سرویس معرفی: کتاب «دیدم که جانم میرود» دربردارنده 273 صفحه است که مضمون آن حاوی خاطرات، تصاویر و اسناد شهید مصطفی کاظمزاده، توسط همرزم وی حمید داودآبادی به نگارش درآمده است.
این کتاب دارای بیش از چهل بخش نظیر «تولد»، «برخورد اول»، «پول تو جیبی»، «عکسهای قشنگ امام»، «حزبالله شرق تهران»، «جعلنامه»، «عبور از میدان مین»، «گنده لات در جبهه»، «ثاقب و ثابت»، «نوشتن وصیتنامه»، «اولین وداع سخت» و «میخوای مسلمون بشی؟» است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«داخل سنگر کنار یکدیگر دراز کشیدیم. سقف آنقدر کوتاه بود که حتی نمیشد به راحتی نشست. شروع کرد به خنده و با خوشحالی گفت: امروز من میرم.
گفتم: اول بگو ببینم این مسخره بازی چیه که از صبح درآوردی؟ مگه تو نبودی که همش میگفتی بیا عکس بگیریم، ولی حالا که من میگم عکس بگیریم، حضرتعالی ناز میکنی؟ که چی من رو جلوی بچهها ضایع کردی؟
یک دفعه پرید و صورتم را بوسید و با خنده گفت: اصلاً ناراحت نشو، فکرش هم نکن. من امروز بعد از ظهر میخوام برم!
تعجبم بیشتر شد، گفتم: خوب کی میخوای تشریف ببری؟ با همان شادی دستهایش را به هم مالید و گفت: من… امروز شهید میشم!
فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبههای است که برای همدیگر ناز میکردیم. در حالی که سعی میکردم بخندم، گفتم: از این شوخیهای بی مزه نکن که اصلاً خوشم نمیآد، اونم درباره تو.
ولی شوخی نمیکرد. اگر میخواست شوخی کند با قهقهه و خنده همراه بود، حالا چهرهاش جدی جدی بود. سعی کردم با چند شوخی مسئله را تمام کنم و حرف را به موضوعات دیگر بکشانم، که گفت: حمید جون دیگه از شوخی گذشته، میخوام باهات خداحافظی کنم. اشک از دیدگانش جاری شد با پشت دست اشکهای مروارید گونهاش را پاک کردم و او شروع کرد به توصیه درباره امام … چه کار باید میکردم؟»
از ابتدای انتشار کتاب «دیدم که جانم میرود» تاکنون نزدیک به 30هزار نسخه از آن راهی بازار کتاب شده است و اکنون چاپ دوازدهم این کتاب 300 صفحهای نیز با قیمت 12هزار تومان در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.