حلقه وصل: فیلم سینمایی «مطرب» آخرین ساخته مصطفی کیایی هفته پیش در سینماهای کشور اکران شد. داستان فیلم درباره ابراهیم خوش سینه (با بازی پرویز پرستویی) خواننده ای کوچه بازاری است که قبل از انقلاب به راحتی آواز میخوانده و طرفدارانی هم داشته اما از شانس بدش یکماه مانده به انتشار کاست آوازش، در ایران انقلاب می شود و همه چیز به یکباره تغییر میکند. او را به زندان میبرند و مدتی بعد آزادش میکنند اما مسئولین فرهنگی هیچ وقت به او اجازه برگزاری کنسرت و انتشار آلبوم نمیدهند. پسر ابراهیم که عاشق رپ است نیز به خاطر موانع مختلفی برای فعالیت به امریکا میرود و خواهرش هم فقط اجازه پیدا میکند که در مجالس مذهبی زنانه مولودی بخواند. دختر ابراهیم با استفاده از همین توانمندی با همسر معاون وزیر اطلاعات رابطه برقرار میکند و میتواند شرایطی را فراهم کند که پدرش به عنوان خواننده ملی برای اجرای برنامه به ترکیه برود.
فیلم با نریشن ابراهیم و از زاویه دید او روایت میشود. بعد از سپری شدن فلش بکی که ماجرای زندگی ابراهیم را تا لحظه عبور از گیت فرودگاه در ایران نشان میدهد، فیلم طراوت و جذابیت لازم برای یک فیلم سرگرم کننده را دارد اما بعد از ورود به ترکیه، با تغییر روایت و کشمکش اصلی برای همزادپنداری با شخصیت اصلی، فیلم از ریتم می افتد و حتی برای مدت زمانی طولانی کسل کننده میشود.
استفاده از نریشن برای 20 دقیقه ابتدایی فیلم لازم و درست است اما بعد از آن و در طول فیلم حتی مشخص نمیشود که مبدا زمانی روایت نریشن کجاست؟ تنها کشمکش فیلم میشود دروغ یک پسر به خانواده اش که حتی در انتهای فیلم هم پدر (راوی فیلم) متوجه نمیشود پسرش به او دروغ گفته است. پس این رویدادها را چگونه برای ما روایت میکند؟!
این میزان بیسوادی از فیلمسازی مانند مصطفی کیایی خیلی عجیب است اما شرایط خیلی بدتر از این میشود و رویدادهای پیشبرنده قصه فیلم به قدری ساده لوحانه است که فقط باید آنها را تحمل کرد تا منتظر پایان بندی فیلم بود. مهمترین مسئله «مطرب» خواسته ابراهیم برای آوازخواندن به طور رسمی در ایران است اما نگاه حاکمیتی موجود بعد از انقلاب اجاه فعالیت به امثال او را نمیدهد و فعالیت او و خانوده اش را سرکوب میکند. تماشاگر «مطرب» هم با همین نگاه فیلم را تا آخر تحمل میکند. در اینکه نگاه مسئولین فرهنگی بعد از انقلاب نسبت به موسیقی و فعالان آن، همیشه نگاهی مثبت نبوده تردیدی نیست اما آیا هیچ خواننده ای بعد از انقلاب نتوانسته آواز بخواند که «مطرب» چنین تصویری از ایران پساانقلاب نشان میدهد؟ مگر جواد یثاری (که پرویز پرستویی بیشتر به او شبیه شده است) بعد از انقلاب در برج میلاد کنسرت نداده است؟ آیا خواننده های زن همین امروز در ایران کنسرت برگزار نمیکنند؟ کسی مانع انتشار ترک های موسیقی با صدای زن در ایران میشود یا با خواننده های رپ و زیرزمینی که صرفا دغدغه موسیقی دارند برخورد میشود؟ پس چرا منجی «مطرب» ایرانی، یک زن متشخص خواننده ترکی است؟ اینکه یک زن ترک دلش به حال چند ایرانی بسوزد و دست جوان آسمان جل ایرانی و خانواده اش را بگیرد و کاری برای آنها بکند که 40 سال است آخوندها نتوانسته اند در ایران انجام دهند، توهین به شعور مخاطب نیست؟
کیایی در «مطرب» نمیتواند حرفی جدی بزند و اصلا چنین قصدی هم ندارد. چون مخاطب سینمای امروز را به خوبی میشناسد. مخاطبی که دوست ندارد عمیق شود و فکر کند. فقط میخواهد سرگرم شود و کمی بخندد.
کیایی در اولین فیلمش، بعد از ظهر سگی سگی نشان داد پارودی را به خوبی میشناسد و در ضدگلوله نیز تحسین منتقدان را برانگیخت و مردم از فیلمش استقبال کردند. در خط ویژه و عصریخبندان نشان داد چه دغدغه های اجتماعی ارزشمندی دارد و مسائلی همچون آقازادگی برایش چقدر مهم است. اما چه اتفاقی می افتد که کیایی 42 ساله باید امروز «مطرب» را بسازد. احتمالن همان بلایی بر سر او آمده که بر سر مهدی صباغزاده ای آمده که روزگاری خانه خلوت را ساخته بود و امروز کلوپ همسران را تولید میکند.
فیلم های سینمایی امروز، محصول نگاه مخاطب امروز است. مخاطب سینمای امروز، کسانی نیستند که سریال های تکراری و ملال آور تلویزیون را تحمل کنند. آنها یک دیش و ریسیور میخرند و منوتو تماشا میکنند. مخاطب امروز سینما، سلبریتی نیوز و شب جمعه را به تماشای ستایش و اعجوبه ها ترجیح میدهد و مگر تهیه کننده های سینما مخشان تاب برداشته که پولشان را خرج فیلم هایی بکنند که به دغدغه های ارزشی مردمی بپردازد که در شهرستان های دورافتاده با کمترین امکانات، مطالب کتب درسی را میخوانند تا فرزندان مسئولین فرهنگی کشور در مدارس غیرانتفاعی با عزت و احترام واحدها را بگذرانند و خاطرشان بی آنکه مکدر شود، بتوانند در رشته های خوب دانشگاه های مادر قبول شوند و پا جا پای پدران و مادرانشان بگذراند؟!
مگر وظیفه مسئولین فرهنگی کشور نیست که بعد از 40 سال با این همه بودجه فرهنگی برای این بخش از مردم فیلم بسازند؟ مگر حوزه هنری و صدا و سیما وظیفه فرهنگ سازی نداشته است؟ پس چرا بعد از 40 سال از انقلاب، تگزاس 25 میلیارد میفروشد و فیلمی که در مورد یک پدر شهید است تنها 3 میلیون و 500 هزار تومان گیشه دارد؟ شان سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه هنری که بیشترین سالن را در سراسر کشور در اختیار دارد اجازه میدهد امروز مطرب را پخش کنند؟ چرا اجازه ندهد وقتی مردم با چیپس و پفک به سالن های سینما هجوم میبرند ...
انگار مدیران منوتو بیشتر از مدیران صداوسیما موفق بوده اند سلیقه بخشی از جامعه ایرانی را که مخاطب امروز سینماست تغییر دهند. «مطرب» هم مانند تگزاس و ایکس لارج و کلوپ همسران محصول نگاه حاکم بر شبکه هایی همچون منوتو است. شبکه ای که به قدری مبتذل است و دزد که حتی صدای محسن نامجو را هم دراورده است.
«مطرب» از تعلل نهادهای فرهنگی که چند دهه است با بودجه بیت المال فیلم و سریال میسازند و هنوز نتوانسته اند تصویر درستی از وضعیت اسفناک اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی مردم قبل از انقلاب به برای نسلی که آن زمان را از نزدیک ندیده به تصویر بکشند، سوء استفاده میکند و از موج نادانی عمومی، خوب هم میخورد.
«مطرب» میفروشد. هفته ای 4 تا 5 میلیارد. نوش جانش. کاش انصاف داشته باشد و بخشی از سودش را به نهادهایی بدهد که بعد از 40 سال هنوز نتوانسته اند به سوال های مردم و نسل جوان و نوجوان در مورد شرایط قبل از انقلاب پاسخ دهند. مسئولینی که با سکوت و لبخند، فرصت را به منوتو داده اند تا با تبلیغ ابتذال، هر روز بیش از پیش فرهنگ جامعه ایرانی را به قهقرا ببرد. بسیاری از خانواده های ایرانی بیننده روزانه برنامه های شبکه منوتو هستند. برنامه هایی مبتذل که تصویری لوکس و دروغین از آزادی و رفاه در قبل از انقلاب به مردم نشان میدهند و «مطرب» هم روی همین موج نادانی سوار شده است.
سال پیش در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی، گوگوش و سیاوش قمیشی غول های آواز لس آنجلس نشین، دست در دست هم دادند و ترانه چهل ساله را تولید کردند تا به مردم ایران بگویند چقدر ببیچاره اند. «مطرب» اما از این ترانه هم بدتر است. ترانه ای که خواننده های لس انجلسی خواندند به قدری صادقانه است و رو بازی میکند که هر مخاطبی هدف تولید آن را میفهمد اما در «مطرب» اشک هایی که الناز شاکردوست (دختر ابراهیم) در پایان بندی فیلم میریزد، چه معنایی برای مخاطب دارد؟
برگ برنده «مطرب» اما پرویز پرستویی است که اگر نبود، «مطرب» هم ساخته نمیشد. بازیگری با توانایی هایی منحصربه فرد که تنها بازیگری است که در سینمای ایران در این سن هنوز میتواند بخنداند و آواز بخواند و اشک مخاطب را دربیاورد.
حضور تکراری و غیرقابل تحمل محسن کیایی همچنان به فیلم های برادرش ضربه میزند و حسین امیدی که در ساخت ایران خوب بازی کرده بود، اینجا سردرگم و نچسب است. اما الناز شاکردوست که یکروز برای وزارت اطلاعات فیلم بازی میکند و سیمرغ فجر میگیرد چرا باید با ارائه بازی دم دستی در «مطرب» 15 سال به عقب و به جایگاهی که در عروس فراری داشت، برگردد.
پرویز پرستویی که با نقش آفرینی در فیلم های حاتمی کیا به محبوبیت رسید و روزگاری از زبان حاج کاظم، حرف دل مردم را زد و دو دهه بعد از آن، محافظ امنیت کشوری شد که دشمنانش کمر به حذف دانشمندانش بسته بودند، امروز مطربی میشود تا همه مسئله اش این باشد که ای کاش به جای بهمن 57، اسفند 57 انقلاب میشد. باز دم پرویزخان گرم که نگفت ای کاش اصلا انقلاب نمیشد تا قری که در کمر مردم فراوونه، تو این چهل سال هرجا خواستند بریزند.