به گزارش حلقه وصل، احمد ذوعلم، مسئول دبیرخانه چهارمین دوره مسابقه «کتاب و زندگی»، با اشاره به آغاز رسمی دور چهارم مسابقه «کتاب و زندگی» از امروز، 15 فروردینماه، گفت: رمان «رؤیای نیمهشب» اثر مظفر سالاری، از انتشارات کتابستان معرفت بهعنوان کتاب چهارمین دور مسابقه کتابخوانی کتاب و زندگی معرفی شده است. تا قبل از عید تعداد 10 هزار جلد از این کتاب توزیع شده است و بنا داریم تا آخر فروردینماه تعداد 50 هزار جلد از این کتاب توزیع خواهد شد.
ایجاد غرفهای در نمایشگاه کتاب برای معرفی «رؤیای نیمهشب»
وی ادامه داد: بنا داریم که در بیست و نهمین دوره نمایشگاه کتاب تهران نیز غرفهای به منظور معرفی این کتاب ایجاد شود؛ البته هنوز این موضوع قطعی نشده است. همچنین در نظر داریم که تبلیغات محیطی نیز در این رابطه داشته باشیم.
تولید تیزر سینمایی کتاب
مسئول دبیرخانه چهارمین دوره مسابقه «کتاب و زندگی» همچنین از تولید تیزر سینمایی از این کتاب خبر داد و یادآور شد: تاکنون با چند کارگردان برای این منظور به گفتوگو پرداختهایم که جزئیات آن در روزهای آینده اعلام خواهد شد. علاوه بر این، برنامههایی نیز برای طراحی پوستر این دوره از جایزه داریم.
اهدای جایزه به نویسندگان اینستاگرامی
ذوعلم از تغییر در رویه اهدای جوایز در دوره جدید مسابقه خبر داد و افزود: ما در این دوره برای افرادی که در شبکه اینستاگرام با تگ «رؤیای نیمهشب» به معرفی این کتاب میپردازند نیز جایزه در نظر گرفتهایم. علاوه بر این، در این دوره جوایز به صورت هفتگی نیز اهدا میشود.
چهارمین دوره مسابقه کتاب و زندگی از 15 فروردین تا 15 تیرماه 95 برگزار و در صورت استقبال علاقه مندان، تمدید خواهد شد.
تا پیش از آغاز مسابقه، رمان «رؤیای نیمه شب» اثر مظفر سالاری به چاپ یازدهم رسیده بود و حدود 13 هزار نسخه از آن راهی بازار کتاب شده بود.
این رمان به شرح یک داستان عاشقانه پرداخته که خالی از مضامین دینی و معارفی نیست. هاشم جوانی است که عاشق دختری به نام ریحانه شده ولی ریحانه باورها و مذهب هاشم را ندارد و به مذهب دیگری مقید است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«پدر بزرگ از پشت قفسهها بیرون آمد و به گوشوارهای زیبا و گرانبها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هر چند بعید میدیدم که مادرش زیربار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم.
- طراحی و ساخت این گوشواره، کار هاشم است. حرف ندارد!
مادر ریحانه گوشوارهها را گرفت و ورانداز کرد.
- قشنگند، ولی ما چیزی ارزان قیمت میخواهیم.
مادر ریحانه گوشوارهها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشوارههای قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشوارههای گرانبها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند.
- از قضا قیمت این گوشوارهها دو دینار است.
در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا میخواستم که ریحانه صاحب آن گوشوارهها شود. قیمت واقعیاش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.»