به گزارش حلقه وصل، از سال 1393 به جرات، نوروزی نیامده که مردم کشتی دوست یادی از مرحوم بابک قربانی نکنند. قهرمان ارزنده ای که خیلی ها منتظر درخشش او در مسابقات جهانی و المپیک بودند اما دست تقدیر، روزگار او را به کل تغییر داد و حال در خاک به خواب ابدی رفته است.
مرحوم قربانی زاده متولد 28 اسفند 1367 بود که بعد از اتفاقات بسیار تلخ زندگی اش، 24 آبان سال 1393 در زندان درگذشت.
محمد بنا سرمربی تیمی بود که امید داشت بابک قربانی را هم در بین طلایی های المپیک ببیند. چندی پیش با محمد بنا در مورد مسائل مختلف تیم ملی، ملی پوشان، تعویق المپیک و تغییر برنامه ها گفت وگو کرده بودیم. این بار از او در مورد چند تن از شاگردانش که سرنوشت آنها به گونه عجیبی رقم خورد، پرسیدیم. درخصوص مرحوم بابک قربانی که زادروزش در روزهای پایانی اسفند بود، درخصوص محسن قاسمی که از کمای عمیق خارج شده و اکنون در کمای نیمه عمیق نسبت به محیط پیرامونش و افراد واکنش هایی دارد و همچنین در خصوص محمدرضا آقانیا، پسر جوان و باانگیزه ای که این روزها با بیماری سرطان می جنگد.
*بابک و امیر فکر می کردند آنها را برای حریف تمرینی قاسم رضایی می خواهم
سرمربی تیم ملی فرنگی ابتدا در خصوص مرحوم بابک قربانی گفت: بابک یکی از شاگردان و کشتی گیرانم بود که خیلی دوستش داشتم و واقعا حقش این نبود. حقش این بود که روی سکوی جهانی و المپیک بایستد، اما متاسفانه یک موقع هایی زندگی سخت تر و بی رحم تر از آن چیزی می شود که تو دلت می خواهد. زندگی بازی های زیادی با آدم می کند، برخی از این بازی ها اصلا خوشایند نیست.
وی اضافه کرد: زندگی بازی خوبی با بابک نداشت. البته خودش هم مقصر بود. دو روز قبل از آن جریان که در کرمانشاه رخ داد، با او تلفنی حرف زدم، قرار بود بیاید اردو، گفتم بابک بیا اینجا تمرین کن تا محرومیتت تمام شود. به امیر (علی اکبری) هم همین را گفتم. به بابک گفتم پای همه چیز می ایستم، اما بابک و امیر فکر می کردند آنها را برای حریف تمرینیِ قاسم رضایی می خواهم که اینطور نبود. می خواستم در اردو باشند و تمرین شان را ادامه دهند.
بنا گفت: بابک گفت دو روز بروم شکار و بعدش می آیم. همان زمان محسن قاسمی هم در اردو بود و با بابک خیلی رفیق بود. البته او مشکل محرومیت نداشت مثل بابک و امیر. او هم خواست که با بابک به شکار برود که اجازه ندادم. بابک قربانی رفت که دو روز بعدش برگردد و به اردو بیاید. محمد برادرش هم پایش را تازه عمل کرده بود، خواست او هم به اردو بیاید که گفتم محمد را هم بیاور. گفتم اصلا در خانه کشتی راه بروید، تمرین هم نکنید، اما جلوی چشم خودم باشید، اما این از همان رفتن هایی بود که همیشگی شد. بابک به شکار رفت و آن اتفاق پیش آمد و به زندان افتاد. از زندان هم هیچ وقت بیرون نیامد. خدا او را بیامرزد. حقش این نبود. این یکی از تلخ ترین اتفاقات زندگی ام بود.
سرمربی تیم ملی فرنگی در پاسخ به این سوال که به چه دلیل نام بابک را برای پسرش انتخاب کرده، گفت: من دو، سه بابک را خیلی دوست دارم، جدا از اینکه به این اسم خیلی علاقمندم. یکی از این بابک ها، «بابک قربانی» بود، که همیشه جلوی چشمم هست.
*آقانیا به فکر شکست سرطان نیست، آن را تمام شده می داند
بنا همچنین در مورد محمدرضا آقانیا دارنده مدال برنز المپیک جوانان در سال 2014 و نایب قهرمان کشتی فرنگی نوجوانان جهان گفت: او در یک مقطع کوتاه که سال گذشته بود به اردوی تیم ملی بزرگسالان آمد. خوشبختانه خیلی زود متوجه بیماری اش شد. همان وقت من به استانش هم زنگ زدم و موضوع از طریق حسن رنگرز هم خیلی سریع پیگیری شد. آنها خانواده باآبرویی هستند، پدرش کارگر است. کارهای درمانش دنبال می شود و تقریبا هر روز با هم در تماس هستیم. کارهایش در حال پیگیری است.
وی ادامه داد: آقانیا می گوید جای من را آماده کن که می خواهم دوباره به اردو برگردم، به او گفتم تو یک قدم رو به جلو بردار، من چند قدم برمی دارم. به او قول داده ام که برگردد، جایش محفوظ است. محمدرضا آقانیا اصلا فکر شکست دادن سرطان نیست، بلکه آن را تمام شده می داند. وقتی با هم حرف می زدیم، گفت به امید خدا به تیم ملی برمی گردم اگر کمکم کنی، گفتم به روی چشم. محمدرضا به تیم ملی برمی گردد.
*در اردوی تیم ملی متهم شدم، به محسن گفتم دیگر اسمت را نمی آورم
نایب قهرمان سابق کشتی فرنگی جهان درخصوص وضعیت این روزهای محسن قاسمی که از کما خارج شده، گفت: محسن زمانی که در جوانان بود، او را به اردوی تیم ملی آوردم. کشتی گیر بااستعدادی بود.همیشه می گویم، یکی از کسانی که می توانست قهرمان جهان شود اما متاسفانه تا قهرمان آسیا شد، به راه اشتباه رفت. وقتی از وضعیتش خبر آوردند، پیگیر کارهایش شدم، حتی قبل از المپیک ریو هم چند ماه او را به اردوی تیم ملی آوردیم که همان وقت متهم شدم که اردوی تیم ملی را به کمپ ترک اعتیاد تبدیل کرده است. محسن را نصیحت کردم، از رابطه پدر پسری پیش رفتم اما یک زمانی گفت همین راه را دوست دارم و می خواهم ادامه دهم. گفتم دیگر اسمت را نمی آورم و تا حالا هم نتوانستم و نخواستم که به ملاقاتش بروم چون از او ناراحتم ولی پیگیر احوالش هستم. به هرحال اشتباهات تاوان دارند، خودمان مسبب اتفاقاتی هستیم که برای مان پیش می آیند.
بنا در پایان تاکید کرد: یک بار مردن بهتر از این است که بخواهد بار دیگر به آن راه اشتباه برگردد. باید دقت بیشتری روی او می شد. امیدوارم که در بازگشت به زندگی، تغییر شیوه دهد.