به گزارش حلقه وصل، «محمد صرفی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
عبید زاکانی آورده است مردی ادعای خدایی کرد. حاکم وقت فرمان داد حبسش کنند. فردی بر او گذر کرد و با ملامت گفت: جای خدا در زندان باشد؟ مرد زندانی جواب داد: خدا همه جا باشد!
این حکایت امروز دولت اعتدال و حامیان مدعی اصلاحات آن است. راهی که میرفتند به بنبست خورده و وعدههایی که میدادند به جایی نرسیده اما طوری حرف میزنند و برخورد میکنند که اگر کسی نداند گمان میکند یا دو روز است که بر سرکار آمدهاند و یا تمام وعدههای خود را عملی کردهاند. جناب آقای رئیسجمهور در جلسه هفته پیش هیئت دولت گفته است؛ «نباید برخی از تندرویها و مسیرهای غیردقیق که مردم را آزار میدهد در جامعه اجازه بروز پیدا کند، چرا که مردم به اندازه کافی با غصه و سختی مواجه هستند و نباید اجازه داد که براساس بیدقتیها غصه جدیدی بر مردم وارد شود.»
آقای روحانی در ادامه گفته است: «اقشار مختلف مردم اعم از زنان و کارگران هر مشکلی که به ذهنشان میآید و احساس میکنند که حقوقشان مراعات نمیشود، راه اصلی برای کسب حق خودشان انتخابات است.»
آقای جهانگیری معاون اول رئیسجمهور نیز در اظهارنظری گفته است: «ما در برابر همه مردم ایران با تنوع در رویکردها و اعتقادات مختلفی که دارند، مسئول هستیم. ما باید از رنج هر دختر و پسر ایرانی آزرده شویم. باید زمینه رنج جوانان را از بین ببریم. با نه گفتن به مطالبات جوانان، مشکلات حل نخواهد شد.»
از آقای رئیسجمهور و جناب معاون اول باید پرسید به راستی امروز غم و غصه مردم چیست؟ دختران و پسران ایرانی از چه چیزی رنج میبرند و مطالبه آنان چیست؟ اگر قرار باشد از داخل خودرو و با نگاه کردن به چهره مردم دنبال پاسخ به چنین سؤالاتی باشیم شاید بتوان به پاسخهایی مانند حضور زنان در ورزشگاه و کنسرت و حجاب اختیاری و امثال اینها رسید اما اگر میان مردم و به خصوص جوانان بروید و پای درددلشان بنشینید به جرات میتوان گفت اغلب پاسخها در سه کلمه خلاصه میشود؛ اشتغال، ازدواج و مسکن.
اگر کسی واقعاً به دنبال مطالبات جوانان است و میخواهد غمی از دلشان رفع کند باید درباره این مسائل حرفی برای گفتن داشته باشد و آستینی بالا بزند. بقیه حرفها، باد هواست. البته حرف زدن و نظر دادن برای کارشناسان و منتقدان است و مسئولانی که سالها از دوره مدیریت و کسب قدرتشان میگذرند باید از کارنامه خود بگویند که در این سه حوزه چه کردهاند و چه گلی بر سر جوانان زدهاند. آقایان به گونهای حرف میزنند که انگار رقیب بر کرسی نشسته و آنان نظارهگر و منتقد هستند!
مطرح کردن چنین سخنانی هرچند عجیب اما دور از انتظار نیست. وقتی حرفی برای گفتن و کارنامهای برای ارائه نباشد باید به حاشیهها چنگ انداخت و پناه برد. یک روز ازدواج دختری کم سن و سال را به مسئله اول کشور و مردم تبدیل میکنند و فریاد وا اسفا سرمیدهند و یک روز دیگر بر موج غائله «دختر آبی» سوار میشوند و حضور زنان در ورزشگاه را مسئله اول کشور میکنند.
وقتی هدف حاشیهسازی و فرافکنی باشد، هر بیاخلاقی و دروغی نیز ممکن است. اینجاست که مرده «دختر آبی» از زنده آن بیشتر ارزش دارد و خواسته خانواده آن مرحومه برای رعایت اخلاق و نمک نریختن بر این زخم، اهمیتی ندارد و باید آن را نادیده گرفت. چه کسانی برای آن مرحومه اشک میریزند و مدعی حمایت از حقوق زنان و دختران هستند، همانهایی که به تازگی و در ماجرای قتل میترا استاد مرزهای بیاخلاقی را جابهجا کردند و برای منافع حزبی و جناحی، دوجین انگ کثیف به آن مرحومه زده و در جایگاه قاضی نشسته و او را مهدورالدم خواندند! خودشان از این همه تناقض مشمئز نمیشوند؟!
مصادیق تناقضات، حاشیهسازیها و نعل وارونه زدنهای این جماعت یکی دو تا نیست. حزب کارگزاران که به حزب لیبرال و اشرافی مشهور است دیروز بیانیهای درباره شرکت هفتتپه و کارگران آن صادر کرده است. کارگزاران در بیانیه خود به عدم رعایت قواعد خصوصیسازی انتقاد و از «اختصاصیسازی و رانتخواری» شکایت کرده و در نهایت چنین نظر داده است که؛ «برای رسیدن به عدالت راهی جز توسعه وجود ندارد.» وقتی حدود دو سال پیش کیهان در چند شماره به ماجرای کارخانه رشت الکتریک و سرنوشت کارگران آن پرداخت که چگونه به اسم همسران آقایان کرباسچی(دبیرکل حزب سازندگی)، عبدالله نوری، قبه(معاون کرباسچی در زمان شهرداری تهران) و دختر باجناق کرباسچی خریداری شده و به خاک سیاه نشست، به جای پاسخگویی و شفافسازی، به هیاهو و جنجال روی آوردند و مدعی شدند کارخانه ورشکسته بود و اصلاً از خرید آن ضرر کردیم. بعد هم رفتند از کیهان شکایت کردند که چرا گفتهاید چندصد کارگر این کارخانه بیکار شدند و غاصبان رشت الکتریک دنبال فروش زمین چند هزار متری کارخانه که اینک در وسط شهر رشت است و متری چند میلیون ارزش دارد، هستند! دنیای عجیب و غریبی است. یک روز کارخانهای که روزی در منطقه سرآمد و تولیداتش مشهور بود را به نام همسران خود خریدند و آن را به متروکهای شبه جنگزده تبدیل کردند و امروز در حمایت از کارگران شرکت هفتتپه بیانیه صادر میکنند و از نحوه خصوصیسازی آن گلایه میکنند!
در روزهایی که جمهوری اسلامی ایران در اوج اقتدار منطقهای خود قرار دارد و همه راهها به تهران ختم میشود، کشور درگیر دو جنگ نفسگیر در عرصه اقتصاد و فرهنگ است، مردم با مشکلات عدیده معیشتی دست و پنجه نرم میکنند، آمریکا و فرانسه دست به دست هم دادهاند تا کلاه گشاد دیگری برای ایران تدارک ببینند، ناگهان فرعیترین مسائل به مسئله اصلی و شماره یک کشور بدل میشود. از رئیسجمهور گرفته تا معاونان و وزرا و عمله و اکره رسانهای دولت با تمام قوا وارد میدان میشوند تا مسئلهای که خود بزرگ کردهاند و به جای اولویتهای واقعی نشاندهاند، حل کنند. بحران کارآمدی و محبوبیت با این شامورتیبازیها حل نمیشود. اگر گوشهای از این حمیت و انگیزه صرف مشکلات و مسائل واقعی مردم میشد، بیشک حال و روز امروز مردم بهتر از اینها بود.
اگر صدایی هم در گوشه و کناری به پرسشگری بلند شود و بپرسد با آن همه وعده و وعیدی که دادید پس این چه وضع تورم و قیمت ارز و نرخ بیکاری و اجارهخانه و... است، هزار و یک بهانه جورواجور ردیف میکنند؛ از دولت پنهان گرفته تا کمبود اختیارات، کارشکنی رقبا، بدشانسی در روی کار آمدن ترامپ و... ابر و باد و مه و خورشید و فلک در ناکارآمدی آقایان دخالت دارند جز تصمیمات و عملکرد خودشان!
حاشیهسازی یکی از موانع مهم و اصلی پیشرفت کشور طی دو دهه گذشته، بهخصوص سالهای اخیر بوده است. روندی که دشمنان جمهوری اسلامی نیز به شدت از آن استقبال کرده و در ساختن حواشی یا پر و بال دادن به آنها، نقشی مهم داشته و دارند. از دشمنان کشور و مردم انتظاری جز این نیست و جای ملامت ندارد اما از آنان که نان این ملت را میخورند و هلیم حواشی را هم میزنند باید پرسید آقایان و خانمها شما چرا؟!