حلقه وصل: پرویز امینی جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد/ حسن رحیمپور حدود سه دهه است که به مثابه یک «روشنفکر حوزه عمومی» از خاستگاه اسلام و انقلاب و امام، وارد دیالوگ و گفتگو با جامعه شده است.
مجله «کتاب نقد» که موفقترین ژورنالیسم فکری در حوزه عمومی جریان انقلاب اسلامی تا کنون است، در دوره سردبیری او توانست به جریان انقلاب، موضع فعالی در مواجهه با سیلاب چالشهای فکری و تئوریک دوره دوم خرداد بدهد و قدرت هماوردی به این جریان در حوزه عمومی ببخشد. این مجله منبع اصلی در تغذیه و تشجیع فکری انقلابیون در مقطع انتشار خود بود که بعد از او متأسفانه از رونق افتاد.
گفتارهای تلویزیونی رحیمپور درباره مسائل فکری، میدان وسیعتری برای نقشآفرینی او در حوزه عمومی ایجاد کرد و برخی کلیدواژههای انقلاب اسلامی و در رأس آنها «عدالت»، از همین طریق، میدان وسیعی در جامعه پیدا کرد و فضای عمومی را دربر گرفت.
رحیمپور در این سه دهه تلاش کرده است هم از ذخائر فکر دینی و در رأس آن نهجالبلاغه زنگارزدایی کند و از داشتههای باارزش و راهگشا اما فراموش شده معرفتی اسلام و انقلاب، غبارزدایی کند و آنها را به میدان توجه و کانون چشمانداز عمومی عرضه کند.
زبان رسا و قلم توانای رحیمپور، بعلاوه انباشت مطالعات و اصراری که در خواندن و خواندن و خواندن داشته است و صراحت در گفتار و باورمندی عمیقش به اسلام و انقلاب و امام و غیرت دینی و انقلابیاش، به او این امکان را داد که یک نوع گشودگی و شجاعت اندیشیدن به باورمندان فکری انقلاب ایجاد کند و آنها را از موضع انفعال خارج و از حاشیه به متن بیاورد.
آنچه رحیمپور در این دههها درحوزه عمومی از فکرسازی، مسئلهآفرینی، چالش و نقد افکارِ رقیب کرده است، استثنائی است که بدیل نداشته است. اما در عین حال رحیمپور این حسن را داشت که درگیر حواشی سازمان بوروکراتیک دانش و کسب مدرک و طی سلسلهمراتب اداری آزاردهنده مربی، استادیار، دانشیار و... و ردیف کردن مقالههای علمی-پژوهشی و ساختن یک رزومه پروپیمان و دهانپرکن نشد تا متن مسائل فراموش شود. حاشیهای که امروز به متن آکادمیها و مؤسسات دانشگاهی تبدیل شده است.
همچنین رحیمپور خود را درگیر مسئولیتهای اداری و سیاسی نکرد و تنها خواست که کارمند اسلام و انقلاب باشد و مرئوسیت هیچ رئیسی را نه پذیرفت و نه تحمل کرد. همین مسئله به او اجازه داد که با محافظهکاری مذموم و عافیتطلبانه وداع کند و از همه امکانهایی که دارد، برای نقد و اعتراض به کجفکری و کجکارکردی سیاستمداران استفاده کند و آنها را آماج نقدهای صریح و گزنده خود قرار دهد.
به طور طبیعی سیاستمداران نه میتوانند خود را از دیالوگ گزنده با او مصون نگه دارند و نه میتوانند زبان تندش را تحمل کنند. اما بسیاری از آنها این میزان هوشیار هستند که به سراغ حذف فیزیکی او نروند و راههای دیگر را مثل «نرم کردن او با تمجید و تطمیع زبانی»، «ناشکیبایی درونی او اما تحمل ظاهری» و یا «راه انداختن جنگ روانی و تبلیعاتی» علیه او را در پیش بگیرند. اما به هر حال همه سیاستمداران یا این میزان هوشیار نیستند و یا تفرعنی دارند که نمیتوانند به راههای دیگری جز حذف فیزیکی منتقد خود فکر کنند و جناب روحانی البته جزء این دسته است.
اما امثال جناب روحانی باید بدانند که امثال رحیمپور، کارمندان او نیستند که منشاء ارزششان به رد و تأیید او باشد. رحیمپورها کارمندان اسلام و انقلاب هستند که به نهادهایی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی ارزش میدهند و نه برعکس!
جناب روحانی در ماجرای بنزین، رحیمپور، تنها معترض شما نیست که با حذف او کار تمام شود؛ این روزها سراسر ایران همه رحیمپورند! با آنها چه خواهی کرد؟