به گزارش حلقه وصل، انقلاب که میشود بسته به اینکه اهداف انقلابیون چه بوده است توقع آنها از انقلاب هم در ادامه راه، شکل و جهت میگیرد. «انقلاب اسلامی» اما از فضای کاملا فرهنگی برخوردار بود و اصول مردمسالاری اقتضا میکرد به خواست مردم، تغییراتی در محیط دانشگاهها شکل گیرد و به نظر میرسد اینکه بعضی اصرار دارند پدیده انقلاب فرهنگی را سرکوبی دیکتاتورمأبانه جلوه دهند به دور از انصاف است.
در پی اعلام انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، فضای دانشگاه از اساتید و دانشجویان زاویهدار و مشکلساز تصفیه شد و اصلاح متون درسی دانشجویان به مدت سی ماه در دستور کار قرار گرفت. بسیاری از اساتیدی که در دستگاه رژیم پهلوی آمد و شد داشتند به خواست خود، کشور را ترک کردند و بعضی با احساس ناامنی، به بهانههای مختلفی نظیر مرخصی، فرصت مطالعاتی و... از ایران اسلامی رفتند و با وجود مکاتباتی که با آنها صورت گرفت حاضر به بازگشت نشدند. این شد که با گذشت زمان، حکم تدریسشان باطل شد. اما سوال اینجاست که چه میشد اگر مارکسیستها، لیبرالها و نحلههای مختلف فکری میتوانستند در فضای دانشگاه حضور داشته باشند؟ آیا این آزادی به رشد و بالندگی فزاینده دانشگاهها کمک نمیکرد؟
مرحوم شهید مطهری معتقد به آزادی تفکر بود و از جمود فکری که در قالب آزادی عقیده رخ مینمود نهی میکرد. او میگفت: میبایست اجازه داد حتی یک استاد مارکسیست به جایی مثل دانشکده الهیات بیاید و خیلی عریان از عقاید خود دفاع کند. در کنار او استادی مسلمان هم حضور پیدا کند و با اصول خود مدافع اسلام باشد. تا اینجای کار، شاید بگوییم مرحوم شهید حداقل با اخراج اساتید و دانشجویان انقلاب فرهنگی مخالف بود اما بیانات استاد شهید به همین جا خلاصه نمیشود! ایشان دو شرط را برای این آزادی تفکر مطرح کرد: یکی دوری از ریا و تزویر و دیگری خودداری از توطئه و فریب و این هر دو از جانب مخالفان. شاید اگر در توافقی بین انقلابیون و جریانات چپ و... این دو قید رعایت میشد انقلابیگری مومنانه با فهمی عمیق در نسلهای مختلف نهادینه میگشت. اما این به نظر غیرممکن میآید. میگویید چرا؟ جوان لیبرالی را فرض کنید که معتقد است میتوان با تمسک به اصول ماکیاولی، ریش گذاشت، یقه بست و تسبیح دست گرفت و در ردههای مسئولیتی نظام ترقی کرد و به هدف نزدیک شد. پس آفتی که ممکن بود بدنه انقلاب را با مشکل نفاقی فراگیر مواجه کند ریا و تزویر مخالفان بود. کما اینکه این آفت هم اکنون هم در عرصههای مختلف دیده میشود. اما قطعا رسمیت دادن به یک جریان در گسترش و ترویج آن موثر خواهد بود.
آفت دوم فریبکاری و توطئه با ابزار دین بود آنچنان که حتی قبل از انقلاب، با سوء استفاده از تأویلپذیری کلام وحی، آیات فراوانی در جهت منافع و افکار احزاب و گروهها تأویل و تفسیر میشد. به علاوه اینها که در کلام استاد شهید آمد تصور کنید عدهای دانشجوی پرحرارت انقلابی و عموم مردم کوچه و بازار که با تکیه به عواطف مومنانه، پس از تحمل اسارتها و شکنجهها، پای کار انقلاب و ارزشهای دینی بودند و نسبت محکمی با اندیشهورزی نداشتند، میایستادند و تماشا میکردند که مخالفان دین و انقلاب، کرسی درس بگذارند و بعضا دوستان انقلاب را با تمسک به دامن دین از راه به در کنند! به تلویح و گاهی با کل کل کردنهای جوانانه به عقاید اسلامی ناسزا بگویند و بالتبع به تنشهای فیزیکی هرچند مختصر هم دست بزنند؛ به نظرتان با جوش و خروشی که در آن مردم سراغ دارید ادامه این جریان ممکن بود؟! آیا میشد امید داشت عدهای خودجوش به کشتن خداناباوران و پدید آوردن فتنهای دیگر اقدام نکنند؟ پس میتوان نظر شهید مطهری را به یک آرمان و وضعیت ایدهآل تشبیه کرد تا یک الگوی قریبالوقوع.
اما آنچنانکه علمای اخلاق در شرح مراحل تربیت نفس مطرح میکنند اولین مرحله تهذیب، تخلیه از بدیهاست. دومین گام، تحلیه و آراستن به خوبیهاست و سومین قدم، زینت تجلیه است. در این میان پدیده انقلاب فرهنگی در آن برهه کوتاه به لطف همراهی ملت و آمادگی دلها، در قدم اول موفق ظاهر شد و اگر دانشگاه را به مثابه یک ماهیت مستقل ببینیم در حرکتی جوهری، همواره در حال جلو رفتن بوده است که در نمود پیشرفت علمی شگفتانگیز این سالها و شوق به ایثار و خدمات جهادی در مناطق محروم و مستضعف خود را نشان داده است.