به گزارش حلقه وصل، «انگل» آخرین ساخته «بونگ جو هو» برنده نخل طلای جشنواره کن ۲۰۱۹ (Festival de Cannes) چند وقتی است که در سینماهای آمریکا اکران شده و با استقبال گسترده منتقدان آمریکایی همراه بوده است. «انگل» ظاهرا ادامه همان نقد محسوس و گلدرشت سرمایهداری در آثار پیشین «بونگ» است و منتقدان آمریکایی که اغلب مثل منتقدان ایرانی گرایشات سوپرچپگرایانه نامحسوس دارند به صورت یکپارچه به ستایش فیلم برخواستهاند.
یک جوگیری غیرمنطقی درباره فیلم در حال تکثیر است.
/«انگل» آخرین ساخته «بونگ جو هو» برنده نخل طلای جشنواره کن 2019 (Festival de Cannes) چند وقتی است که در سینماهای آمریکا اکران شده و با استقبال گسترده منتقدان آمریکایی همراه بوده است. «انگل» ظاهرا ادامه همان نقد محسوس و گلدرشت سرمایهداری در آثار پیشین «بونگ» است و منتقدان آمریکایی که اغلب مثل منتقدان ایرانی گرایشات سوپرچپگرایانه نامحسوس دارند به صورت یکپارچه به ستایش فیلم برخواستهاند.
یک جوگیری غیرمنطقی درباره فیلم در حال تکثیر است. شاید قبل از حل مسئله «انگل»، مشکلات و معضلات بنیادین نقد و تحلیل فیلم در عدم تشخیص یکپارچگی ایدئولوژی و روایت را باید حل کنیم. چون در مورد آثاری خاص، مثل انگل، دیدگاه و بینش منتقدان بشدت بر نگاه مخاطب اثر میگذارد.
دیدگاه منتقدان سینمایی (چه در آمریکا چه در ایران) بسیار بهم نزدیک است، یعنی در تمام دنیا بدون اینکه قراردادی بینالمللی وجود داشته باشد، اغلب آنها به همان تناقض فعالان شاخههای سوسیالیستی – کمونیستی سابق مبتلا هستند، به همین دلیل فیلم «همشهری کین» با گرایش چپگرایانه در لیست فیلمهای برگزیده منتقدان داخلی و خارجی وجود دارد. در آمریکا، در نشریاتی که عمدتا با پول سرمایهگذاران بسیار بزرگ اداره میشود، تفسیرهایی درباره فیلم انگل نوشته شده در نقد سرمایهداری؛ اماآنچه در فیلم هست بحث دیگری است.
مسئله مهم تناقض بنیادین منتقدان و روشنفکران در سراسر جهان در 100 سال اخیر است. در ایران نیز وضعیت «تحلیل و نقد فیلم» شبیه نشریات آمریکایی و فعالان چپ قبل و بعد از انقلاب است. منتقدان وطنی رویا و آمال خود را در قطعات موزیکال فیلم «اشکو لبخندها» (نام اصلی آوای موسیقی - موزیکالی با تم غلیظ رویای آمریکایی) دنبال میکنند، اما فقرگرایی و گاهی گداگرافی را در فیلمی ایرانی، ستایش میکنند. برای «ریوبراوو» اثر محبوبشان یک ویژه نامه 150 صفحهای منتشر میکنند، اما از بروزتمایلات چپگرایانه خود درباره آثار وطنی ابایی ندارند. دامنه این اعوجاج بسیار گستردهتر از آنچیزی هست که توصیف شد ؛ از ایران تا آمریکا. حتی این تناقض به سیاست و کارزارهای انتخاباتی سرایت میکند، به غیر از جورج بوش که وعدههای انتخاباتیاش کاملا از گفتمان نئوکانها تبعیت میکرد، کمپین انتخاباتی باراک اوباما و دونالد ترامپ مبتنی بر گفتمان چپ و سوسیالیستی بود.
فیلم «انگل» (Parasite) بونگ جو هو (Bong Joon-ho ) ظاهرا منتقد به نئوکاپیتالیسم در کرهجنوبی، دقیقا دچار همین اعواجات است.
فیلم تا قبل از نیمه پایانی روایتی ظاهرا ضد سرمایهداری است، اما با تحلیل جزئیات و پایانبندی مشخص میشود، نه تنها این فیلم ضد سرمایهداری نیست، بلکه تصدیق و ستایشی درباره سرمایهداری است. باید جزئیات باید فیلم را تحلیل کرد. نیمه نخست فیلم انگل تمجیدی از عدم احقاق حقوق پایین دستیها و تودههاست و پایانبندی فیلم پاسداشتی برای سرمایهداری. با این همه در میان تناقضهای بیشمار اثر، نوعی گمگشتگی ایدئولوژیک وجود دارد که با پرداختی تفصیلی به سادگی میتوان اشتباهات مولف را کشف کرد.
«خانواده کیم» از محل زندگی زیرزمینی خود، از پنجره باریکی، به محله فقیرنشینان در سئول نگاه میکنند ، جایی که رهگذران در خیابان، در مقابل خانهاشان ادرار میکنند و شهرداری برای دفع حشرات گازهای مضر را طوری منتشر میکند که به داخل خانه این خانواده سرایت میکند. این خانواده چهارنفره با بسته بندی جعبههای پیتزا روزگارشان را سپری میکنند و با استفاده از دریافت سیگنال Wi-Fi از خانههای اطراف، از تلفنهای هوشمندشان استفاده میکنند. تراژدی بزرگ خانواده زمانی رخ میدهد ،کاربری که از سیگنال Wi-Fi او سوء استفاده میکردند، روی عنوان کاربریاش پسورد قرار میدهد و اعضای خانواده مجبور میشوند در قسمت انتهایی خانه درون دستشویی از سیگنال Wi-Fiآزاد دیگری سوء استفاده کنند. نام فیلم انگل است که به صورت مشخص به موقعیت این خانواده تعمیم داده میشود، پس حتی در تعریف موقعیتها و عنوان بندی طبقه زیردست در حال تحقیر است و مخاطبان به موقعیتهای اقتصادی آنان میخندد.
این وضعیت اگر خیلی ناراحت کننده نباشد ، خندهدار نخواهد بود. با وخامت اوضاع و احوال خانواده، هریک از آنها، والدین و دو فرزند بزرگسال، دنباله راهحلی میگردند که شغلی را در خانواده مرفه پارک پیدا کنند، یک زوج طبقه مرفه با یک دختر نوجوان و یک پسر بچه. اعضای خانواده پارک در خانهای مدرنیستی زندگی میکنند؛ با طراحی متمایز، در یک فضای دیواری بلند و یک حیاط سرسبز و محصور که منظره اصلی خانه را تشکیل میدهد، شبیه خانههایی که در ولنجک تهران قرار دارد.
جنگ پنهان طبقاتی دو خانواده پارک و کیم در فیلم انگل یادآور فیلم بهشت و دوزخ آکیرا کوروساوا محصول 1963 است. فیلم شباهتی به آن اثر ندارد، اما اختلاف بین ثروتمندان و افراد کمشانس (اصطلاحی در جامعه سرمایهداری) در این اثر نمود پررنگی دارد. اگرچه ، انگیزه مبارزه طبقاتی انگل با روشی بسیار غافلگیر کننده و غیر متعارف تحقق مییابد.
بونگ استاد در آمیختن ژانرهاست. رویکرد چند وجهی بونگ، وام گرفتن یک خط مکرر از یک شخصیت و به کارگیری تمثیلی آن منعکس کننده ماهیت پیچیده و درهم تنیده شخصیتهای اوست. فیلمهای بونگ در ظاهرا اثرات سرمایهداری را در مورد شخصیتها به چالش میکشد و حتی فیلم میزبان (2006The Host) چنین تمی را در متن خود دارد. یک خانواده طبقه کارگر در قطار برفشکن (Snowpiercer 2013)، آخرین بقایای بشریت با قطار دائما در حرکتی ازطبقات پایین این قطار علیه نخبهگان سرمایهمحور قیام میکنند. در فیلم فانتزی (2016 Okja) شیوه های غیرانسانی کشاورزی کارخانه و فرآوری صنعتی گوشت از زوایه دید یک دختر نوجوان مورد نقد قرار میگیرد. بونگ خط خوبی را میان تفسیر آشکار و فیلمسازی استعاری مبتنی بر ژانر را تجربه کرده و با دقت در لبه ای متعادل میتواند فاصله تفسیر و استعاره را با سرگرمی کم کند، تا ارزشهای عامهپسندانه اثرش تحتالشعاع قرار نگیرد. اما در پایان، مخاطبان خود را با تفسیر تکان دهندهای مواجه میبیند و مشکل اصلی فیلم پایان آن است که نشان میدهد انگل هرگز تسلطی بر سرنوشت شخصیت هایش خویش ندارد.
در مرکز فیلم دو خانواده، کیم و پارک هستند، اما همانطور بونگ کارگردان (Bong Joon-ho) بیننده را با دیدگاه خانواده کیم هماهنگ میکند، مخاطب انگیزهها و پویایی خانواده پارک را نمیفهمد. خانواده پارک یک زندگی کنجکاویبرانگیز و خانواده کیم یک زندگی تحقیرآمیز دارند. خانواده کیم زندگی خود در زیرزمین تنگ و باریکی میگذرانند و به سختی روزگارشان را سپری میکنند تا اینکه شانس به سراغ پسرشان کیم وو (چوی سیک وو) میآید تا بواسطه معرفی دوستش به عنوان یک معلم انگلیسی پردرآمد برای آموزش دختر نوجوان خانواده پارک ، داهیه (یونگ سو جی) مشغول به کار شود.
وقتی فرصت فراهم میشود، کیم وو با کمک خواهرش برای جعل اسناد کالج، اقدام میکند و از سوی دیگر «کیتاک» (سونگ کنگ هو – پرویز پرستویی کره جنوبی) و همسرش چانگ سوک (جانگ هی-جین) با افتخار به فرزندان خود نگاه میکنند که یادگرفته اند با نبوغ و حیله جنایی زنده بمانند. «کیم وو» پس از مصاحبه با بانوی ساده لوح خانواده پارک (چو یئو جونگ)، شغل آموزش را تصاحب میکند و البته «کیم» اصرار دارد وی را «کوین» خطاب کنند. اینکه هر کدام از فرزندان خانواده کیم در موقعیت جدید یک نام آمریکایی را انتخاب میکنند، دقیقا تمثیلی از خودباختگی نسبت به مرجع سرمایهداری که فرهنگ و حتی نام افراد را تحت الشعاع قرار میدهد.
کیم وو پس از استخدام متوجه میشود که داسونگ (جونگ هیو جون) پسر کوچک خانواده پارک، دچار یک بحران روحی است و به کمک نیاز دارد. «کیم وو» داستانی را در مورد یک معلم هنری مورد احترام برای همسر آقای پارک تعریف میکند که میتواند به مشکلات روحی و روانی داسونگ پایان دهد، نقشی که خواهرش، کی جونگ (پارک سو دام) باید ایفا کند.
چندی بعد، «کیم وو» و «کی جونگ» خانواده پارک را متقاعد کردند که پدرشان را در غالب راننده استخدام کنند و مادرشان را به عنوان خدمتکار خانه؛ در حالی که پارکها از هویت واقعی آنها بی اطلاع هستند. «کیم وو» و «کی جونگ» با یک توطئه علیه راننده آقای پارک، زمینه اخراج او را فراهم میکنند و کی جونگ دختر خانواده جایگزین راننده را به همسرآقای پارک توصیه میکند، مردی که در واقع پدر اوست اما کی جونگ هر گونه شناختی را انکار میکند.
پس از مدتی کوتاهی خانواده پارک برای مون جانگ ( این جونگ لی)، خانه دار دیرینه نقشهای حرفهای میکشند و از حساسیت او به هلو سوء استفاده میکنند تا خانم پارک را متقاعد کنند که او مبتلا به سل خونی پیشرفته است.
مسئلهای که به سرعت سبب اخراج او میشود. با این توطئه به سبک فیلم همه چیز درباره ایو ( All About Eve) به کارگردانی جوزف ال.منکیهویچ (محصول 1950 کمپانی فاکس قرن بیستم و برنده شش جایزه اسکار) مخاطب حدس میزند که خانواده کیم ممکن ضریب این تراژدی را افزایش دهند و تا سر حد جنایت و مکافات (Crime and Punishment ) شدن روایت پیش بروند و ممکن است اقدام به قتل خانواده پارک کنند یا بخشی از اموال آنان را به سرقت ببرند. تا این بخش از فیلم بشدت جذابیت دارد چون مولفان از دو طرح و توطئه به سبک فیلم «همه چیز درباره ایو» و «جنایت و مکافات» استفاده میکند. پارکها هیچ قصد شومی ندارند، خانواده کیم فقط به دنبال فرصتی هستند تا با یک شکم سیر بتوانند سر بر بالین گذارند.
زمانی که خانواده پارک در منزل نیستند و خانواده کیم در خانه آنان به دور هم جمع شدهاند، خواستههای ناچیز خانواده کیم مشخص میشود، در این نیمه کمتحرک فیلم فرصتی برای تماشاگر فراهم میشود که جامعه سرمایهداری را تجربه کند و به محاق رفتن انسانیت در چنین سیستمی اقتصادی را به چشم ببیند.
سرمایهداری حاکم در کره به گسترده شدن پدیده ناامیدی دامن میزند تا عده کمی که ثروت بیشتری را جمع کنند، زنده بمانند و به سعادت برسند و عده بیشماری برای زنده ماندن مشغول قربانی کردن اخلاق یا نادیده گرفتن انسانیت، برای دستیابی به یک وعده غذای سیر باشند. بنابراین، طبقات پایین چارهای جز درگیر شدن در یک رابطه انگلی با مرفهین را ندارند. در این میزانسن بدون هیچ قضاوت ایدئولوژیک، بدون هیچ گرایش به سوسیالیسم یا لیبرالیسم، خانواده کیم فرصتطلب و انگل هستند یا خانوادههایی نظیر پارک ؟ در جامعه سرمایهداری به یقین ما با همین دو طیف مواجه هستیم، انگلها و فرصتطلبها !
خانواده پارک آنقدر از چهارچوبهای رسمی اقتصادی در کشور کرهجنوبی به دور هستند که به بیگانگانی شباهت دارند که از یک سیاره دیگر به کره زمین آمدهاند. هیچ خوشی پایداری برای چنین خانوادههایی گویی وجود ندارد. در پس همه این اتفاقات یک راز نگران کننده در زیر خانه پارک وجود دارد. یک چرخش ناگهانی در فیلم مسیر روایت را تغییر میدهد، هنگامی که خانواده پارک به یک کمپ تفریحی میروند تا مراسم تولد داسونگ را برگزار کنند، خانواده کیم غرق در خوشی هستند و نوشیدنیهای گران قیمت را مینوشند و تنقلات میخورند و و در فضای جدید احساس امنیت را با هم به اشتراک میگذارند، پس از آرامش ظاهری ناگهان خدمتکار سابق خانواده پارک نیمهشب زنگ خانه را فشار میدهد.
بازگشت خدمتکار سابق کمی عجیب است، او برای انتقام بازگشته است؟ با ورود او به خانه متوجه خواهیم شد که او در در زیرزمین بتونی وحشتناک خانه که خانواده پارک از آن بیاطلاع هستند و به عنوان پناهگاه در صورت حمله کره شمالی ساخته شده، خدمتکار همسر فراری و بدهکار خود را پنهان کرده تا عوارض سرمایهداری در نمودی مصداقی مثل ورشکستگی اقتصادی افراد متعدد آشکار شود.
انگل دیگر، شوهر «چانگ سوک» خدمتکار، سالها در آنجا زندگی کرده و این زن مواد غذایی و ملزومات حیاتیاش را به صورت مخفیانه به وی میرسانده است. این ایده شبیه آثار جردن پیل (Jordan Peele ) است که تماشاگر را به دنیای فراموش شده انسانی میبرد. جردن پیل در دو فیلم (GET OUT ) و ما (us ) مخاطب را با جهانی زیرزمینی و قرون وسطی خارج از کنترل آشنا میکند. اگرچه فیلم بونگ با قراردادهای دنیای واقعی شکل گرفته، جایی که شکاف بین ثروتمندان و فقیران گسترش مییابد. خانواده کیم متوجه میشود دنیایی را که قرار بود کنترل خودش را به دست بگیرد، در خطر است. در همان زیرزمین چانگ سوک از خدمتکار جدید یعنی همسر و مادر خانواده کیم استمداد کمک میطلبد که شوهرش را یاری رسانند، ناگهان در زیرزمین با خانواده کیم مواجه میشود و پی به راز آنان میبرد و در همان لحظهای که فرزندان با لفظ پدر و مادر آنان را صدا میکنند، چانگ سوک با موبایلش از آنان فیلم میگیرد.
خانواده کیم برای جلوگیری از افشای خانهدار سابق، باید تلاش کنند، در حالی که فضای زیر خانه نوعی بمب موقعیتی است. بونگ به عنوان یک فیلمساز ، هیچ وقت وجوه عاطفی، ملودرام و قالب کاملاً سرگرم کننده اثرش را فراموش نمیکند ، او یک کارشناس ریاضیات است اما در بزنگاههای دراماتیک همیشه میداند دوربین را در کجا قرار دهد. رعایت دقیق تنش مواجه خانواده کیم، چانگ سوک و همسرش با انتخاب درست جای دوربین، تعلیقی هیچکاکی توام با وجوهی کمیک میببخشد، دقیقا در شرایطی که خانواده کیم تلاش میکند رازشان را از پارک نگه دارد، ناگهان کیو همسر پارک تماس میگیرد که در حال بازگشت به منزل هستند و در همان شرایط که چانگ سوک راز این خانواده را با دوربین ضبط کرده با هجوم از سوی خانواده پارک مواجه میشوند و خانواده کیم ، خدمتکار و همسرش را در زیرزمین زندانی میکنند.
در این لحظات فیلمبرداری پیو کانگ هونگ( Hong Kyung-pyo ) به شکل غیردقیقی درمجموعه زیرزمینی ساخته شده میچرخد و حرکت دوربین چنان است که مخاطب میتواند متوجه شود، زیرزمین مکانی جدا از این خانه است. مشکل اساسی فیلم نیز از همینجا آغاز میشود و بینش بونگ (کارگردان) به یکباره تغییر میکند و حتی حرکت دوربین و زاویه برخوردها، نسنجیده و غیر سینوسی از کمدی به سوی تراژدی میرود. تصاویر محاسبه نشده در این فیلم مانند چشمهای لرزانی است که اتصال دو محیط زیرزمین و خانه را نمیتواند به شکل دقیقی به یکدیگر متصل کند. یا زمانی که خانواده کیم که در زیر یک میز بزرگ در وسط خانه پنهان شدهاند، نورپردازی نامناسبی برای طراحی اندازه و فاصله کاراکترها صورت میپذیرد. در حالی که خانواده پارک روی نیمکت نزدیک میز میخوابند، بیننده را در حالت تعلیق قرار نمیگیرد.
اما از زمان آشکار شدن گره فیلم درباره چانگ سوک، فیلم چند لحنی میشود، از سویی فیلم ساختاری استعاری دارد که کارگردان تلاش میکند مبتنی بر قراردادهای اجتماعی امروز کره باشد از سوی دیگر روایت شبه ابزورد فیلم شامل یک تقسیم خیالی بین طبقات اجتماعی – اقتصادی است. فیلم انگل شخصیتهای خود را با طنز و انسانیت توسعه نمیدهد و لحن تقلیدی فیلم، آنرا به پارهای از آثار برایان دیپالما شبیه میکند.
کارگردان در مصاحبههایش اصرار به ساختن یک " کمدی - تراژدی " دارد و با هیجان بیشتری در مصاحبههایش به بخش طنز پر جنب و جوش و نشانه های پرنگ فیلم اشاره دارد، اما پایانبندی فیلم خشمگینترین، کشندهترین و کورترین تصویر انسانی است که هیچ راهپیروزی باقی نمیگذارد. بونگ در فیلمهای دیگرش شخصیت هایی را نشان داده که میتوانند با اقدامات کوچک و امیدوارکننده شرایط مطلوبی برای خود فراهم کنند، پدر عزادار در فیلم«میزبان» که فرزند بی خانمانی را به فرزندخواندگی میپذیرد، آرمان فرار از قطار در «قطار یخ شکن» و پیروزی بر طبقه ستمگر سرمایهدار؛ پیروزی یک نوجوان در اوکجا؛ اما آخرین لحظات انگل بونگ بوی سرکوب میدهد. بوی سرکوب از درون که با پایان بشدت غافلگیرکننده و تقریبا عمل غیرارادی پدر خانواده کیم همراه است. ضمن اینکه پایان فیلم تفسیری جز این ندارد که سلسله مراتب اقتصادی یک جامعه سرمایهسالار جای رستگاری برای فرودستان باقی نخواهد گذاشت و این طبقات زیردست هستند که نابود خواهند شد. او با نمایش مکرر زندگی انگلی تا نیمه فیلم اثر لذتبخشی را با تمسخر پرولتاریا برای میدلکلاسهای بورژوآ ارائه میسازد و در پایان «انگل» یک واسطه روانی برای افسردگی و عصبانیت خواهد بود.
در آثار گذشته بونگ استعداد خاص او در تالیف ساختاری کاملاً سرگرم کننده به نظر میرسید که پیرامون آن یک داستان اجتماعی جای درنگ گنجانده میشد و رویکرد ضد سرمایهداریاش، در آثاری نظیر میزبان ( The Host) قطار برفشکن(Snowpiercer )و اوکجا (Okja) نشان داد، دایره نقد جریان سرمایهداری ایدئولوژی خاص اوست، اما با این فیلم هر آنچه در گذشته است را پس میگیرد. گویا راهها برای او در پخش جهانی آثارش در آمریکا بسته شده و حالا با این فیلم کرهای او توبهنامهای سینمایی امضاءکرده تا جریان اصلی پخش و نمایش در آمریکا با آغوش باز او را بپذیرد. بحثهای ضدسرمایهداری درباره آثار او زمانی اوج گرفت که قطاربرف شکن این فیلمساز با حمایت کمپانی برادران واینستاین در کره تولید و در آمریکا نمایش داده شد.
چرا فیلم بونگ در نقد سرمایهداری نیست؟
بونگ جون هو، تصویری بدبینانه از طبیعت پرولتاریا، بدون آگاهی طبقاتی یا ایدئولوژی از آنان ارائه میدهد و اتفاقا اگر رویکرد کارگردان ضدسرمایهداری است، با نمایش اعوجاجات انسانی طبقه کارگر با افراطی عجیب در پایانبندی و تفریطی لیبرالیستی متهمی به شمار میرود که دست به نقض محتوای آثار پیشین خود زده است و در متن فیلم انگل، با تحقیر کمدی وار خانواده کیم تمایل به انجام چنین کاری را دارد.
مشخص است که عدم تغذیه صحیح اقتصادی، مانع بستن شدن دریچه روح انسانی میشود و فیلمساز بیشتر از آنکه روی تاثیرات منفی خانواده پارک {سمبل نئو بورژوازی} اصرار داشته باشد، خانواده کیم را تحقیر میکند. پایان فیلم چند اشکال عمده دارد. کارگردان در ابتدا از خانواده پارک انگل میسازد و از چانگ سوک و شوهرش انگلی دیگر؛ سپس انگل دوم اقدام به قتل خانواده انگل اول (فرزندان خانواده کیم) و انگل اول اقدام به قتل پدر منزه و عاری از گناه خانواده سرمایه دار {پارک} میکند. این پایانبندی با توجه به تصاویر سمپاتیک و غیرنقادانه از خانواده پارک به تطهیر سمبلهای سرمایهداری در این فیلم استعاری تبدیل میشود و کارگردان اهداف ضدسرمایهسالارانهاش را پس میگیرد. در واقع در این فیلم سمبل سرمایهداری که مرد مهربانی است، به دلیل پاک و بیآلایش بودن شهید این فیلم محسوب میشود.
بونگ با هسته روایی نقد سرمایهداری پس از ساختن انگل به افراطگرایی طغیانگر از طبقه هنرمندان طبقه تبدیل میشود؟ فیلم هر چه هست، اثری ضد خانواده است، مفهوم هسته خانواده، در طبقات پاییندستی، کثیف ، کلاهبردار و آلوده معرفی میشود. موضوع ظاهری فیلم به نابرابری اقتصادی میپردازد، تعداد محدودی از منتقدان از آخرین ساخته بونگ به عنوان یک فیلم چپ به یاد کنند اما پایانبندی و حتی نامه کیموو به پدرش، اثررا به تجربه متناقضی و طرفدار سرمایهداری تبدیل میکند.
صحنه های پایانی فیلم «انگل » را در نظر بگیرید ، جایی که کی تاک به معنای واقعی کلمه در زیرزمین خانه پارک زندانی شده و تاوان کشتن یک سرمایهدار را میدهد و اساسا رویای پایانی فیلم پسر خانواده کیم با اینکه یک رویاست اما ستایش و تمجیدی بیمحابا از سرمایهداری است. کی وو در نامه ای به پدرش مینویسد: به دانشگاه میروم ، موفق میشوم و خود را قادر به خرید خانه پارکها برای نجات تو میکنم، تنها کاری که باید انجام دهم کسب درآمد است" ، گویی این کار ساده ای در جامعه کرهجنوبی با پیشفرضهای اولیه فیلمساز است.
بونگ دو لحن متفاوت را به تماشاگر ارائه میدهد، احساساتی و همدرد برخورد کردن با آشفتگان اقتصادی به تمجید از سرمایهسالاری منجر میشود. از طرفی فیلم بونگ یک اثر آنارشیستی است که ضد وحدت اجتماعی میان اقشار پایین دستی با سرمایهسالاران است. بونگ به طرز موذیانهای از مواد داستانی استفاده میکند تا جلوههای بدبینانه کاپیتالیسم را تحسین کند. دیدن دشمنان سرمایهداری با نادیده گرفتن گزارههای اخلاقی، فقط به این معنا نیست که لیبرالهای رسانهای معاصر چگونه عمل می کنند. همچنین یکی از ویژگیهای فیلم این است که ایدئولوژی {غیر} مترقیاش را به عنوان روندی تأیید شده و فرهنگی پنهان در پشت روایت پنهان نگاه میدارد.
با دو برابر شدن پوسیدگی اجتماعی با اختلال در عملکرد خانواده کیم و پارک، بونگ میل به فروپاشی انسانیت و نیهیلیسم در بطن جامعه کره تایید میکند، شاید این یک بیماری همه گیر جهانی باشد اما بونگ در آشکار کردن نواقص اخلاقی هزاره، در لابیرنتهای سرمایهداری ، فیلمساز قادر و توانایی نیست. حتی ورود کیموو به خانه خانواده پارک ناخواسته تئورما Teorema (1969)، پیرپائولو پازولینی را درباره انسجام نهاد خانواده بورژوایی را در ذهن متبادر میکند، که با توجه به ساختار اجتماعی ایتالیا، تحلیلی کاملاً منظم از ساختارهای خانوادگی و مذهبی و سلسله مراتب سرمایه داری و حماقت کمونیستی است. این فیلم یک خودآزمایی جسورانه توسط پازولینی بود، که این طرح ، خواسته های بدبینانه ، پشیمانیهای معنوی و نظریههای روشنفکرانه خودش را به چالش میکشید. این نظم مشخص و کوبنده در خانواده پارک و این بیمنظمی مشخصی که پدرخانواده کیم به فرزندانش توصیه میکند در واقع یادآوری مشخصی از فیلم مرا با نام خودت صدا کن (Call Me By Your Name ) لوکا گوادانینو(Luca Guadagnino )محصول 2016 است که بدون برنامه زندگی کردن را توصیه میکند.
آنچه در انگل نشان داده میشود که این است که سیستم حاکم باعث افزایش حرص و آز ، رقابت ، بی اعتمادی اجتماعی ، بدبینی ، تحقیر و غیره می شود. خب این طبیعت انسانی است که آقای بونگ به ما نشان نمیدهد که تحت سرمایه داری است، ما فقط یک خانواده موفق را میبینیم که شوهر خانواده در یک شرکت نه چندان بزرگ مشغول کار است، سرمایهداری از جنس فیلم تئورما نمیبینیم که بشریت با شعر شاگرد جادوگری گوته مواجه شود. ماده داستانی این فیلم برای اینکه طبق ادعای منتقدان غربی فریب خورده این فیلم اثری ضد سرمایهداری باشد در متن فیلم موجود نیست. حتی شیوه سرگرم کننده فیلم فاقد تهمیدی داستانی برای مواجه با دو طبقه اقتصادی دو خانواده باشد، تنها چیزی که فیلم با سیاقی کمدی بروی آن اصرار دارد این است که طبقه کارگر و پرولتاریا آدمخوار هستند. حالا باید منتظر ماند و دید که این تحقیر پرولتاریی از آکادمی اسکار برای اعطای مجسمه طلایی، دلبری خواهد کرد و انگل بهترین فیلم برگزیده این آکادمی خواهد بود؟!
شاید قبل از حل مسئله «انگل»، مشکلات و معضلات بنیادین نقد و تحلیل فیلم در عدم تشخیص یکپارچگی ایدئولوژی و روایت را باید حل کنیم. چون در مورد آثاری خاص، مثل انگل، دیدگاه و بینش منتقدان بشدت بر نگاه مخاطب اثر میگذارد.
دیدگاه منتقدان سینمایی (چه در آمریکا چه در ایران) بسیار بهم نزدیک است، یعنی در تمام دنیا بدون اینکه قراردادی بینالمللی وجود داشته باشد، اغلب آنها به همان تناقض فعالان شاخههای سوسیالیستی – کمونیستی سابق مبتلا هستند، به همین دلیل فیلم «همشهری کین» با گرایش چپگرایانه در لیست فیلمهای برگزیده منتقدان داخلی و خارجی وجود دارد. در آمریکا، در نشریاتی که عمدتا با پول سرمایهگذاران بسیار بزرگ اداره میشود، تفسیرهایی درباره فیلم انگل نوشته شده در نقد سرمایهداری؛ اماآنچه در فیلم هست بحث دیگری است.
مسئله مهم تناقض بنیادین منتقدان و روشنفکران در سراسر جهان در ۱۰۰ سال اخیر است. در ایران نیز وضعیت «تحلیل و نقد فیلم» شبیه نشریات آمریکایی و فعالان چپ قبل و بعد از انقلاب است. منتقدان وطنی رویا و آمال خود را در قطعات موزیکال فیلم «اشکو لبخندها» (نام اصلی آوای موسیقی - موزیکالی با تم غلیظ رویای آمریکایی) دنبال میکنند، اما فقرگرایی و گاهی گداگرافی را در فیلمی ایرانی، ستایش میکنند. برای «ریوبراوو» اثر محبوبشان یک ویژه نامه ۱۵۰ صفحهای منتشر میکنند، اما از بروزتمایلات چپگرایانه خود درباره آثار وطنی ابایی ندارند. دامنه این اعوجاج بسیار گستردهتر از آنچیزی هست که توصیف شد؛ از ایران تا آمریکا. حتی این تناقض به سیاست و کارزارهای انتخاباتی سرایت میکند، به غیر از جورج بوش که وعدههای انتخاباتیاش کاملا از گفتمان نئوکانها تبعیت میکرد، کمپین انتخاباتی باراک اوباما و دونالد ترامپ مبتنی بر گفتمان چپ و سوسیالیستی بود.
فیلم «انگل» (Parasite) بونگ جو هو (Bong Joon-ho ) ظاهرا منتقد به نئوکاپیتالیسم در کرهجنوبی، دقیقا دچار همین اعواجات است.
فیلم تا قبل از نیمه پایانی روایتی ظاهرا ضد سرمایهداری است، اما با تحلیل جزئیات و پایانبندی مشخص میشود، نه تنها این فیلم ضد سرمایهداری نیست، بلکه تصدیق و ستایشی درباره سرمایهداری است. باید جزئیات باید فیلم را تحلیل کرد. نیمه نخست فیلم انگل تمجیدی از عدم احقاق حقوق پایین دستیها و تودههاست و پایانبندی فیلم پاسداشتی برای سرمایهداری. با این همه در میان تناقضهای بیشمار اثر، نوعی گمگشتگی ایدئولوژیک وجود دارد که با پرداختی تفصیلی به سادگی میتوان اشتباهات مولف را کشف کرد.
«خانواده کیم» از محل زندگی زیرزمینی خود، از پنجره باریکی، به محله فقیرنشینان در سئول نگاه میکنند، جایی که رهگذران در خیابان، در مقابل خانهاشان ادرار میکنند و شهرداری برای دفع حشرات گازهای مضر را طوری منتشر میکند که به داخل خانه این خانواده سرایت میکند. این خانواده چهارنفره با بسته بندی جعبههای پیتزا روزگارشان را سپری میکنند و با استفاده از دریافت سیگنال Wi-Fi از خانههای اطراف، از تلفنهای هوشمندشان استفاده میکنند. تراژدی بزرگ خانواده زمانی رخ میدهد، کاربری که از سیگنال Wi-Fi او سوء استفاده میکردند، روی عنوان کاربریاش پسورد قرار میدهد و اعضای خانواده مجبور میشوند در قسمت انتهایی خانه درون دستشویی از سیگنال Wi-Fiآزاد دیگری سوء استفاده کنند. نام فیلم انگل است که به صورت مشخص به موقعیت این خانواده تعمیم داده میشود، پس حتی در تعریف موقعیتها و عنوان بندی طبقه زیردست در حال تحقیر است و مخاطبان به موقعیتهای اقتصادی آنان میخندد.
این وضعیت اگر خیلی ناراحت کننده نباشد، خندهدار نخواهد بود. با وخامت اوضاع و احوال خانواده، هریک از آنها، والدین و دو فرزند بزرگسال، دنباله راهحلی میگردند که شغلی را در خانواده مرفه پارک پیدا کنند، یک زوج طبقه مرفه با یک دختر نوجوان و یک پسر بچه. اعضای خانواده پارک در خانهای مدرنیستی زندگی میکنند؛ با طراحی متمایز، در یک فضای دیواری بلند و یک حیاط سرسبز و محصور که منظره اصلی خانه را تشکیل میدهد، شبیه خانههایی که در ولنجک تهران قرار دارد.
جنگ پنهان طبقاتی دو خانواده پارک و کیم در فیلم انگل یادآور فیلم بهشت و دوزخ آکیرا کوروساوا محصول ۱۹۶۳ است. فیلم شباهتی به آن اثر ندارد، اما اختلاف بین ثروتمندان و افراد کمشانس (اصطلاحی در جامعه سرمایهداری) در این اثر نمود پررنگی دارد. اگرچه، انگیزه مبارزه طبقاتی انگل با روشی بسیار غافلگیر کننده و غیر متعارف تحقق مییابد.
بونگ استاد در آمیختن ژانرهاست. رویکرد چند وجهی بونگ، وام گرفتن یک خط مکرر از یک شخصیت و به کارگیری تمثیلی آن منعکس کننده ماهیت پیچیده و درهم تنیده شخصیتهای اوست. فیلمهای بونگ در ظاهرا اثرات سرمایهداری را در مورد شخصیتها به چالش میکشد و حتی فیلم میزبان (۲۰۰۶The Host) چنین تمی را در متن خود دارد. یک خانواده طبقه کارگر در قطار برفشکن (Snowpiercer ۲۰۱۳)، آخرین بقایای بشریت با قطار دائما در حرکتی ازطبقات پایین این قطار علیه نخبهگان سرمایهمحور قیام میکنند. در فیلم فانتزی (۲۰۱۶ Okja) شیوه های غیرانسانی کشاورزی کارخانه و فرآوری صنعتی گوشت از زوایه دید یک دختر نوجوان مورد نقد قرار میگیرد. بونگ خط خوبی را میان تفسیر آشکار و فیلمسازی استعاری مبتنی بر ژانر را تجربه کرده و با دقت در لبه ای متعادل میتواند فاصله تفسیر و استعاره را با سرگرمی کم کند، تا ارزشهای عامهپسندانه اثرش تحتالشعاع قرار نگیرد. اما در پایان، مخاطبان خود را با تفسیر تکان دهندهای مواجه میبیند و مشکل اصلی فیلم پایان آن است که نشان میدهد انگل هرگز تسلطی بر سرنوشت شخصیت هایش خویش ندارد.
در مرکز فیلم دو خانواده، کیم و پارک هستند، اما همانطور بونگ کارگردان (Bong Joon-ho) بیننده را با دیدگاه خانواده کیم هماهنگ میکند، مخاطب انگیزهها و پویایی خانواده پارک را نمیفهمد. خانواده پارک یک زندگی کنجکاویبرانگیز و خانواده کیم یک زندگی تحقیرآمیز دارند. خانواده کیم زندگی خود در زیرزمین تنگ و باریکی میگذرانند و به سختی روزگارشان را سپری میکنند تا اینکه شانس به سراغ پسرشان کیم وو (چوی سیک وو) میآید تا بواسطه معرفی دوستش به عنوان یک معلم انگلیسی پردرآمد برای آموزش دختر نوجوان خانواده پارک ، داهیه (یونگ سو جی) مشغول به کار شود.
وقتی فرصت فراهم میشود، کیم وو با کمک خواهرش برای جعل اسناد کالج، اقدام میکند و از سوی دیگر «کیتاک» (سونگ کنگ هو – پرویز پرستویی کره جنوبی) و همسرش چانگ سوک (جانگ هی-جین) با افتخار به فرزندان خود نگاه میکنند که یادگرفته اند با نبوغ و حیله جنایی زنده بمانند. «کیم وو» پس از مصاحبه با بانوی ساده لوح خانواده پارک (چو یئو جونگ)، شغل آموزش را تصاحب میکند و البته «کیم» اصرار دارد وی را «کوین» خطاب کنند. اینکه هر کدام از فرزندان خانواده کیم در موقعیت جدید یک نام آمریکایی را انتخاب میکنند، دقیقا تمثیلی از خودباختگی نسبت به مرجع سرمایهداری که فرهنگ و حتی نام افراد را تحت الشعاع قرار میدهد.
کیم وو پس از استخدام متوجه میشود که داسونگ (جونگ هیو جون) پسر کوچک خانواده پارک، دچار یک بحران روحی است و به کمک نیاز دارد. «کیم وو» داستانی را در مورد یک معلم هنری مورد احترام برای همسر آقای پارک تعریف میکند که میتواند به مشکلات روحی و روانی داسونگ پایان دهد، نقشی که خواهرش، کی جونگ (پارک سو دام) باید ایفا کند.
چندی بعد، «کیم وو» و «کی جونگ» خانواده پارک را متقاعد کردند که پدرشان را در غالب راننده استخدام کنند و مادرشان را به عنوان خدمتکار خانه؛ در حالی که پارکها از هویت واقعی آنها بی اطلاع هستند. «کیم وو» و «کی جونگ» با یک توطئه علیه راننده آقای پارک، زمینه اخراج او را فراهم میکنند و کی جونگ دختر خانواده جایگزین راننده را به همسرآقای پارک توصیه میکند، مردی که در واقع پدر اوست اما کی جونگ هر گونه شناختی را انکار میکند.
پس از مدتی کوتاهی خانواده پارک برای مون جانگ (این جونگ لی)، خانه دار دیرینه نقشهای حرفهای میکشند و از حساسیت او به هلو سوء استفاده میکنند تا خانم پارک را متقاعد کنند که او مبتلا به سل خونی پیشرفته است.
مسئلهای که به سرعت سبب اخراج او میشود. با این توطئه به سبک فیلم همه چیز درباره ایو ( All About Eve) به کارگردانی جوزف ال. منکیهویچ (محصول ۱۹۵۰ کمپانی فاکس قرن بیستم و برنده شش جایزه اسکار) مخاطب حدس میزند که خانواده کیم ممکن ضریب این تراژدی را افزایش دهند و تا سر حد جنایت و مکافات (Crime and Punishment ) شدن روایت پیش بروند و ممکن است اقدام به قتل خانواده پارک کنند یا بخشی از اموال آنان را به سرقت ببرند. تا این بخش از فیلم بشدت جذابیت دارد چون مولفان از دو طرح و توطئه به سبک فیلم «همه چیز درباره ایو» و «جنایت و مکافات» استفاده میکند. پارکها هیچ قصد شومی ندارند، خانواده کیم فقط به دنبال فرصتی هستند تا با یک شکم سیر بتوانند سر بر بالین گذارند.
زمانی که خانواده پارک در منزل نیستند و خانواده کیم در خانه آنان به دور هم جمع شدهاند، خواستههای ناچیز خانواده کیم مشخص میشود، در این نیمه کمتحرک فیلم فرصتی برای تماشاگر فراهم میشود که جامعه سرمایهداری را تجربه کند و به محاق رفتن انسانیت در چنین سیستمی اقتصادی را به چشم ببیند.
سرمایهداری حاکم در کره به گسترده شدن پدیده ناامیدی دامن میزند تا عده کمی که ثروت بیشتری را جمع کنند، زنده بمانند و به سعادت برسند و عده بیشماری برای زنده ماندن مشغول قربانی کردن اخلاق یا نادیده گرفتن انسانیت، برای دستیابی به یک وعده غذای سیر باشند. بنابراین، طبقات پایین چارهای جز درگیر شدن در یک رابطه انگلی با مرفهین را ندارند. در این میزانسن بدون هیچ قضاوت ایدئولوژیک، بدون هیچ گرایش به سوسیالیسم یا لیبرالیسم، خانواده کیم فرصتطلب و انگل هستند یا خانوادههایی نظیر پارک؟ در جامعه سرمایهداری به یقین ما با همین دو طیف مواجه هستیم، انگلها و فرصتطلبها!
خانواده پارک آنقدر از چهارچوبهای رسمی اقتصادی در کشور کرهجنوبی به دور هستند که به بیگانگانی شباهت دارند که از یک سیاره دیگر به کره زمین آمدهاند. هیچ خوشی پایداری برای چنین خانوادههایی گویی وجود ندارد. در پس همه این اتفاقات یک راز نگران کننده در زیر خانه پارک وجود دارد. یک چرخش ناگهانی در فیلم مسیر روایت را تغییر میدهد، هنگامی که خانواده پارک به یک کمپ تفریحی میروند تا مراسم تولد داسونگ را برگزار کنند، خانواده کیم غرق در خوشی هستند و نوشیدنیهای گران قیمت را مینوشند و تنقلات میخورند و و در فضای جدید احساس امنیت را با هم به اشتراک میگذارند، پس از آرامش ظاهری ناگهان خدمتکار سابق خانواده پارک نیمهشب زنگ خانه را فشار میدهد.
بازگشت خدمتکار سابق کمی عجیب است، او برای انتقام بازگشته است؟ با ورود او به خانه متوجه خواهیم شد که او در در زیرزمین بتونی وحشتناک خانه که خانواده پارک از آن بیاطلاع هستند و به عنوان پناهگاه در صورت حمله کره شمالی ساخته شده، خدمتکار همسر فراری و بدهکار خود را پنهان کرده تا عوارض سرمایهداری در نمودی مصداقی مثل ورشکستگی اقتصادی افراد متعدد آشکار شود.
انگل دیگر، شوهر «چانگ سوک» خدمتکار، سالها در آنجا زندگی کرده و این زن مواد غذایی و ملزومات حیاتیاش را به صورت مخفیانه به وی میرسانده است. این ایده شبیه آثار جردن پیل (Jordan Peele ) است که تماشاگر را به دنیای فراموش شده انسانی میبرد. جردن پیل در دو فیلم (GET OUT ) و ما (us ) مخاطب را با جهانی زیرزمینی و قرون وسطی خارج از کنترل آشنا میکند. اگرچه فیلم بونگ با قراردادهای دنیای واقعی شکل گرفته، جایی که شکاف بین ثروتمندان و فقیران گسترش مییابد. خانواده کیم متوجه میشود دنیایی را که قرار بود کنترل خودش را به دست بگیرد، در خطر است. در همان زیرزمین چانگ سوک از خدمتکار جدید یعنی همسر و مادر خانواده کیم استمداد کمک میطلبد که شوهرش را یاری رسانند، ناگهان در زیرزمین با خانواده کیم مواجه میشود و پی به راز آنان میبرد و در همان لحظهای که فرزندان با لفظ پدر و مادر آنان را صدا میکنند، چانگ سوک با موبایلش از آنان فیلم میگیرد.
خانواده کیم برای جلوگیری از افشای خانهدار سابق، باید تلاش کنند، در حالی که فضای زیر خانه نوعی بمب موقعیتی است. بونگ به عنوان یک فیلمساز، هیچ وقت وجوه عاطفی، ملودرام و قالب کاملاً سرگرم کننده اثرش را فراموش نمیکند، او یک کارشناس ریاضیات است اما در بزنگاههای دراماتیک همیشه میداند دوربین را در کجا قرار دهد. رعایت دقیق تنش مواجه خانواده کیم، چانگ سوک و همسرش با انتخاب درست جای دوربین، تعلیقی هیچکاکی توام با وجوهی کمیک میببخشد، دقیقا در شرایطی که خانواده کیم تلاش میکند رازشان را از پارک نگه دارد، ناگهان کیو همسر پارک تماس میگیرد که در حال بازگشت به منزل هستند و در همان شرایط که چانگ سوک راز این خانواده را با دوربین ضبط کرده با هجوم از سوی خانواده پارک مواجه میشوند و خانواده کیم، خدمتکار و همسرش را در زیرزمین زندانی میکنند.
در این لحظات فیلمبرداری پیو کانگ هونگ( Hong Kyung-pyo ) به شکل غیردقیقی درمجموعه زیرزمینی ساخته شده میچرخد و حرکت دوربین چنان است که مخاطب میتواند متوجه شود، زیرزمین مکانی جدا از این خانه است. مشکل اساسی فیلم نیز از همینجا آغاز میشود و بینش بونگ (کارگردان) به یکباره تغییر میکند و حتی حرکت دوربین و زاویه برخوردها، نسنجیده و غیر سینوسی از کمدی به سوی تراژدی میرود. تصاویر محاسبه نشده در این فیلم مانند چشمهای لرزانی است که اتصال دو محیط زیرزمین و خانه را نمیتواند به شکل دقیقی به یکدیگر متصل کند. یا زمانی که خانواده کیم که در زیر یک میز بزرگ در وسط خانه پنهان شدهاند، نورپردازی نامناسبی برای طراحی اندازه و فاصله کاراکترها صورت میپذیرد. در حالی که خانواده پارک روی نیمکت نزدیک میز میخوابند، بیننده را در حالت تعلیق قرار نمیگیرد.
اما از زمان آشکار شدن گره فیلم درباره چانگ سوک، فیلم چند لحنی میشود، از سویی فیلم ساختاری استعاری دارد که کارگردان تلاش میکند مبتنی بر قراردادهای اجتماعی امروز کره باشد از سوی دیگر روایت شبه ابزورد فیلم شامل یک تقسیم خیالی بین طبقات اجتماعی – اقتصادی است. فیلم انگل شخصیتهای خود را با طنز و انسانیت توسعه نمیدهد و لحن تقلیدی فیلم، آنرا به پارهای از آثار برایان دیپالما شبیه میکند.
کارگردان در مصاحبههایش اصرار به ساختن یک " کمدی - تراژدی " دارد و با هیجان بیشتری در مصاحبههایش به بخش طنز پر جنب و جوش و نشانه های پرنگ فیلم اشاره دارد، اما پایانبندی فیلم خشمگینترین، کشندهترین و کورترین تصویر انسانی است که هیچ راهپیروزی باقی نمیگذارد. بونگ در فیلمهای دیگرش شخصیت هایی را نشان داده که میتوانند با اقدامات کوچک و امیدوارکننده شرایط مطلوبی برای خود فراهم کنند، پدر عزادار در فیلم «میزبان» که فرزند بی خانمانی را به فرزندخواندگی میپذیرد، آرمان فرار از قطار در «قطار یخ شکن» و پیروزی بر طبقه ستمگر سرمایهدار؛ پیروزی یک نوجوان در اوکجا؛ اما آخرین لحظات انگل بونگ بوی سرکوب میدهد. بوی سرکوب از درون که با پایان بشدت غافلگیرکننده و تقریبا عمل غیرارادی پدر خانواده کیم همراه است. ضمن اینکه پایان فیلم تفسیری جز این ندارد که سلسله مراتب اقتصادی یک جامعه سرمایهسالار جای رستگاری برای فرودستان باقی نخواهد گذاشت و این طبقات زیردست هستند که نابود خواهند شد. او با نمایش مکرر زندگی انگلی تا نیمه فیلم اثر لذتبخشی را با تمسخر پرولتاریا برای میدلکلاسهای بورژوآ ارائه میسازد و در پایان «انگل» یک واسطه روانی برای افسردگی و عصبانیت خواهد بود.
در آثار گذشته بونگ استعداد خاص او در تالیف ساختاری کاملاً سرگرم کننده به نظر میرسید که پیرامون آن یک داستان اجتماعی جای درنگ گنجانده میشد و رویکرد ضد سرمایهداریاش، در آثاری نظیر میزبان ( The Host) قطار برفشکن(Snowpiercer )و اوکجا (Okja) نشان داد، دایره نقد جریان سرمایهداری ایدئولوژی خاص اوست، اما با این فیلم هر آنچه در گذشته است را پس میگیرد. گویا راهها برای او در پخش جهانی آثارش در آمریکا بسته شده و حالا با این فیلم کرهای او توبهنامهای سینمایی امضاءکرده تا جریان اصلی پخش و نمایش در آمریکا با آغوش باز او را بپذیرد. بحثهای ضدسرمایهداری درباره آثار او زمانی اوج گرفت که قطاربرف شکن این فیلمساز با حمایت کمپانی برادران واینستاین در کره تولید و در آمریکا نمایش داده شد.
چرا فیلم بونگ در نقد سرمایهداری نیست؟
بونگ جون هو، تصویری بدبینانه از طبیعت پرولتاریا، بدون آگاهی طبقاتی یا ایدئولوژی از آنان ارائه میدهد و اتفاقا اگر رویکرد کارگردان ضدسرمایهداری است، با نمایش اعوجاجات انسانی طبقه کارگر با افراطی عجیب در پایانبندی و تفریطی لیبرالیستی متهمی به شمار میرود که دست به نقض محتوای آثار پیشین خود زده است و در متن فیلم انگل، با تحقیر کمدی وار خانواده کیم تمایل به انجام چنین کاری را دارد.
مشخص است که عدم تغذیه صحیح اقتصادی، مانع بستن شدن دریچه روح انسانی میشود و فیلمساز بیشتر از آنکه روی تاثیرات منفی خانواده پارک {سمبل نئو بورژوازی} اصرار داشته باشد، خانواده کیم را تحقیر میکند. پایان فیلم چند اشکال عمده دارد. کارگردان در ابتدا از خانواده پارک انگل میسازد و از چانگ سوک و شوهرش انگلی دیگر؛ سپس انگل دوم اقدام به قتل خانواده انگل اول (فرزندان خانواده کیم) و انگل اول اقدام به قتل پدر منزه و عاری از گناه خانواده سرمایه دار {پارک} میکند. این پایانبندی با توجه به تصاویر سمپاتیک و غیرنقادانه از خانواده پارک به تطهیر سمبلهای سرمایهداری در این فیلم استعاری تبدیل میشود و کارگردان اهداف ضدسرمایهسالارانهاش را پس میگیرد. در واقع در این فیلم سمبل سرمایهداری که مرد مهربانی است، به دلیل پاک و بیآلایش بودن شهید این فیلم محسوب میشود.
بونگ با هسته روایی نقد سرمایهداری پس از ساختن انگل به افراطگرایی طغیانگر از طبقه هنرمندان طبقه تبدیل میشود؟ فیلم هر چه هست، اثری ضد خانواده است، مفهوم هسته خانواده، در طبقات پاییندستی، کثیف، کلاهبردار و آلوده معرفی میشود. موضوع ظاهری فیلم به نابرابری اقتصادی میپردازد، تعداد محدودی از منتقدان از آخرین ساخته بونگ به عنوان یک فیلم چپ به یاد کنند اما پایانبندی و حتی نامه کیموو به پدرش، اثررا به تجربه متناقضی و طرفدار سرمایهداری تبدیل میکند.
صحنه های پایانی فیلم «انگل» را در نظر بگیرید، جایی که کی تاک به معنای واقعی کلمه در زیرزمین خانه پارک زندانی شده و تاوان کشتن یک سرمایهدار را میدهد و اساسا رویای پایانی فیلم پسر خانواده کیم با اینکه یک رویاست اما ستایش و تمجیدی بیمحابا از سرمایهداری است. کی وو در نامه ای به پدرش مینویسد: به دانشگاه میروم، موفق میشوم و خود را قادر به خرید خانه پارکها برای نجات تو میکنم، تنها کاری که باید انجام دهم کسب درآمد است"، گویی این کار ساده ای در جامعه کرهجنوبی با پیشفرضهای اولیه فیلمساز است.
بونگ دو لحن متفاوت را به تماشاگر ارائه میدهد، احساساتی و همدرد برخورد کردن با آشفتگان اقتصادی به تمجید از سرمایهسالاری منجر میشود. از طرفی فیلم بونگ یک اثر آنارشیستی است که ضد وحدت اجتماعی میان اقشار پایین دستی با سرمایهسالاران است. بونگ به طرز موذیانهای از مواد داستانی استفاده میکند تا جلوههای بدبینانه کاپیتالیسم را تحسین کند. دیدن دشمنان سرمایهداری با نادیده گرفتن گزارههای اخلاقی، فقط به این معنا نیست که لیبرالهای رسانهای معاصر چگونه عمل می کنند. همچنین یکی از ویژگیهای فیلم این است که ایدئولوژی {غیر} مترقیاش را به عنوان روندی تأیید شده و فرهنگی پنهان در پشت روایت پنهان نگاه میدارد.
با دو برابر شدن پوسیدگی اجتماعی با اختلال در عملکرد خانواده کیم و پارک، بونگ میل به فروپاشی انسانیت و نیهیلیسم در بطن جامعه کره تایید میکند، شاید این یک بیماری همه گیر جهانی باشد اما بونگ در آشکار کردن نواقص اخلاقی هزاره، در لابیرنتهای سرمایهداری، فیلمساز قادر و توانایی نیست. حتی ورود کیموو به خانه خانواده پارک ناخواسته تئورما Teorema (۱۹۶۹)، پیرپائولو پازولینی را درباره انسجام نهاد خانواده بورژوایی را در ذهن متبادر میکند، که با توجه به ساختار اجتماعی ایتالیا، تحلیلی کاملاً منظم از ساختارهای خانوادگی و مذهبی و سلسله مراتب سرمایه داری و حماقت کمونیستی است. این فیلم یک خودآزمایی جسورانه توسط پازولینی بود، که این طرح، خواسته های بدبینانه، پشیمانیهای معنوی و نظریههای روشنفکرانه خودش را به چالش میکشید. این نظم مشخص و کوبنده در خانواده پارک و این بیمنظمی مشخصی که پدرخانواده کیم به فرزندانش توصیه میکند در واقع یادآوری مشخصی از فیلم مرا با نام خودت صدا کن (Call Me By Your Name ) لوکا گوادانینو(Luca Guadagnino )محصول ۲۰۱۶ است که بدون برنامه زندگی کردن را توصیه میکند.
آنچه در انگل نشان داده میشود که این است که سیستم حاکم باعث افزایش حرص و آز، رقابت، بی اعتمادی اجتماعی، بدبینی، تحقیر و غیره می شود. خب این طبیعت انسانی است که آقای بونگ به ما نشان نمیدهد که تحت سرمایه داری است، ما فقط یک خانواده موفق را میبینیم که شوهر خانواده در یک شرکت نه چندان بزرگ مشغول کار است، سرمایهداری از جنس فیلم تئورما نمیبینیم که بشریت با شعر شاگرد جادوگری گوته مواجه شود. ماده داستانی این فیلم برای اینکه طبق ادعای منتقدان غربی فریب خورده این فیلم اثری ضد سرمایهداری باشد در متن فیلم موجود نیست. حتی شیوه سرگرم کننده فیلم فاقد تهمیدی داستانی برای مواجه با دو طبقه اقتصادی دو خانواده باشد، تنها چیزی که فیلم با سیاقی کمدی بروی آن اصرار دارد این است که طبقه کارگر و پرولتاریا آدمخوار هستند. حالا باید منتظر ماند و دید که این تحقیر پرولتاریی از آکادمی اسکار برای اعطای مجسمه طلایی، دلبری خواهد کرد و انگل بهترین فیلم برگزیده این آکادمی خواهد بود!؟