به گزارش حلقه وصل، فاطمه مهرابی از فعالین فرهنگی در مطلبی برای داستان رمان «گزارش اندوه» نوشت:
او خسته است... از جنگ آمده... از ملتی که عشق و مبارزه و اخلاص را زندگی کرده و ذره ذره ی همه ی سختی های ایستادگی را بسیار ریزتر از آنچه فکرش را بکنیم به چشم دیده و خوب مزه مزه کرده است. اما شیرینی های اخلاص آن روزها آنقدر پر زور است که تلخی های مصیبت ها را برایش گذر کردنی می کند آنقدر که دلش می خواهد انگار برای همیشه در آن روزها بماند. روزهای پر از عشق و صفای جنگ.
اما باید حرف بزند از تمام شدن دورانی که آدم ها روراست تر از هر حالت دیگری که بشود برایشان تصور کرد جان برکف وسط میدان آمده بودند و همه برای یک هدف و به یک روش می جنگیدند. این کتاب شاید داستان گذر انقلاب از دنیای اخلاص و اشتراک و رسیدن به فصل اختلاف و اشتکاک است. روزگاری که روش ها و فکرها و حتی نیت ها دیگر خیلی یکی نیستند.
«گزارش اندوه» می خواهد انگار به مناسبت بزرگترین پیچ تاریخی بعد از دفاع مقدس در انقلاب ایران، همان ماجراهای سال ۸۸ یکبار دیگر مرور کند که از کجا و چگونه آغاز کردیم تا به یاد بیاوریم که چطور باید ادامه دهیم.
میان شخصیت هایی که پشت سرهم، در هم و بر هم و ناغافل به مخاطب معرفی می شوند و خرده روایت هایی که در قالب خاطره یا قصه هایی ریز از زمان های بسیار متفاوت باهم، سردرگمت می کنند، خیلی خبری از قضاوت و اتهام نیست. کتاب حق را هم خیلی به کسی نمی دهد.
هرچند از تندروی های دوران اوایل جنگ، تا کوتاهی ها و سیاست های غلط دوران پس از آن زیاد حرف می زند اما... انگار خودش هم نمی داند این میان چه چیزی مقصر است؟
نویسنده ی این کتاب محمود جوانبخت گفته است که بخشی از این کتاب را بلافاصله بعد از اتفاقات سال۸۸ شروع کرده اما با فاصله ای چند ساله بخش دیگر را نگارش کرده و به پایان می رساند. و این چیزی است که در ادبیات نگارش کتاب و با مقایسه ی ساده ی بخش های اول با پختگی نسبی آخر کتاب به خوبی مشهود است. اما لحن، جمله ها و دیالوگ های نازیبا و مشخص نبودن تغییر زمان ها و شخصیت ها گاهی عافلگیرکننده تر از حد تصور است. راستش را بخواهید اگر به من بود همان چند صفحه ی اول رهایش می کردم اما به من نبود فقط.... و انگار در همین خواندن و نوشتن رازی نهفته است، واینچنین است که پیشنهاد می کنم حتما به سراغش بروید...