کرده از غیرت عرق / همچو شبنم صبحدم بر گل ورق
بر رخ افشان کرده زلف پر گره / لاله را پوشیده از سنبل زره
نرگس سرمست در غارتگری / سوده مشک تر به گلبرگ تری
آمد و افتاد از ره باشتاب / همچو طفل اشک، در دامان باب
«کای پدر جان، همرهان بستند بار / مانده بار افتاده اندر رهگذار
از سپهرم غایت دلتنگی است / کاسب اکبر را چه وقت لنگی است
دیر شد هنگام رفتن ای پدر / رخصتی گر هست باری زودتر»
در جواب از تنگ شکر، قند ریخت / شکر از لبهای شکر خند ریخت
گفت: «کای فرزند، مقبل آمدی / آفت جان، رهزن دل آمدی
کرده ای از حق تجلی ای پسر / زین تجلی فتنه ها داری به سر
راست بهر فتنه قامت کرده ای / وه کز این قامت قیامت کرده ای
نرگست با لاله در طنازی است / سنبلت با ارغوان در بازی است
از رخت مست غرورم می کنی / از مراد خویش دورم می کنی
گه دلم پیش تو گاهی پیش او است / رو که در یک دل نمی گنجد دو دوست
بیش از این بابا دلم را خون مکن / زاده ی لیلا مرا مجنون مکن
پشت پا بر ساغر حالم مزن / نیش بر دل، سنگ بر بالم مزن
خاک غم بر فرق بخت دل مریز / بس نمک بر لخت لخت دل مریز
همچو چشم خود به قلب دل متاز / همچو زلف خود پریشانم مساز
حایل ره، مانع مقصد مشو / بر سر راه محبت سد مشو
لن تنالوا البر حتی تنفقوا / بعد از آن، مما تحبون گوید او
نیست اندر بزم آن والا نگار / از تو بهتر گوهری بهر نثار
هرچه غیر از او است، سد راه من / آن بت است و غیرت من بت شکن
جان رهین و دل اسیر چهر تو است / مانع راه محبت مهر تو است
آن حجاب از پیش چون دور افکنی / من تو هستم در حقیقت تو منی
چون تو را او خواهد از من رو نما / رو نما شو، جانب او رو نما»
در ادامه، علیرضا قزوه پشت تریبون آمد و در حالی که صدای کودکان در سالن پیچیده بود، گفت: دیروز در مشهد بودم و جایی در حال شعرخوانی بودیم؛ اصرار داشتند که کودکان را ساکت کنید. آنجا به دوستان گفتم صدای این کودکان، موسیقی متن مراسم است و اجازه بدهیم بچهها، در چنین مراسم هایی راحت باشند.
قزوه با یک غزل در باب مصیبت حضرت امام حسین(ع)، فضای مجلس را حسینی کرد.
مانده بودم ، غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ ، پیغمبر به فریادم رسید
طاقتم را خواهش اکبر ، در آن ظهر عطش
برده بود از دست ، انگشتر به فریادم رسید
انتخابی سخت ، حالم را پریشان کرده بود
شور میدانداری اکبر به فریادم رسید
تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه
کودک شش ماهه ام - اصغر - به فریادم رسید
تا بماند جاودان در خاک ، این فریاد سرخ
خیمه آتش گشت و خاکستر به فریادم رسید
نیزه ها و تیرها و تیغ ها کاری نکرد
تشنه بودم وصل را ، خنجر به فریادم رسید
جبرئیل آمد : بخوان ! قرآن بخوان ! بی سر بخوان !
منبری از نیزه دیدم ، سر به فریادم رسید
وی در ادامه، بخش هایی از قصیده خود با موضوع «حر» را برای حضار قرائت کرد. پس از علیرضا قزوه، رسالت بوذری همچون شب اول «بر آستان اشک» پشت تریبون آمد و به مقتل خوانی پرداخت. بوذری پیش از مقتل خوانی خود از کتاب «سرشک عزا بر سیدالشهدا(ع)»، در باب فضیلت اشک به سخنرای پرداخت.
رسالت بوذری، مجری تلویزیون و خادم اهل بیت(ع) گفت: روایت داریم که هر کسی که برای خدا باشد، خدا برای اوست. فضیلت اشک بر امام حسین(ع) هم از این جهت است که این امام ما، هر چه داشت برای خدا گذاشت و خداوند متعال برای جبران خدمت سیدالشهدا(ع)، این فرصت را در اختیار گذاشته تا با اشک بر عزای او، فضیلت پیدا کنیم.
وی در پایان سخنان خود، در مدح حضرت علی اکبر(ع) مرثیه سرایی کرد و مقتل خوانی پرداخت. سپس، محمود حبیبی کسبی با این شعر از علی انسانی فضا را حسینیتر کرد.
راس تو را به روی نی، هرچه نظاره می کنم
سیر نمی شود دلم، نگه دو باره می کنم
ز اشک و آه سینه ام، میان آب و آتشم
چو با توام، از این میان کجا کناره می کنم
گمان کنند دشمنان، نیست به کام من زبان
ز دور بسکه با سرت، به سر اشاره می کنم
به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد
گریه به گوشواره نی، به گوش پاره می کنم
هم سر تو بر سر نی، هم سر اکبرت زپی
گاه نگاه نگاه سوی مه، گه به ستاره می کنم
رخت به خون که رنگ زد؟ آینه را که سنگ زد
خنده زآه خویشتن به سنگ خاره می کند
مرتضی امیری اسفدقه شاعر دیگری بود که در دومین شب «بر آستان اشک» به شعرخوانی پرداخت و بخشی از قصیده خود در سوگ عاشورا را برای حضار قرائت کرد. در ادامه، حامد تجری با دو شعر، به حضرت علی اکبر(ع) عرض ارادت کرد.
در آن وادی که میخوانند اهل آسمان از تو
به جانش لرزه می افتد اگر گوید زبان از تو
رها شد گیسویت شب شد رخت رو گشت صبح آمد
زمین نقشی ندارد پس پدید آمد زمان از تو
شب میلاد تا معراج به اغوش پدر رفتی
عجب اوجی که جانم بوده است کل کهکشان از تو
به دنیا آمدی درهای جنت یک به یک وا شد
گرفته اعتبارش را مفاتیح الجنان از تو
منم تسلیم حکم قاطع ابرو و مژگانت
بیا صیاد جان از من بزن تیرو کمان از تو
جوانم آرزو دارم کنم وقفت جوانی را
بگیرم حاجتم را کاش در روز جوان از تو
به قدری لحن تو در خاطر هر ماذنه مانده است
که صحبت میکند انگار بانگ هر اذان از تو
خدا عباس(ع) را استاد و رزمت کرده اینگونه
میان پهلوانی ساخت قهرمان از تو
چنان از هر نظر همچون نبی بودی
که حیرانم که تو داری یا که او دارد نشان از تو
سعید بیابانکی، شاعر مطرح و برجسته کشورمان نیز در این مراسم، به قطعه به ساحت مقدس اهل بیت(ع) تقدیم کرد.
پیوسته نماز در قیام است حسین(ع)
هفتاد و دو حج ناتمام است حسین(ع)
عمری است که دور مرقدش می گردیم
آیینه ی مسجدالحرام است حسین(ع)
***
بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل های ترش برگ و برش گم شده باشد
جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد....
احمد بابایی آخرین شاعری بود که پشت تریبون رفت و به شعرخوانی پرداخت و در پایان این مراسم، همچون شب گذشته مراسم مرثبه سرایی و مداحی برگزار شد و مهدی زنگنه ذاکر اهل بیت(ع) فضای مراسم را عاشورایی کرد. همچنین قرعه کشی کمک هزینه سفر به کربلا برگزار و به یکی از حضار اهدا شد. سوگواره شعر عاشورایی «بر آستان اشک» یکشنبه یازدهم مهر ماه با حضور شعرای برجسته کشور در فرهنگ سرای اندیشه به پایان می رسد.