
تصور رايج از انقلاب اسلامي اين است كه ايراني بود و شاه ظالمي و امامي که آمد، و آن شاه ظالم را كنار زد و حكومتي تشكيل داد تا مردم در يك فضاي اسلامي و به دور از ظلم، به خوبي و خوشي زندگي كنند و به احكام الهي هم «البته» پايبند باشند.
انقلاب اسلامي اين نبود. انقلاب اسلامي واقعهاي نبود كه در فوریه 1979 اتفاق افتاده باشد. انقلاب اسلامي را اينگونه تحليل كردن شبيه اين است كه رسالت پيامبر اسلام(ص) را اينگونه بفهميم كه پيامبر با جامعهاي مواجه بود كه ظالمان به ضعيفان ستم ميكردند و پيامبر(ص) ظالمان را كنار زدند تا مردم به راحتي زندگي كنند و البته معنويت هم داشته باشند و حلال و حرام را هم رعايت كنند. پيامبران، پيامي الهي ميآورند و راهي كاملاً متفاوت براي حيات بشر ميگشايند و جامعه را در آن مسير به حركت در ميآوردند و اين حركت مقصدي دارد.
امام، احياگر دين در زماني بود كه تمدن غرب بر همۀ جهان حاكم شده بود و اينگونه القا ميشد كه يگانه راه سعادت بشر همان بیراههایی است كه غرب رفته. انقلاب اسلامي ظهور كرد، و پرده از مكر شيطان كشيد و نشان داد آنچه سالها راه سعادت بشر معرفي شده بود، به ناكجاآباد ميانجامد. انقلاب اسلامي يك حركت و تغيير همهجانبه در حيات بشر بود و مقصد زندگي بشر را تغيير داد. انقلاب اسلامي حركتي بود جهت احياي دين، كه سرنگوني نظام طاغوت و جايگزيني نظام سياسي ولایی يكي از مراحل آن بود. انقلاب اسلامي حركتي است كه مسيري دارد و مراحلي، و مقصدي را دنبال ميكند. آنچه در سال 1357 اتفاق افتاد، بارقۀ آغازين انقلاب اسلامي بود نه تمام انقلاب اسلامي.
انقلاب اسلامي اردوگاه ياران امام زمان عليهالسلام است تا آنان در اين اردوگاه گرد هم آيند و آماده شوند و مقدمات را فراهم آورند و مردم دنيا را بيدار كنند تا آن يار بيايد. باور نكنيد كه امام كاري غير از ابراز ارادت به محبوبش كرده باشد. با اين نگاه به انقلاب اسلامي، روشن ميشود كه چرا قرار گرفتن جامعۀ توسعهيافته به عنوان آرمان انقلاب اسلامي، انحراف انقلاب اسلامي و تغيير جهت آن است. و پرسش از امكان يا عدم امكان جمع اسلام و توسعه، پرسشي سادهانگارانه دانسته ميشود. سخن در اين نيست كه آيا در اين قطار ميشود احكام را هم رعايت كرد يا خير. سخن در اين است كه مقصد اين قطار كعبه نيست، تركستان است. و بگذار باز بپرسند مگر تركستان رفتن حرام است؟ و مگر نميشود انسان در تركستان به ياد خدا باشد؟ البته من و تو حق داريم كه اينگونه راحت، آيندۀ انقلاب اسلامي را رقم بزنيم؛ يعني بخوابيم تا ديگران رقم بزنند. و براي اينكه تعيين كنيم امري خوب است يا نه، بپرسيم آيا با داشتن آن باز هم ميشود مسلمان بود؟ (نگاه کنید به جنگ امروز كجاست؟) اما آن مادر تنهايي كه بعد از بيست سال از مفقود شدن پسرش ميگويد «هنوز هم هر وقت صداي زنگ در خانه ميآيد، ميگويم پسرم آمده است.» هيچوقت با انقلاب اسلامي اينطور معامله نميكند.
ميدانيد بيست سال يعني چه؟ ميدانيد هر وقت يعني چه؟ هر وقت يعني هر وقت. و خدا ميداند چقدر از اين مادرها هستند كه ميفهمند انقلاب اسلامي براي اين نبود كه ما هر جا خواستيم برويم و البته احكام را هم رعايت كنيم. من و تو چرا بايد نگران باشيم چه بر سر انقلاب ميآيد؟ ما تا بهحال از چه چيزمان براي انقلاب گذشتهايم كه نگران باشيم؟ آن كساني ميفهمند و نگرانند كه رفتند نزد حضرت امام و گفتند ما را ميگيرند، زنداني ميكنند، ميزنند، شكنجه ميدهند، همه را به جان خريداريم. مبارزه است، اما ناموس ما را ميآورند زندان جلوي چشم ما و ...، چه كنيم؟ امام میفرمایند مبارزه ادامه دارد ولو بلغ ما بلغ. فجيعتر از اينش هم هست كه خيلي نميشود گفت.
ساده به دستمان آمده است، اصلاً چه لزومي دارد راجع به اينكه چه بر سر انقلاب اسلامي ميآيد نگران باشيم و فكر كنيم. راستي ما تا حالا چند دقيقه...؟ اگر قرار بود جامعهاي داشته باشيم كه افراد در آن بتوانند احكام اسلامي را رعايت كنند، نيازي به اين همه خون و خونریزی نبود. تفاوت مقصد انقلاب اسلامي با جامعۀ خوبي كه در آن افراد احكام را رعايت ميكنند، مثل تفاوت كسي است كه براي خدا كار ميكند با كسي كه كارش را براي خدا ميكند.