به گزارش حلقه وصل، وقتی پرسیدم نسبتت با نقد چیست؟ گفت: من معمولا از انتقاد ناراحت نمیشوم و اگر کسی به من انتقاد کند، آن را میپذیرم و خوشحال هم میشوم که به خودم گفته است و فرصت این را داشته ام که از نظر بقیه مطلع شوم. انتقاد به نظر من مثل یک تیغ جراحی است و باید باشد تا بتوانم در کارهای بعدی براساس انتقاداتی که به کتابهای قبلی شده، با دید بهتری قلم بزنم. ولی انتقاد و پشت پرده آن کلمات هم بالاخره تاثیرگذار است؛ یعنی وقتی من ببینم منتقدی با دید دلسوزانه و منصفانه انتقاد کرده، خیلی خیلی بهتر میپذیرم و احساس خوبی به من دست میدهد و اگر احساس کنم یک نفر عجولانه و از روی اهداف دیگری خواسته انتقاد کند؛ هم احتمال پذیرش را کم میکند و هم به من حس خوبی دست نمیدهد.
اینها را از نویسنده کتاب «یک محسن عزیز» پرسیدم. همان کتابی که این روزها، هم موافقان زیادی پیدا کرده و هم مخالفانی دارد که با دقت و موشکافی، خط به خط آن را زیر تیغ جراحی برده اند.
یک سوال دیگر هم پرسیدم. گفتم: موقعی که این کتاب را مینوشتید احتمال میدادید انتقادات تا این حد به سمت شما و کتابتان بیاید؟
خانم غفارحدادی جواب داد: من وقتی کتاب «خط مقدم» (درباره مقطعی از زندگی شهید حاج حسن طهرانی مقدم) را مینوشتم خیلی ترس داشتم؛ از این جهت که راویهای آن، همه زنده بودند. تناقضات راویها در کتاب خط مقدم هم وجود داشت. در این کتاب هم راویها مختلف بودند و گاه متناقض صحبت کرده بودند. در آنجا هم همین مشکلات برای انتخاب «روایت درست» را داشتم. در آن کتاب خیلی این احساس را داشتم که بعدا دچار مشکل خواهم شد و برای همه نوشته هایم سند داشتم. الحمدلله آن موقع هیچ مشکلی پیش نیامد و افرادی که مخالف بودند با یک توضیح ساده که فلان اتفاق را فلانی روایت کرده و از روایت ایشان نوشته ام، خودشان قانع می شدند. اما در «یک محسن عزیز» وضعیت به نحو دیگری پیش رفت...
اینها فقط بخش کوتاهی از گفتوگوی مفصل من با نویسنده کتاب «یک محسن عزیز» بود و هدفم از بیانشان این بود که بدانیم، پژوهشگران و نویسندگان دفاع مقدس از همان ابتدا با مشکلات ریز و درشت دست و پنجه نرم میکنند و تا وقتی کتابشان زنده است و نفس می کشد، داستان دلهره هایشان ادامه دارد... . / میثم رشیدی مهرابادی *اصفهان زیبا